کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

              پرتو نادری
                                                   
قلب آسیا و جامعه‌ی مدنی

 
 


اخیراً کنفرانس کشور های قلب آسیا در شهر کابل پایان یافت. چیز‌های خوبی گفته شد، در پیوند به مبارزه با هراس افگنی، فساد اداری، حکومت داری خوب و این که جهان افغانستان را تنها نمی گذارد! چقدر زیباست که می پنداری دیگر صدای انفجاری نیست، مقام‌های فساد پیشه که حتا« لودین» هم شجاعت نامبردن آن‌ها را ندارد، از اریکه افتاده اند. متقلبان انتخابات ریاست جمهوری در پشت میله های زندان اند، دولت به خدمتگذار مردم بدل شده است وهر انسان این سرزمین برای دیگری سرود برادری می خواند و آغوش برادری می گشاید، این پندار ترا ازهیجان نا شناخته یی لبریز می کند؛ اما دریغ که صدای انفجاری تمام پندار های ترا در هم می ریزد و تو می بینی که آن فساد پیشه‌گان به پله های بلند و بلندتری گام گذاشته اند، هراس افگنان هم چنان در کوچه ها درجستجوی شکار یک لحظه‌‌ی مناسب اند و تا می بینی که همان آش است و همان کاسه، دیگران رفته اند و تنها سیلی رژیم پاکستان و لگد دولت ایران است که بر سرو صورت ما فرود می آید!
از این پندار که بگذریم، ما همیشه روی کاغذ چیز های خوبی زیاد داشته ایم؛ اما مهم این است که این چیز های خوب در آینده‌‌‌ی این سرزمین خون آلود چقدر می تواند چنان مرهمی اثرگذار باشد!
این که ما تا چه زمانی وچگونه جامعه‌‌ی جهانی را چنان عصای روزگار پیری با خود خواهیم داشت، نمی توان به یقین چیزی گفت، اما چیزی که از هم اکنون روشن است، این است که این دو همسایه‌ مهربان!!! ایران وپاکستان نه تنها در این جهان؛ بلکه در آن جهان نیز ما را تنها نمی گذارند ونخواهند گذاشت که ما زحمت گذشتن از پل سراط را بر خود هموار سازیم؛ بلکه با لگدی و مشتی مهربانانه ای! ما را در ژرفای سوزان دوزخ خواهند افگند!
چیزی که مرا وا داشت تا این چند سطر پراگنده را در پیوند به این کنفرانس بنوسیم. نبود نماینده گان جامعه‌ی مدنی درکنفرانس بود. باری یکی از مسوولان معارف پشاور برای من گفته بود: ما نمی دانیم که افغان‌ ها چگونه در مکتب سازی این قدر توانایی دارند، همین که بامداد از خواب بر می خیزی می بینی که یک پناهنده تازه رسیده در این یا آن کوچه مکتبی ساخته است، بعد که می روی تا آن را ارزش یابی کنی در می یابی که نه استادی وجود دارد و نه هم سامان افزار آموزشی. از پشاور که بر گشتیم در سال های پسین ما بزرگترین استعداد جهانیان باز ماند. بعد نام این همه « ان جی او» را گذاشتیم نهاد مدنی.
گوش شیطان کر هم اکنون تا چشم می گشایی گویا نهاد مدنی و نهاد مدنی و نهاد مدنی را می بینی که افتاده، افتاده، افتاده در کنارهم به مانند تربوز وخربوزه‌ی پالیزهای « دشت کیله گی» در آن سال های پیشین. تا چشم کار می کند پالیز است و پالیز و تربوز و خربوزه افتاده در کنار هم که از یک دیگر رنگ می گیرند؛ اما رنگ اختلاف!
تا جایی که من به یاد دارم همین که بحث‌ راه اندازی چنین کنفرانس‌هایی در کشورهای غربی به راه می افتد، آن چه را که جامعه‌‌ی مدنی می گویند چنان دریاچه‌ی یخبسته‌یی در گرمای اشتیاق به جوش می آید، می جوشد و می جوشد ومی جوشد و بعد نشست پشت نشست می بینی که راه اندازی می شود به پیشواز آن کنفرانس دربن در لندن درشیکاگو در توکیو یا در جا های دلپذیر دیگر که به تعبیری از کوچه هایش نه بوی ادرار؛ بلکه بوی ادکلن به دماغ می آید.
عمده ترین بخش دستور کار چنین نشست هایی همین است که چه کسانی باید در آن کنفرانس جهانی اشتراک کند و تمام. در یکی دو سال اخیر این مساله آن قدر داغ شده است که افتراق و دو دسته‌گی بزرگی را در میان سازمان های پیمان کاری که خود را نهاد های مدنی می گویند، پدید آورده است. بزرگترین انگیزه وعامل چنین دسته بندی هایی در اهداف قومی و امیتار خواهی های آن ها پنهان است. هم اکنون نهادهای مدنی! بر یک دیگر بهتان می زنند که این یا آن نهاد وابسته به این یا آن مقام دولتی است. چنین بهتان های حتا همان کوچکترین اعتبار آنان را نیز از میان بر می دارد.
پیوسته جامعه‌ی مدنی! بر دولت انتقاد داشته است که در چنین نشست‌ هایی افراد وابسته به خودش را به نام نماینده‌گان جامعه‌ی مدنی می فرستد. در این گفته کمتر تردید می توان کرد؛ اما اگر نماینده‌گان جامعه‌ی مدنی هم که اشتراک می کنند، بیشتر به هوای همان سیر و سیاحت جهان است و کمتر سخنی و پیامی برای گفتن دارند و یا هم اگر باری سخنی و پیامی داشته باشند، همین که پشت میکروفون می رسند و تا دستمال ضد پاستوریزه‌ی خود را از جیب بر می دارند وعرق جبین خود را پاک می کنند دیگر و قت شان تمام شده است، اما به گفته‌ی چشم کبودان فرنگ زمان برای «شاپینگ» را همیشه در اخیار دارند.
من بار ها شاهد بوده ام که کسانی چه از نشانی دولت و چه از نشانی آن چه را که جامعه مدنی می گویند به نام نماینده‌گان جامعه‌ی مدنی در چنین نشست های مهم جهانی اشتراک کرده اند که نه دریافتی از جامعه‌‌ی مدنی داشته اند و نه هم فهمی از پیچیده‌گی‌های وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور. بزرگترین مشکل ما این است که شماری از سازمان های پیمان کار را جامعه‌‌ی مدنی می گوییم وآنانی را که چنین حوزه‌ی را قبضه کرده اند فعال جامعه‌‌ی مدنی می خوانیم و بعد همین چند سازمان و چند تن را همیشه می بینی که به نام جامعه‌ی‌ مدنی تیر در هوا رها می کنند؛ ولی تیر منافع خود را خوب به هدف می زنند!
این در حالی است در سال های اخیر ما نه تنها در شهر کابل؛ بلکه در شهر های دیگر کشور شاهد آن هستیم که شماری از نهاد های مدنی ایجاد شده اند که بر بنیاد اهداف مدنی و خدمت گذاری به مردم و توسعه‌ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به گونه‌ی‌ داوطلبانه و آرمانگریانه کار می کنند ؛ اما چنین نهاد های را راهی در چنین کنفرانس هایی نیست و حتا می توان گفت سازمان‌های پیمان کار به مانند دیواری مانع آن می شوند تا چنین نهاد‌های مجالی برای گسترش خود و اهداف خود داشته باشند.
پرسش در این جاست که چرا نماینده‌گان جامعه‌ی مدنی! در کنفرانس کشور های قلب آسیا اشتراک نداشتند؟ آیا دولت به آن‌ها اجازه‌ی اشتراک نداد؟ یا این که آن‌های سخنی برای گفتن در این کنفرانس نداشتد؟ در حالی که میلیون ها دالر از کمک های جهانی به وسیله‌ی چنین نهاد های زیر نام بر نامه های دولتداری خوب، مبارزه با فساد اداری، عدالت انتقالی و دادخواهی و چیز های دیگری که به محتوای این کنفرانس پیوند دارد، هزینه شده است.
شاید بهتر بود که جهانیان می دانستند که جامعه‌‌ی مدنی افغانستان در این سال‌ها در زمینه‌ی مبارزه با فساد اداری و دولتداری خوب، دادخواهی ، غدالت انتقالی و آموزش‌های مدنی چه دست آورد هایی دارد. شاید همین دستان خالی جامعه‌ مدنی سبب شده است که امروزه چنین بحث هایی مطرح است که پس از سال 2014 باید بخش بیشتر کمک‌های جهانی به وسیله‌ی دولت افغانستان به مصرف برسد.
بزرگترین پرسش در پیوند به این کنفرانس همانا پرسش خاموشی جامعه‌ی مدنی است. چرا جامعه‌ی‌ مدنی مانند گذشته سرو صدایی نداشت؟ در حالی که چند روز پیش در پیوند به اشتراک جامعه‌ی مدنی در کنفرانس توکیو، کابل شاهد راه اندازی نشست بزرگی بود! از همین جا می توان پرسش دیگری را مطرح کرد که اگر کنفرانس قلب آسیا در یکی از کشور های غربی یا حتا در کشور های چون ترکیه و تاجکستان ... راه اندازی می شد، بازهم جامعه‌ی‌ مدنی همین گونه خاموش می ماند؟ بدون تردید که چنین نمی بود. فکر نمی کنم که باری هم جامعه‌ی‌مدنی مساله ی اشتراک نماینده‌گان جامعه‌ی مدنی درکنفرانس قلب آسیا را با وزارت امور خارجه در میان گذاشته باشد! شاید هم به این دلیل که این کنفرانس‌ در کابل راه اندازی شد و برای جامعه‌مدنی خالی از جاذبه بود.

پرتو نادری
شهر کابل
 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۱،          سال    هشتم،        سرطان   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    اول جولای ۲۰۱۲ عیسوی