یک قطره اشک سرد به نیزار ما بریز
بر قلب خسته در تن انکار ما بریز
در خانه یی که جز غم و اوهام مرگ نیست
یک جرعه اعتماد، به زنهار ما بریز
انجا که مرگ گل بخدا غیرتست و ننگ
لعنت فرست و طعنه به دستار ما بریز
یک لحظه در کنار سیاه شیشه محو شو
صد احسنت به محبس شهکار ما، بریز
در بادیه که درد در ان ریشه کرده است
جرات نما چو لاله به هر خار ما بریز
رسم است پر بریدن هر بال با شکوه
نفرین به هر حماقت در کار ما بریز
خوبان شهر ما همه بر دار میشوند
اشکی بحال چوبه هر دار ما بریز |