همکار گرامی کابل ناتهـ داکتر اسدالله شعور این شعر را به مناسبت شصتمین زادروز خانم فریده انوری سروده بودند؛ کابل ناتهـ آنرا به عنوان تحفه ی همه همکاران خویش بار دیگر به دیکلماتور همیشه ممتاز افغانستان تقدیم می نماید.
تـرنـمـی کـه ز آوای تـو بـه شعر شـبسـت
ازان جهان همه گوشست و فـارغ از دو لبست
کــه از زبـان تــو شـعـر لـطـیـف مـولانـا
سروش هاتف غـیـب و سـرود فـضـل ربست
ز لـحن تـوسـت که از شور چامه هـای نـوید
سـتـاره غـرق بـه شـادی و مـاه در طـربست
تــغـزلاتِ صـفـا و صـبـا ز خـوانــش تـو
شکر کجا؟ که چو شهدسـت، شیره ی عنبست
دوصــد بـهــار بـیــاری بــه شـعــر فـارانی
نـوای رازق فـانـی ز لــحــن تـو رطـبسـت
تـغـزلات ســنــایـی و جــامــی و صـدقــی
بـه صـوت دلـکـش تـو نظم رشته ی ذهبست
هـلا فـریــده ی عــصــر و زمــانــه را انـور!
عـروج شـهـرت و آوازه ی تـو زیـن سببست
روان دهـی بـه غـزل، جـان دهی به شعر و شعور
کـه نـای تـسـت پلاتین، نه بندی از قصبسـت
حـیـات دیـر نـصـیـبـت، غــزالِ دشـت غـزل
طـنـیـنِ صـوتِ تـو جـاری به پهنه ی ادبست
سه شنبه۲۲ جوزای ۸۶ = ۱۲ جون ۲۰۰۷
|