کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

            سالار عزیزپور
                                                 و من گریستم

 
 


تلاوتِ نفس هایت
در چهار سوی افق
خورشید دیگری ست از گریبانت

تلخی یلدا را
در کدامین شب گریسته ای

شب پره ها
نام ترا می جویند
در گلدانی که خالی تر ازعشق است

و من از زبان تو
اندوه ی چشمانت را گریسته ام
در بلندای شبی که افق هایش دریای خونی ست
تا کرانه هایی که تو آن را شنا کردی
ومن گریسته بودم!

 



دسته گلی بر تابوتی

نامت برای من کافی ست
وقتی می نوشمت
در لیوانِ خالی تر از هیچ
در کسالت حلقه های سرگردان یک سیگار
در روزگارانِ سوخته
و درخاطره های رفته

شاید
یک روزی
از خواب برخیزی
و در روزنامه بنویسی
نامت را بر جنازه ام
نامت برای من کافی ست
دسته گلی بر تابوتی

می شود
در تاریکی و سردی به تنهایی رفت؟
نامت برای من کافی ست
در یلدای هجرت ها
و آن جای که خورشید مرده باشد
نامت برای من کافی ستږ

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۰،          سال    هشتم،        جوزا/سرطان   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    ۱۶ جون ۲۰۱۲ عیسوی