کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

              پرتو نادری
                            جای گاه املا و انشا در پیش نویس قانون رسانه ها
                                                                                 از املا و انشا چه می دانیم
 

 
 



وزارت اطلاعات و فرهنگ طرح قانون رسانه های همگانی را به نظرخواهی گذاشته است؛ این که دراین نظرخواهی به دیدگاههای روزنامه نگاران، نویسنده گان و فرهنگیان کشور به چه پیمانه یی اهمیت داده می شود، خداوند خود می داند؛ با این حال جناب وزیر، سید مخدوم رهین که پیوسته پیشانی مبارک شان را دراختیار نوآموزان و نومشقانی چون من قرار داده اند تا برآن بنویسیم: هرکی را پنج روزه نوبت اوست! این بارنیز برما منت نهادند و بازماییم و این تختهء سیاه و مشق های پراگنده. ظاهرامر نشان می دهد که جناب وزیر آن قانون پیشین را به سویی افگنده و در زیرسایهء سنگین دانش مشاوران خود این بار طرح تازه یی به میدان انداخته است، شاید می خواهد فلک را سقف بشگافد، تا فریاد مظلومانهء آزادی بیان و دموکراسی به گوش ستاره نشینان برسد، چون این جا به گفتهء شمس بر گوش ها مهراست وبر دل ها مهراست، در حالی که همه گفتن می باید!
ازهم اکنون این طرح با انتقاد های گستردهء نویسنده گان، فرهنگیان واهل رسانه رو به رو شده است. نگرانی هایی وجود دارد که این طرح نه به هدف گسترش آزادی بیان و تامین حقوق خبرنگاران؛ بلکه درجهت نهادینه سازی استبداد فرهنگی و رسانه یی به میان آمده است. حتا این جا و آن جا هشدارهایی را خواندم که خبرنگاران و فرهنگیان باید نگذارند که یک چنین طرحی به تصویب برسد! من به یک بخش کوچک این طرح می پردازم. مادهء سی ویکم این طرح سه فقره دارد و در فقرهء نخست آن می خوانیم:
(۱) رسانه های چاپی و ویب سایت ها مکلف اند، رهنمود واحد املاء و انشای وضع شده تو سط کمیتهء با صلاحیتی که طبق طرزالعمل تصویب شدهء هیاًت مشترک شورای عالی رسانه ها، شورای عالی وزارت تحصیلات عالی، شورای علمی معارف و شورای اکادمی علوم کشور، ایجاد می گردد، رعایت نمایند.
دراین فقره بر انشا تا کید شده است؛ اما خود می تواند خوب ترین نمونهء یک انشای بد باشد. من درست نمی دانم که وزارت اطلاعات و فرهنگ چه دریافتی از املا و انشا دارد. آیا یک چنین سخنی بلند پروازانه و به زبان دیگر پا درهوا را می تواند به کرسی بنشاند! کودک که بودیم آموزگاران ارجمند مان به ما املا می گفتند و ما می نوشتیم آن چه را که آنان می خواستند. بعد فهمیدیم که این کار را در زبان انگلیسی دیکته می گویند و واژهء دیکتاتور ازهمین ریشه آمده است. حالا نمی دانم چرا وزارت اطلاعات وفرهنگ می خواهد خود را املاتور یا انشا تور بسازد. شاید به دلیلی که امروزه شیوه های دیکاتوری نیزعوض شده است. در زبان فارسی دری و پشتو تا هم اکنون شیوهئ یک دست نوشتاری وجود ندارد و آسوده خاطربود که چنین چیزی را نمی توان یک شبه ایجاد کرد و شاید هم بتوان گفت که چنین چیزی هیچ گاهی به وجود نخواند آمد. زبان یک پدیدهء زنده است که با گذشت زمان نه تنها مفاهم پاره یی از واژگان دیگرگون می شود؛ بلکه شیوهء نوشتار نیز با دیگر گونی های رو به رو می شود.
از همین فقره نمونه می آورم. من می نویسم وب سایت، نه ویب سایت. می نویسم ، املا نه املاء. می نویسم شیوهء کار نه طرزالعمل. می نوسم ایجاد می شود، نه ایجاد می گردد. می نویسم رعایت کنند؛ نمی نویسم رعایت نمایند. می نویسم یگانه، نمی نویسم واحد. اگر من چنین کنم مگراین کمیته می تواند به دستور مخدوم رهین فیصله کند که پرتو نادری تخطی صریح رسانه ای کرده است و باید به محکمه فرستاده شود!!!
البته این یک امر ستوده است که باید شیوهء یگانهء نوشتار در زبان های ما پدید آید، البته چنین چیزی بر بنیاد دستور های آمرانه پدید نمی آید. چون زبان بخشی از کمک های جامعهء جهانی نیست که بتوان آن را در یک حساب رازناک بانکی سرازیر کرد. زبان یک پدیدهء زنده، علمی وقانونمند است. این که چرا چنین می نویسم وچرا چنان نمی نویسیم باید بر اصول علمی زبان شناسی استوار باشد. در زبان فارسی دری و پشتو بزرگترین اختلاف بر سر واژگانی است که از زبان های دیگر وارد شده است. نویسنده گان پشتو املای تمام واژگانی را که از زبان های دیگر آمده مطابق به تلفظ و دستور زبان پشتو تغییر می دهند، خوب می کنند. در اصل چنین است. یکی دو نمونه مثلاً طوفان را می نویسند توپان، ارواح را می نویسند اروا و نمونه های دیگر. وقتی که واژه یی از یک زبان به زبان دیگر وارد می شود ناگزیر است تا قوانین زبان دوم را بپذیرد در غیر آن نمی تواند در قلمرو دوم زنده گی کنند. مانند همین دوستانی که هی میدان وطی میدان رفتند به آن سوی آب های شور و حالا شده اند امریکایی افغان تبار ویا هم انگلیس افغان تبار و... حالا آن ها شهروند همان کشور های شده و ناگزیر اند قوانین همان کشورها را پیروی کنند. واژه هایی هم که از یک زبان به زبان دیگر وارد می شوند دیگر شهروند همین زبان اند و چه بسا که مفهوم خود در زبان اصلی را از دست می دهند. مثلاً تو می نویسی معلمین. من نخست معلمین نمی نویسم، می نویسم آموزگاران و اگر گفتی چرا می گویم هزار سال پش از این رودکی گفته است:
هر که نامخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار. باز هم اگر چوب چماقی بر سرم فرود آوردی، آن گاه می نویسم معلمان که هم بانشانهء جمع فارسی دری جمع بسته شده و هم زن ومرد هر دو را در بر می گیرد. در حالی که معلمین تنها به مفهوم مردان است . حال من از تو می پرسم که واژه های اشتقاقی را چگونه می نویسی؟ می نویسی قانون می سازم، یا قانون میسازم. می نویسی فلان کس خون مردم را مانند آب می نوشد و یا می نویسی مینوشد. تو آیا می نویسی هوش¬مند، یا می نویسی هوشمند. می نویسی هم کار یا می نویسی همکار. با کلمه های تر کیبی چه گار می کنی؟ می نویسی گلباغ یا می نویسی گل باغ. می نویسی گلچهره یا می نویسی گل چهره. می نوسی دلتنگ یا می نویسی دل تنگ در زبان فارسی دری به جز از واژه های ساده درپیوند به شیوهء نگارش دیگر واژه های اختلاف های بزرگی وجود دارد و کس که به هر شیوه یی که می نویسد دلیل و برهان خود را دارد. حال تو به ما چه دیکته می کنی! می خواهی دیکتاتور باشی یا املاتور یا انشاتور. تو آیا می توانی برای تمام واژه های مورد اختلاف به گفتهء خودت رهنمود واحد املاء بسازی. به همین گونه در زبان فارسی دری و پشتو شیوهء نوشتار کلمه های عربی نیز بسیار بحث بر انگیز است. چه کار می کنی می نویسی اسماعیل یا می نویسی اسمعیل. می نویسی مسایل یا می نویسی مسائل. می نویسی رئیس یا می نویسی رییس. با واژگان فرهنگی چه کار می کنی می نویسی امپریالیزم یا می نویسی امپر یالیسم . هزاران نمونه در فارسی دری و پشتو. با های گردک چه کار می کنی او را از میان بر می داری یا سر جایش می گذاری. مثلاً می نویسی زنده گان یا می نویسی زندگان. می نویسی نویسنده گان یا می نویسی نویسندگان. حتا در همین قانون تو شیوهء واحد نوشتاری وجود ندارد.
چگونه می توانی ثابت بسازی، چیزی را که دیکته می کنی درست است نه آن چیزی را که ما بیرون از چتر قدرت این وزارت خانه می نویسیم. نمی دانم وزارت فرهنگ افغانستان چه دریافتی از انشا دارد. به پندار من انشا همان آفرینش است، ایجاد است، سخن پردازی است، سخن آفرینی است، تالیف است. گاهی آن را نوشته مترسلانه و فصیح و با سجع و قافیه نیز گفته اند. از خود چیزی گفتن را گویند، حتا گاهی انشا، همان شعر گفتن را گویند.
چنین است که سعدی می گوید:
همانا که در فارس انشای من
چومشک است بی قیمت اندرختن
امروزه به انشا به گونهء یک علم نگاه می کنند و می گویند که انشا دانشی است که از سخن منثور بحث می کند از جهت رسایی و شیوایی. آن کسی که سخن اش رسایی و شیوایی ندارد به این مفهوم است که انشای خوبی ندارد. من به یقین می توانم بگویم که همین طرح قانون رسانه ها از بدترین انشا بر خوردار است. آن که خود انشا ی خوب ندارد چگونه می تواند آموزگار انشا برای دیگران باشد. به گونهء نمونه من جایی ندیدم که در این قانون واژهء« نمودن» به جای خود به کار رفته باشد. درهمه جا نمودن به جای واژهء « کردن » آمده است که از نمودن تا کردن فاصله بسیاراست.
انشای هرنویسنده وابسته به توانایی های آفرینشی اوست. شاید بتوانی برای من بگویی که دموکراسی بنویس نه دیموکراسی؛ اما وقتی من در بارهء یک دموکراسی دروغین می نویسم دیگر این ذهن وتوانایی و به اصطلاح قلم من است که مفاهم را در جمله ها جاری ساز. اگر ما همگان انشای واحدی داشته باشیم، دنیای رنگارنگ نویسند گی و آفرینش های ادبی بی رنگ و کسل کنند خواهد شد.
باید این کشف بزرگ وزارت اطلاعات و فرهنگ را در یکی از دایرةالمعاف های با اعتبار جهان به نام وزیر دانشمندش ثبت کرد که افغانستان آن گاه به وحدت ویک پارچه¬گی رسید که وزیری دانشمندی انشای یگانه یی را در آن پدید آورد وبا مشت کوبنده انشای واحد دهان کثرتگریان را شکست. مانفست انشایی وزارت اطلاعات وفرهنگ در همین جا پایان نمی یابد؛ بلکه قلم شان توسنی می کند ومی رسد به فقرهء سوم و آن جا می خوانیم:
« رهنمود واحد املا و انشای مندرج فقرهء(۱) این ماده در کتاب های معارف، تحقیقات منتشرهء اکادمی علوم و سایر مراکز تحقیقاتی و نشرات غیر موقوت کشور نیز رعایت می شود.»
از این جا می توان ژرفای فاجعه یی را که قرار است با تصویب این طرح در جامعهء فرهنگی افغانستان سایه افگند درک کرد. این زنگ خطریست که به صدا در آمده و پیش از آن که یک استبداد فرهنگی در کشور نهادینه شود باید تمام نویسنده گان، فرهنگیان، خبر نگاران، پژوهشگران و شخصیت آزاد اندیش در برابر آن بیایستند که تصویب چنین طرحی می تواند تمام جلوه های رنگا رنگ نوشتاری را خاکستری رنگ سازد و در نهایت دیگر اندیشی را از میان بردارد. اساساً ما برای آن به آزادی بیان نیاز داریم که اندیشه ها گوناگونی داریم . ما به آزادی بیان نیاز داریم که می خواهیم این اندیشه های گوناگونی خود را به گونه یی که خود می خواهیم بیان کنیم. وقتی کسی می خواهد برای ما بگو ید که تو آزادی که در چارچوب قانون هر چه دل تنگت می خواهد بگویی و بنویسی ؛ اما به شیوهء که من می خواهم، این خود دیگر مرگ آزادی بیان است. این همان عسل آلوده با زهر است. انشای واحد که سخنی یاوه تر از این در تمام جهان نمی تواند وجود داشته باشد نیرنگی است که می تواند ریشهء هر گونه دیگر اندیشی را از زمین تفکر و اندیشه وزبان بر کند. هر بیان نوشتاری خود نیازمند به انشای ویژهء نویسنده است ، نه انشای که وزارت اطلاعات و فرهنگ دستور می دهد. تازه معلوم نیست که این جادو چگونه رخ می دهد که می توانند همگان را بر آن دارند تا پای از گلیم پوسیدهء انشای وزارت اطلاعات وفرهنگ بیرون نگذارند!
 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۷۰،          سال    هشتم،        جوزا/سرطان   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    ۱۶ جون ۲۰۱۲ عیسوی