نویسندگان وعلاقمندانِ شادروان سید اسماعیل بلخی پیرامون اوبسیار نوشته اند، برای اینجانب خاطراتی از دیدارها، پس ازصحبتی با مؤرخ ارجمند ، دوست گرامی ام جناب نصیرمهرین ، با آن بزرگوار تازه شد. خواستم آنرا بنویسم :
شادروان بلخی پس از تحمل پانزده سال زندان ، همراه با زجر و شکنجه ، در سال۱۳۴۳ از حبس رها شد . ایشان در سال ۱۳۴۴ یکسال بعد از رهایی ، عازم ولایت هرات گردید .آقای بلخی، درشهر باستانی هرات از سوی اقشارمختلف مردم و بزرگان شهر، مخصوصاً روشنفکران و دگر اندیشان مورد استقبال کم نظیری واقع گردید.
شادروان بلخی از یکسو شخصیتی روحانی و دانشمند و از جانب دیگر مبارز فداکاری بود که در راه عقیده ی سیاسی خویش، سالهای طولانی ناملایمات زندان و خطرنابودی خود را، به جان خریده بود.
اینجانب ، در آن زمان بعد از دوسال اقامت درکابل و تحصیل درلیسه ی نادریه ، واپس به هرات مراجعت و درصنف ۱۲ لیسه سلطان غیاث الدین غوری مشغول تحصیل بودم.
سخنرانی شادروان بلخی را که در یکی از تکایای شهر هرات بر پا گردیده بود به یاد دارم . ازدحام جمعیت به اندازه ای بود که نه تنها اتاقها وصحن تکیه(تکیه خانه) مملو از مردم بود ، بلکه بامهای ساختمانهای اطراف را هم بانوان دراختیار داشتند.
سخنرانی آقای بلخی حکایت از دانش گسترده ی اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی و فن سخنوری ایشان داشت واز این رو بیانات ایشان برای همه ی شنوندگان جالب و قابل فهم بود.
بعد از پایان سخنرانی،به من و چند تن از دوستانم که در آن محفل شرکت جسته بودیم اطلاع دادند که آقای بلخی نیز مایل اند با ما از نزدیک آشنا شوند . بعد از اینکه اکثر مردم ،آن محل را ترک کردند، آقای بلخی شخصاً وارد اتاقی شدند که من و دوستانم در آنجا نشسته بودیم . ما به احترام آن شخصیت گرانقدر ازجای مان برخاستیم وایشان با محبت تمام ما را دعوت به نشستن نموده جویای نام و نشان ما شد . هریک از ما به معرفی خویش پرداختیم .
تواضع ، متانت ، وبرخورد صمیمانه ی آقای بلخی در همان دقایق نخست چنان مارا تحت تاثیر قرار داد که گویی سالها است ایشان را می شناسیم . در جریان این ملاقات که یکی دوساعت به درازا کشید آقای بلخی در مورد مسائل اجتماعی و مشکلات جوانان و بررسی راه های خروج از آن صحبت نمودند .البته گاهی نیز نظر ما را در مورد مسائل طرح شده جویا می شد، که مانیز با کمال ادب ، درحد درک و فهم خویش عقیده ی خود را ابراز میداشتیم .
لازم به یادآوری است که آقای بلخی در جریان صحبت، به جریان فعالیتهای سیاسی گذشته ی خویش و یا در مورد دوره ی زندان اشاره ای نکرد .آنچه مسلم بود اینکه ما آنروز با شخصیتی ادیب ، سیاستمدار ، دانشمند و فوق العاده مهربان و صمیمی ملاقات کرده بودیم.
این دیدارها در طول اقامت ایشان درهرات ادامه داشت . من و دوستانم همواره از این ملاقاتها استقبال میکردیم .
****
سال ۱۳۴۵ شامل دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل شدم. در آنجا بود که دریافتم یکی از آسیستانهای دانشکده ی ما آقای علی آقا بلخی (شهید) فرزند علامه سید اسماعیل بلخی است . اواستاد جوانی بود که تمام خصوصیات اخلاقی پدر را به ارث برده بود : مهربانی ، تواضع، صمیمیت و چهره ی بشاش از ویژه گیهای بارز او بود . و این خوشبختی سبب شد که درکابل نیز افتخار ملاقات با علامه بلخی نصیب من شود .تا اینکه در سال ۱۳۴۷ روح پاک ایشان به سوی ملکوت اعلا پرواز کرد و به جاودانه ها پیوست.
****
در مراسم عزا داری آن راد مرد که در منطقه افشار بر گزار گردیده بود ، از تنی چند از محصلین دانشگاه کابل ،چون اینجانب ، استاد محمود صفرزاده ، داکتر لطیف طبیبی و یکی دو تن دیگر تقاضا شده بود تا حین ورود بزرگانی که در این مراسم شرکت جسته بودند ، به نمایندگی از خانواده ی آن شادروان ، به ایشان خیرمقدم گفته ازتشریف آوری شان اظهار تشکر نماییم . یکی از کسانی که با ایشان طرف صحبت شدم آقای خان عبدالغفارخان بود . من سعی میکردم به زبان پشتو با ایشان حرف بزنم و از آنجایی که به این زبان تسلط چندانی نداشتم سخت نگران به نظرمیرسیدم . ایشان که متوجه حال من شدند ، دست بر شانه ام گذاشته با ملایمت گفتند : جوان ، نا آرام نباش ، من هم زبان دری را خوب صحبت کرده نمی توانم.
علامه سید اسماعیل بلخی چهارسال بعد از رهایی از زندان، از زندان زندگی نیز رها شد و به ابدیت پیوست و خاطره ی بس نیکو از خویش به جای گذاشت. روحش شاد ، یادش گرامی و نامش جاودانه باد.
فضل الله (بسمل) رضائی
هامبورگ، ماه می ۲۰۱۲.ع |