کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

         هادی میران
                                  کابل در سایه حضور ناتو

 
 

درست اواخر زمستان ۱۳۸۸ خورشیدی اوج خشونت طالبان بود؛ خشونت بی رحمانه ی که زمستان تلخ و برفی کابل را برای ساکنان آن چندین برابر تلختر می نمود. صبح خنُک و دلگیری که کابل را به مقصد سرنوشت نامعلوم ترک می کردم، در دروازه شرقی کابل پولیس امر به معروف و نهی از منکر طالبان موهای مسافرین را با تحقیر و تمسخر اندازه گیری می کردند و من در خلوت جانکاه خودم با کابل و روزگار تلخ آن خداحافظی می کردم.
دست سرنوشت اما بر اندام زندگی چنان آرایه و پیرایه بست که تا ۱۲سال دیگر، کابل و روزگار پارادوکسیکال آن را فقط در گزارش های خبری خواندم و در پرده تلویزون تماشا کردم. پس از آنکه طالبان از بلندای قدرت بر زمین افتادند و صدای گام سربازان ناتو دیواره های سکوت کابل را فرو ریختند و پس از تدوین قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی و به دنبال آن گسترش رسانه های دستجمعی و رورد صدها پدیده های مدرن در جغرافیای زندگی ساکنان کابل، این شهر ویران شده در ذهن من، همتا و همپای شهر برشتینا در یوگوسلاوی قدیم ترسیم می شد که پس از ویرانی در جنگ های سنگین داخلی به کمک ناتو باز سازی گردید.
سال گذشته فرصتی دست داد تا پس از ۱۲ سال زندگی در غُربت، عابر کوچه های پریشان کابل باشم و روزهای بی برگشت سالهای نوجوانی و شب های تلخ سالهای جنگ و جنون را در برگه های ذهنم مرور نمایم.
کابل در سایه حضور ناتو رقص شکفتن دارد اما با اندام ناقص و نا متناسب که دلخوشی هایش از بیرون می آید. تن کابل که هنوز از جراحت های خونین جنگهای داخلی عذاب می کشد و هر از گاهی ازدحام خیابانهای آن با صدای انفجار و انتحار پریشان می گردد اما کابل در سایه ناتو، رنگ و پیرنگ دیگر دارد که فرهنگ بومی جسارت تولید آن را نداشته است. این رنگ و پیرنگ چنان نیست که در تبلیغات و در گزارشهای تلویزونی عرضه می گردند و دلخوشی های گیچ کننده می آفرینند اما چنان هم نیست که جرقه های امید را بر نیافروزانند.
اینکه در پشت پرده های ضخیم تعاملات سیاسی نقش آفرینی های ناتو چگونه تعریف می گردند، اشتغال ذهنی مردم عادی نیست. قضاوت شهروندان عادی و عابرین کوچه های کابل همان را می بینند که از ازدحام شب های تلخ آنان روزنه ی به سوی روشنایی گشوده است. کابل در سایه ناتو زندگی را همراه با امیدواری به ساکنان خود تعارف می کند. هرچندکه اندوهی سنگینی را در دل جاده ها و کوچه هایش نهفته دارد اما گامهای امیدوار عابرین و طنین از دحام آنها کابل را نسبت به فردای بهتر آن خوش بین به تماشا می گذارد. حضور مرئی و نامرئی ناتو درهمه جا چشم پرکن است. از کاروان های نظامی که خیابان را بند می سازد تا دفاتر و بنگاه ها متعدد و متقاوت که با کمک ناتو می چرخند، حضور سنگین و رنگین ناتو را به تماشا می گذارند که چگونه با زندگی مردم کابل درهم تنیده است.
کابل در سایه حضور ناتو جان تازه گرفته است. شریانهای کابل پس از سالها خشم و خشونت خون تازه را تجربه می کنند. گسترش رستورانهای لوکس و متمایل به سنتی با مشتریان غربی و غرب دیده، پیاده روها و کوچه های مزدحم از عابرین نا متجانس، جاده های زخمی اما پر از موترهای که مدل آنها با عمر نوزادان کابل برابری می کنند، ساختمانها و مارکیت های مجلل که در جای جای شهر قامت بر افراشته اند، در سایه حضور ناتو امکان پذیر گردیده است
کابل معاصر میزبان حضور صدها موسسه های آموزشی خصوصی، دانشگاه های خصوصی و انجمن های ادبی است. در سالهای اخیر تعداد قابل توجهی شاعران و ادبیات پردازانی که خیلی از آنها در بیرون از افغانستان غربت را تجربه می کردند، دل در گرو کابل داده اند و زندگی را در کابل شعر و داستان می نویسند. در حالیکه دوازده سال قبل چنین چیزی در سایه جنگ های داخلی و خشونت گروه های درگیر، جایش را به جنگ و گریز سپرده بود.
من در غرب کابل خانه ی را می شناختم که در سالهای ا قتدار مجاهدین پایگاه جنگجویان بود و در سالهای اقتدار طالبان پایگاه استخباراتی طالبان. اما این خانه در سایه ناتو به پایگاه یکی از تلویزون های خصوصی تبدیل شده است که اگر جنگی هم در کار باشد با استفاده از زبان و قلم به مصاف می روند. رشد سریع شرکت های مخابراتی، استفاده وسیع از موبایل، دست رسی به انترنت، رشد شبکه های تلویزون خصوصی، رشد رسانه های شنیداری و نوشتاری و خیلی از پدیده های چشم پرکن دیگر که ۱۲ سال قبل حتی آرزوی آن در زبان جرم تلقی می گردید، امروز وارد جریان روز مره زندگی مردم کابل گردیده است. اینها که در خیلی موارد حتی شعله های حسرت را در دل همسایگان افغانستان نیز بر افروخته اند، از پی آیند حضور ناتو در افغانستان، دانسته می شوند.
صرف نظر از تاثیرات مقطعی که حضور ناتو در ساختار زندگی عملی و تعاملات ذهنی مردم افغانستان داشته است، تاثیرات کیفی و بلندمدت آن نیز در آرایش زندگی خیلی ها قابل رویت می باشد. همسایه ما رحمت الله در زمان حاکمیت طالبان در یکی از مکاتب معلم کابل بود. خانمش که زمانی نیز معلم بود، در زمان طالبان خانه نشین شد. شش دختر قد و نیم قد داشتند که به دلیل سخت گیری طالبان از رفتن به مکتب محروم گردیده بودند. رحمت الله علاوه بر معلمی دست فروشی می کرد و به زحمت نیازمندیهای اولیه خانواده اش را تامین می کرد. بعد از فرو پاشی طالبان، رحمت الله مدیر یکی از لیسه های کابل مقرر گردید و خانمش هم مدیر مدرسه شد. دخترانش نیز فرصت تحصیل یافتند که امروز یکی از آنها از دانشگاه معتبر اروپایی ماستری گرفته است و بقیه در دانشگاه کابل مشغول تحصیل اند. رحمت الله از زندگی اش راضی است و احساس خوشبختی می کند. زندگی رحمت الله نماد روشن از تغیر رادیکال در زندگی شهروندان کابلی است که در سایه حضور ناتو اتفاق افتاده است.
اما در این وسط کسانی زیادی که روزگار نه چندان دور، کوچه های گرد آلود کابل را پای پیاده می رفتند و یا در دیار غربت غریب نشسته بودند، از لطف حضور ناتو بر موترهای گران قمت و در خانه های مجلل نشستند و در جغرافیای تاریک زندگی شان آفتاب ثروت و قدرت خوش درخشید.
اکنون که ناتو از ماندن در افغانستان ناتوان شده است و کم کم فرش حضورش را از این دیار بر می چیند، تردیدی نیست که کابل بدون حضور ناتو برای مدت طولانی افسرده و دست تنگ در پرده های سرنوشتش به نمایش خواهد رفت. ستاره دست و دلبازی های کابل که در خیلی محافل بر دست و دلبازیهای اروپایی طعنه می فروشند، پس از حضور ناتو کمرنگ و کم نور خواهد شد. کسانی که از لطف حضور ناتو سفره های رنگین گسترده اند، سفره های شان تهی خواهد شد.
من اما نگران لبخند های رنگینی هستم که اندوه فرو خورده جوانان کابلی را پنهان می کرد.
 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل ۱۶۹،          سال    هشتم،                    جوزا   ۱۳۹۱ هجری خورشیدی                    اول جون ۲۰۱۲ عیسوی