شبگیر پولادیان
کابل ـ حوت 1366
روز آزادی ما
روز آزادی ما
خون دهد غنچه و گل شاخه زند
لاله دمد
ساغر سرخ شهادتکدۀ خون شهید
هفت دریا تپش بادۀ صد ساله دمد
روز آزادی ما
انفجاریست که در قعر زمین
کوهی از آتش سیال فروخفته به بند
سر بدر می زند از قاف برین
روز آزادی ما
گاه معهود ظهور مردیست
که سر از قله کهسار کشد
با تنی ریخته از پولاد
و نگاهی که در ان شعله زند
صد خورشید
قد افراشته از مشرق بیدار کشد
روز آزادی ما
رستخیزیست که شیپور قیام
خواب یا قوتی دیرین شهیدان را
بر می آشوبد
شب شبکور چو باروی قفس می شکند
آفتاب از سفر دور و دراز
بر زمین می آید!
پرنده گفت به باغ
(1)
ـ بهار ناشده بهتر!
پرنده گفت به باغ:
ـ تو ریشه در لجن غصه کاشته ای!
و آبیار تو مرداب بی سرانجامیست
من آشیانه خرابم
شکسته بال ترینم!
کجاست شاخه ی سبزت که آشیانه گزینم؟
و باغ ساکت و سرد
به زیر نعش گیاهان که زنده زنده-
می پوسید
زمزمه کرد:
ـ نه آشیان تو برباد رفته است
ای مرغ!
تبار سبز من از ریشه خاک شده ست
بهار رویش من اشک های پاک شده است !
(2)
بهار آمده بود
و تند باد عفن
در غبار تیرۀ مرداب می گذشت
و باغ آیت اندوه
نشست عریان تر
پرنده رفت
بهار ناشده بهتر !
بهار ناشده بهتر !
هرات – 1358
|