نطفهٔ نوشتن این خاطره چهار ماه قبل در ذهنم کاشته شد. نویسندگان برای خلق یک اثر هدفی در نظر دارند. بعضی ها می انگارند که حرفهای شان روشنگر است. بعضی دیگر، فقط گذارش می نویسند و عدهٔ دیگر هم برای بردن خوانندگان شان به سرزمین های جادویی و خیالی به سرایش و خلق آثار می پردازند.
من، اما، این نوشته را بهانه قرار می دهم تا دیداری که با یک دوست جدید و دو یار کهن میسر شد شرح داده باشم و در ضمن نوید دادن چاپ نزدهمین کتاب "افغانستان در پنج قرن اخیر" یادی هم از دو بزرگوار مرحوم هم کرده باشم. بدین ترتیب، من چندین دَین را در یک نوشته کوتاه می خواهم ادا کنم.
چهار ماه قبل، روزی مشتاقانه به سمت شهر برکلی، کالیفورنیا، به قصد ملاقات دو دوست کهن و یک دوست جدید می رفتم. قرار این بود که آقای عابد مدنی، داکتر سید حسن اخلاق را که برای مدتی کوتاه درینجا آمده بود به دفتر دوست گرامی پروفیسور ولی پرخاش احمدی که استاد دایمی دانشگاه برکلی است بیاورند و وسیله شوند که احمدی و بنده با ایشان از نزدیک آشنایی پیدا کنیم و صحبتی داشته باشیم. به گفتهٔ حافظ،"کارساز بنده نواز" را شکر گفتم که به وساطت مدنی عزیز که خود از اهل فرهنگ و ادب اند دیده به دیدار این دوست تازه، جناب اخلاق، باز کردم و احمدی گرامی که را سالیان دراز است مفتخر به آشنایی شان استم باز هم ببینم.
در محضر این سه یار، در دفتر احمدی نشسته بودیم و آقای اخلاق از کارهای فلسفی شان و از کتابهای که نوشته اند سخن می زدند. ایشان در ساحهٔ فلسفه از پُرکارترین نویسندگان امروز در کشور مان اند. این شرح مختصر برای شناخت ایشان شاید مفید باشد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_(%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82)
ایشان لطف کردند و کتاب "از مولانا تا نیچه" را که یکی از تالیفات شان است به من هدیه دادند. من خودم عاجزانه اقرار می کنم که نقد و بررسی کارهای ایشان برای من مشکل است و امیدوارم از ما بهتران به این کار مهم بپردازند.
در دفتر کار آقای احمدی، گوشم به شنیدن صحبت ها مصروف بود و چشمم به دیدن کتابهای که چهار دیوار اتاق را پوشانیده بود. باید بگویم که هرچند من با کتاب و در میان کتاب بزرگ شدم و پدر مرحومم، استاد داکتر علی رضوی غزنوی، کتابخانهٔ نهایت بزرگ و غنی در خانه داشت و دوستانی هم داشته ام که اهل کتاب بوده اند ولی تا به حال هیچ کتابخانهٔ شخصی را ندیده ام که مانند کتابخانهٔ ولی احمدی اینهمه کتاب داشته باشد. تازه این تنها کتابهایی است که ایشان در دفتر رسمی خویش دارند. کتابخانهٔ شخصی ایشان غنی تر از این یکی است. احمدی گرامی از نادرات زمانهٔ ما است و این سخنی است که نه شرحی لازم دارد و نه این مقاله کوتاه قصد آن شرح را دارد.
در میان آنهمه کتاب چشمم به کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ خورد. همه می دانیم که این کتاب چندین بار چاپ شده است ولی شاید زیادیها نمی دانند (من یکی تا به حال نمی دانستم) که به چاپ نزدهم رسیده است. آری، اهمیت تاریخی این کتاب تا حدی بوده است که در جامعهٔ ما که فقر مالی و فرهنگی سالهاست آنرا زیر فشار گرفته است، آنقدر برای آن تقاضا بوده است که این کتاب نزده بار چاپ شود.
باید گفته آید که کتاب افغانستان در پنج قرن اخیر بار اول در سال 1988 در ایالت ویرجینیای، امریکا به کوشش طاقت فرسای آقای محمد قوی کوشان به نشر رسید. می گویم کوشش "طاقت فرسا" زیرا خوانندهٔ عزیز بداند که این کتاب قطور با تایپ قدیمی تایپ شده است زیرا در آن زمان نرم افزارهای زبان فارسی سیستم به وفرتی که امروز وجود ندارد اصلاً وجود نداشت و آقای کوشان این کتاب را با قبول زحمات فراوان و افتخار بیشتر از آن تایپ دقیق و درست کردند و بدین ترتیب تهداب نشرهای بعدی را ایشان گذاشتند.
در لابلای صحبتهای آموزندهٔ که احمدی عزیز با آقای عابد مدنی و داکتر سید حسن اخلاق در مورد این کتاب داشتند، من هم مجالی خواستم و داستانی را که در مورد این کتاب پر ارزش از پدر مرحومم شنیده بودم به ایشان نقل کردم. حالا آن نقل داستان را برای همه علاقمندان کتاب و تاریخ به این امید انجام می دهم که هم یادی دوباره از کتاب گرانقدری چون افغانستان در پنج قرن اخیر باشد و هم تکرار مکرر این مسئله که اثر پژوهشی و محققانه جایگاه خودش را حتی در جامعهٔ مانند ما که چندین دهه جنگ و و برباد همه معیار ها را از میان برده است، حفظ می کند.
اما داستان مرحوم داکتر رضوی از این کتاب: ایشان می گفتند که طرح نوشتن این کتاب سالهای سال در ذهن جناب فرهنگ بوده است و در نیمهٔ سالهای پنجاه خورشیدی زمانی که آقای فرهنگ به ایران برای یک سفر کوتاه آمده بود، به ایشان گفته بوده که چند بخش اول این کتاب را تمام کرده است. داکتر رضوی همچنان می گفت که آقای فرهنگ از او پرسیده بود که چون خودت خط بسیار خوش و خوانا داری، آیا قبول می کنی که این کتاب را با قلم خود بنویسی و وقتی نوشتن تمام بخش های آن تمام شد، مرا در قسمت کاپی کردن کمک کنی؟ بلی، مرحوم فرهنگ از مرحوم رضوی خواسته بود که این کتاب را به قلم خودکار بنویسد و بعد آنرا چندین صد کاپی بگیرند و بدین ترتیب در دست خوانندگان بگذارند. من نمی خواهم تصورات خودم را درین جا داخل کنم که جوابگوی این سوال باشد که چرا انتظارات
مرحوم فرهنگ چنین کم بوده است؟ ولی، این تکرار مکرر را می خواهم بگویم که اثر خوب جایش را گم نمی کند و همیشه در میان مردم جا پیدا می کند. این نکته هم قابل یادآوری است که به خواهش مرحوم رضوی، آقای بینش که سخت خوش خط است عنوان کتاب را با قلم نی مشق کرده بودند.
روح مرحومان فرهنگ و رضوی را شاد می خواهم. برای آقای کوشان که تهداب نشر این کتاب ارزشمند را گذاشتند سلامتی و موفقیت بیشتر خواهانیم. معتقدم که این اثر گرانبها تا سالهای سال همچنان در آسمان تاریخ و ادبیات افغانستان خواهد درخشید.
از راست به چپ: عابد مدنی، داکتر ولی احمدی، داکتر سید حسن اخلاق، حامد رضوی
|