بهار، تنوع است، رنگارنگی است، تکثر است، کنارِ هم آمدنِ جلوهها و
رنگهاست، پذیرفتنِ دگرگونیهاست، رویش است، زایش است،
جنبش است، شگفتن است و آفرینش.
بهار متنیست در داد و گرفت با همه متنهای پیشین و پسین.
گرمشدن، پختهشدن و باردادن را به تابستان میدهد. ازخودرهاشدن،
افسردن، فرورفتن، برهنهگی، خشکیدن و انجماد را از خزان و زمستان
میگیرد.
در متنِ زمینِ پیش از بهار، دانه، ریشه، بیخ و ساقه است. این بهار
است که در آغازِ رستاخیزِ رستن، جوانه میآورد و برگ، پندک، غنچه و
شگوفه.
بهار جشنِ گوناگونی بطنها و متنهاست.
بهارینه نیندیشیدن، نفی دیگران است.
بهارینه نیندیشیدن، قاطعیت است.
بهارینه نیندیشیدن استبداد است.
بهارینه نیندیشیدن بیداد است.
این بهار است که داد را درهمه "دادهها" مییابد. این بهار است که یک
حالی، یک رنگی و یک باری را به رسمیت نمیشناسد.
بهار است که کوچکترینها را از غارها و زندانهای تودرتوی استبداد
برون میآورد. بهار است که کاروانهای مورچهگان را از سوراخهای
درون به درون، در متن طبیعت، در پهلوی فیلانِ رویداد، روادیدِ حضور و
عبور میدهد.
بهار است که آبهای انجماد را به جریان میآورد، تا زمینِ یکرنگی را با
بیشمار رنگ همآهنگ و همآونگ سازد، تا مرغانِ سکوت و خاموشی
قفلهای دهن بشکنند، به آواز آیند و به پرواز و با هزار و بیشمار زبان،
آزادی را و عشق را به گفتن و شنفتنِ هرچه نگفتن است به شور آورند.
بهار جشنِ گوناگونی دادها و فریادهاست.
بهار جشن گوناگونی رنگها و آهنگهاست.
بهار جشن گوناگونی عبورها و حضورهاست.
از همین روست که بهاران ما را نیازموده اند و ما بهاران را، زیرا بهارانِ ما
چه بسا با صدای استبداد از پشتِ بلندگوهای تکسخنی، پرسخنی و
بیسخنی، در جشنهای رسمی و حاکمانه تنگ قالب زده شده اند و
گاه هم "طالب زده".
بهاران ما سازها و آوازها را به رسمیت نشناخته اند.
بهاران ما زمین و اندیشههای زمینی را به رسمیت نشناخته اند.
بهارانِ ما ریشه، دانه و برگ را به رسمیت نشناخته اند و اندیشههای
ریشه ریشه، دانه دانه و برگ برگ را.
بهاران ما ساقه و جوانه را به رسمیت نشناخته اند و اندیشههای
ساقهیی و جوانهیی را.
بهاران ما رستن و شگفتن را به رسمیت نشناخته اند و اندیشههای
رستنی و شگفتنی را.
بهاران ما رنگها و آونگها را به رسمیت نشناخته اند و اندیشههای
رنگی و آونگی را.
بهاران ما حضور و عبور را به رسمیت نشناخته اند و اندیشههای
حضوری و عبوری را.
بهارانِ ما بیاثر از فرامتنِ توفان، سیل، آب خیزی، خشکی،
بیآب وتابی و با آب و تابی، بیآفتابی و باآفتابی، سالهاست که متنِ
بیبهاری مینگارند.
پس چه به جاست که نه یک بار، نه دوبار، نه سه بار، که بار بار
جاربزنیم:
" بیا با هم بهارینه بیندیشیم!" *
سویس 3 فروردین(حمل) 1391 خورشیدی
عزیزالله ایما
* سرنامه شعری از م. فرهود
|