نظریات تعداد کثیری حاکی از این است که عساکر خارجی از افغانستان باید خارج شوند، که میشوند، زود یا دیر انها خارج شدنی هستند، ولی بیاید بشکل تخیلی، در عالم فرضی، فرض کنید که قوای خارجی در کانفرانس شیکاگو اعلام کردند که بزودی از افغانستان خارج میشوند و باز هم فرض کنید که خاک افغانستان عاری از هر عسکر خارجی شد و همه چهل و دو کشور افغانستان را به حال خود رها کرده و رفتند. فرض کنید که اخرین عسکر کوله بار بر دوش بای بای کنان با اخرین هلیکوپتر پرواز کرد و رفت............. حال چی، یاد فلم های غرب وحشی یا همان فلم های کاوبای سابق می افتم ، صحنه یی که شهر را خالی نشان میدهد و باد هو میزند و پنجره شکسته را به دیوار میکوبد و مردم از هراس در خانه هایشان زیر میز و چوکی پنهان شده اند که حال گلوله از کجا از جانب کی شلیک خواهد شد و کدام بیچاره قربانی ان خواهد گردید.
فرض کنید که کشور و مشکلاتش ماند و دولتمردانی که مد سیاسی تازه انها لت و کوب یکدیگرست در دفتر و سفارت و مجلس و نشست و جلسه، و همسایه های که کلنگ بدست برای کندن قبر همه آماده ایستاده اند و مردمی که خدا میداند بی کمک خارجی و ختم موسسات غیر انتفاعی، از بیکاری و بی نانی، چی بسر شان خواهد آمد.
این مشکل افغانستان برای من کلاف سر در گم شده است، باشند روزگار این، نباشند روزگار آن، ولی هنوز همان فرضیه گذشته را قبول دارم که ما تا زمانیکه خوب را خوب نگفته و از خوب خود حمایت نکنیم و ملی گرایی را بر فرد گرایی و قوم گرایی و منطقه گرایی ترجیح ندهیم، همان توصل افغان ها به جک و جیم و احمد و محمود و اصف علی خواهد بود و همین حالت فلاکت بار افغانستان.
روز اول سال نو است خواستم ساده با شما سخن بگویم، یک تجربه شخصی خود را با شما تشریک میکنم، روزی روی موضوعی با سه افغان با تجربه و تحصیل کرده و یک خارجی نااگاه از موضوع صحبت میکردیم، این سه افغان علاوه بر اینکه نتوانستند با یکدیگر روی این موضوع به موافقه برسند، منطق یکدیگر را، فهم و درایت یکدیگر را برای خشنودی فرد خارجی چنان می کوبیدند که انگار هست و نیست و روح و فطرت انها در قباله این فرد خارجی قرار دارد و بعد خرسند بحث را مطابق خواسته ان فرد و برای رضایت او با اهانت به منطق خود خاتمه دادند!
درد اور است وقتی میبینی که افغانهای تا حد اهانت به منطق و فهم خود بیگانه پرستی میکنند، درد اورست که میبینی که تعدادی از افغانهای که مقتدرند بجایی خدمت به ملت، به ارضای عقده های خود که بر اساس نژاد پرستی و دیگر تبعیض ها استوار است اهمیت بیشتری میدهند تا خدمت به یک ملت رنج کشیده، دردآورست که در کشور و هر مجمتع و اجتماع افغانی از ارتقای افراد خبره و با درایت بدلایل مختلف که بیشتر ان هراس حفظ کرسی است جلوگیری صورت میگیرد و یک مشت آدم "بله صاحب" گوی بر افراد کاردان ترجیح داده میشوند.
مشکل افغانستان در دخول و یا خروج عساکر خارجی و این و ان نیست، مشکل افغانستان در طول دهه ها همان فطرت بیگانه پرست ما و تنفریست که از یکدیگر داریم و خلای میان ما که هر کس از ان بنفع خود استفاده کرده و میکند.
شعری در مورد این خصوصیت ما نوشته بودم که با یک بیت ان بحث را خاتمه میدهم :" تو خود بساز که بیگانه را قصاصی نیست چو در بخانه نبود دزد را هراسی نیست" |