کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   جدید انلاین

                 ببرک وسا
                                          ظاهر هویدا خاموش شد

 



ببرک وسا وظاهر هویدا
 

ظاهر هویدا، خواننده روشنگر و اندیشمند افغانستان صبح دوشنبه پنجم مارس ۲۰۱۲ در هامبورگ آلمان خاموش شد. او در ۲۸فوریه ۱۹۴۵میلادی در خانواده‌ای اهل فکر و فرهنگ چشم به جهان گشود. از کودکی به موسیقی علاقه داشت. او در ایران و روسیه موسیقی تحصیل کرد. ترانه "کمر باریک من" او را در ایران به شهرت رسانید. ببرک وسا، آهنگساز و موسیقی‌دان و رهبر ارکستر که دوست دیرینه هویدا بوده است برداشت خود را از این هنرمند بزرگ افغانستان برای جدیدآنلاین نوشته است:

ظاهر هویدا تنها یک هم‌مسلک و همفکرم نبود، تنها مثل برادر و دوست نبود ـ به صورت مرموزی نیم وجودم بود. او کوه بلند و استواری بود که می‌توانستم با اطمینان به او تکیه کنم. نبودن ظاهر هویدا برایم خلاء بزرگی است که تصور می‌کنم توان پر کردنش میسر نخواهد شد.
ظاهر هویدا و ببرک وسا

ظاهرهویدا هیچ‌گاه در برابر صاحبان زر و زور سر تسلیم فرود نیاورد و مدیحه‌سرائی نکرد. او یک بزرگ‌مرد دانشمند بود که نه تنها در عرصه شعر، ادبیات و فلسفه، بلکه همچنان در پهنای مسایل مذهبی، اجتماعی و جریانات سیاسی هم مرد میدان بود.

دل او با مردم میهنش و با تمام ستمدیدگان جهان بود. از نبود عدالت و ضعف و بیچارگی متوالی و متواتر نیروهای عدالت‌خواه در مقابل ظلم و ستم رنج می‌برد و خشمگین بود. این احساسش در بعضی از آهنگ‌هایش بازتاب روشن داشت.

تقریبأ پنجاه سال قبل با وی آشنا شدم و به زودی دریافتم که دوستی ما با پیوند رشته‌های همفکری و اعتقادات مشترک به مقدسات زندگی، برای همیشه مستحکم خواهد ماند، که همانطور هم شد.

با ظاهر هویدای عزیز در حدود پنجاه سال قبل در رادیو افغانستان آشنا شدم که خوشبختانه این آشنایی پیوند نیک یک دوستی بی‌نهایت صمیمانه و بی‌شائبه را به ارمغان آورد که تا حال دوام دارد. بلی، دوام دارد، چون با رفتن او از اینجا به پایان نمی‌رسد و تا زنده هستم افتخار دوستی و محبت همچو برادربزرگ و پرهنرخود را خواهم داشت.

از همان آغاز تا حال ما هیچ‌گاه از همدیگر بی‌خبر نبودیم، به استثنای تقریبأ چهار ماه در سال ۲۰۱۰، آنهم نسبت مصروفیت‌های زیاد هنری هردوی ما. حداقل درهر دو یا سه هفته با هم صحبت تلفنی داشتیم که هر بار تا دو ساعت یا بیشتر از آن دوام می‌کرد.


اگر از من بپرسید که چه خاطرۀ خوشی از هویدا دارم، پاسخم این است: وقتی به دوران باهمی ما فکر می‌کنم، می‌بینم که از اول تا آخرش خاطرات خوش و دل‌پسند است. کدامیک را اول‌تر بازگو کنم؟ برای این کار به روزها وقت در کارست. فقط همینقدر: مهربان بود، هم‌صحبت و شنوندۀ کم نظیری بود، صدای گرم و پرمحبت داشت، باصداقت و شهامت نظرش را بیان می‌داشت. با ظرافت و با منطق سخن می‌گفت و تا واقعأ ایجاب نمی‌کرد، کسی را مورد توبیخ و سرزنش قرار نمی‌داد.

دفعات بی‌شماری افتخار آن‌را داشتم که هویدای محبوبم را در هنگام سرایندگی‌اش با نواختن پیانو یا اکوردیون و حتی ماندولین همراهی کنم. آخرین باری که برایش پیانو نواختم در حدود شش یاهفت سال قبل بود: در آن روز دو آهنگ خود را در نزدیک منزل من ثبت کرد و خواست که مڼ روی پیانو، و فرزند برومندش آرش جان هویدا با طبله، او را همراهی کنم. یکی آهنگ (دیشب که تا سحرگه با یار قصه گفتم) و دیگرش (بشنو از نی چون حکایت می کند) بود.

ظاهر عزیز از نتیجۀ همکاری‌مان در این راستا بسیار خشنود شده بود.

ظاهر هویدا در آغاز دهۀ شصت میلادی به آوازخوانی پرداخت و به‌سرعت شنونده‌های بی‌شماری را گرویده آواز سحرآمیز خود کرد که نه تنها در افغانستان، بلکه همچنان در ایران و تاجیکستان به او دل سپردند.

ظاهر هویدا به یاری و همکاری محترم "عزیز آشنا" گروهی را از نوازندگان بسیار جوان و مستعد گردهم آورد و آن‌را بنام "ارکستر آماتور" شهرت داد. این‌ها عبارت بودند از: کبیر هویدا (پیانو نواز، اکوردیون نواز و ماندولین نواز)، رحیم جهانی (بانگو درم نواز و آوازخوان)، آقا محمد کارگر (فلوت نواز) چترام (نوازندۀ طبله، دهل و جازبند)، عزیز آشنا - سراینده و ماندولین نواز.

به مرور زمان نوازندگان و سرایندگان دیگری هم بعضأ با ارکستر آماتور همکاری می‌کردند، نظیر صابر شیرزوی (ویلون نواز)، مسحور جمال (سراینده و اکوردیون نواز)، محمد یونس (سراینده)، شادکام (سراینده)، ببرک وسا (پیانو نواز، اکوردیون نواز، ماندولین نواز) و ‌بالاخره احمد ظاهر (سراینده). اینجانب هم به همراهی این ارکستر آهنگ‌‌های (شب مهتاب، که یارم نیست) و ( تنها تویی در خلوت تنهایی‌ام) را سرودم. ارکستر آماتور سبک تازه‌ای را بوجود آورد که مثل نسیم روح‌بخشی در گلستان موسیقی افغانستان می‌دمید و مسرت، فرحت و رسالت با خود ارمغان داشت.

هفتۀ گذشته، شام بیست و هشتم ماه فوریه برایش تلفن کردم تا سال‌روز تولدش را تبریک بگویم. صدایش مثل همیشه گرم و صمیمی بود. از ورای صحبتش آواز و خنده‌های شاد عزیزانش، که به‌مناسبت سالگردش نزدش آمده بودند، شنیده می‌شد. احساس شادمانی کردم که ظاهر عزیزم استوار و سرحال بود، گرچه می‌دانستم که ظاهر هیچوقت از حال و درد خود شکایت نمی‌کرد. اگر از دردی شکایت می‌کرد، درد مردمش بود، درد دیگران بود.

هویدا بارها از برازندگی شخصیت بتهوون با تحسین و تمجید یاد می‌کرد و در پهلوی سمفونی‌های سوم و نهم وی از سمفونی پنجم وی زیاد خوشش می‌آمد. این اثر بتهوون در تاریخ موسیقی نام سمفونی سرنوشت را به خود گرفته بود. به نظر پژوهش‌گران، بتهوون درین اثر ماندگار خود مناقشۀ انسان را با سرنوشت به زبان موسیقی بیان نموده. وی در آغاز این اثر، بدون کدام مقدمه، با سه ضربۀ کوتاه و یک ضربۀ دوام‌دار، شروع یک درآویزی دوام‌دار این مناقشه را ترسیم می‌کند. حکایت شده که بتهوون در مورد آغاز سمفونی خود گفته بود: این‌ها ضربات سرنوشتند که به در می‌کوبد.

برای ظاهر هویدا مهمتر از همه این بود که این سمفونی، بعد از درگیری‌های فراوان آهنگ‌های مختلف با هم، ‌بالاخره، در قسمت چهارم، با نواهای پرشکوه و شاد، که نوید پیروزی می‌دهد به‌پایان می‌رسد. هویدا اظهارنظر دیگران را در این مورد که این پیروزی، همان پیروزی روشنی بر تاریکی‌هاست، تایید می‌کرد.

ظاهر عزیز در طول حیات خود همیشه بر ضد تاریکی و تاریک پسندها مبارزۀ خستگی‌ناپذیر داشت و با شجاعت، شهامت، درایت و منطق تزلزل‌ناپذیر، همواره، در هر فرصتی که برایش میسر می‌شد، با مشعل تابناک پاکی و صداقت در عمق تیرگی‌ها نفوذ می‌کرد.

ظاهر هویدا از آنجا در دل دوستدارانش در افغانستان، ایران و تاجیکستان جای بزرگی دارد، زیرا او به آنچه می‌گفت و می‌سرائید معتقد بود. چون از دل می‌گفت و از دل می‌سرائید، گفته و سروده‌اش بر دل‌ها نشست و ماندگار شد.

روان پاک زنده یاد ظاهر عزیز، مهربان و شیرین زبان شاد باد.
 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۶٤      سال       هشـــــــــتم         حمل    ۱۳٩۱   هجری خورشیدی         ۱۶  مارچ ٢٠۱٢ عیسوی