روز جهانی زن را امسال نیز چون سال پار و پارین در کابل (جشن!!!) گرفتند. در یکی از این جشنها حضور یافتم ....دوست فرهنگی یی برای سخنرانی رفت پشت تربیون و در جریان سخن تحفه یی روی دست زنهای حاضر در مجلس گذاشت که من یکی متردد شدم: واقعا مرد ها در این گوشه یی از دنیا هنوز هم در برابر زنها چنین میاندیشند؟؟؟
ان دوست فرهنگی با گلایه میگفت:
خانمها! چرا منکر استفاده از حقوق تان در این کشور هستید؟ در حالیکه کلید خانه را شما دارید, آرد و برنج و روغن در خانه به اختیار شماست و هر زمان بخواهید میتوانید از ان آزادانه استفاده کنید, هر گاه بخواهند دختری را خواستگاری کنند به دست بوس شما میآیند ... بیشتر از این چی میخواهید ؟
از پشت سرم یک صدای زنانه شنفتم که میگفت :
راس میگه به خدا ....
گیج شدم ...در وهله اول پنداشتم این اقای فرهنگی یی با پیشینه یی افغان دارند طنز میگویند, چون همواره برنامه ها و سخنرانی هایش را از رسانه ها پیچیده در لفافه طنز شنیده بودم ... کمی تآمل کردم ... دیدم نه ...طرف خیلی هم جدیست وناراحت است از اینکه زنها در افغانستان زیاده خواهی میکنند .... دو سه تا از کشور های دنیا را مثال زد که او انجا ها بوده و خدا را شاهد اورد که در انگوشه های دنیا هرگز زنی به اندازه یی زن افغان از حقش مستفید نبوده و احترام نشده است ....
حیرت کردم و یکبار دیگر بر دل ساده و معصوم زن خوشباور افغان گریستم که با استفاده یی آزادانه از آرد و برنج و روغن خانه میپندارد که حقوقش را دارد و نباید از فرمان (اقای) خانه تمرد کند و به قول ان فرهنگی (زیاده خواهی) کند .
حیرت کردم که ان صدای زنانه یی که در ردیف عقبی من نشسته بود و میگفت (راس میگه به خدا) چگونه دریده شدن بطن دختر جوان بامیانی را با تیغ ریش تراشی و توسط برادر فراموش میکند؟
چگونه صدای سحر گل پانزده ساله را که پنج ماه در زیر زمینی خانه شوهر زندانی بود و آب و نانی جز خوردن خون دل و تحمل درد جانسوز کشیدن ناخنها و کندن موی سرش توسط مادر شوهرش نداشت را نمیشنود؟
چگونه گوش و بینی بریده شده عایشه را که به جرم نپذیرفتن به اجبار مردی معتاد به نام شوهر مجبور به فرار از خانه شده بود را نمیبیند ؟
چگونه درد جانکاه دخترک ۵ ساله را که از سوی مامایش در همین کابل, در محیط شاید نه چندان دور از محل زندگی همین خانم, مورد تجاوز قرار گرفت را نمیشنود که با استفاده یی به قول اقای فرهنگی (آزادانه) یی آرد و برنج و روغن خانه راضی میشود و میگوید (راس میگه به خدا)!!!
خاموش مینشیند و باورش میشود که حقوقش را دارد و باید دم بر نیاورد .
یادم امد از یک سروده یی سالها پیش .آنگاهی که تفکر طالبانی بر این کشور حاکم بود, سروده یی داشتم با عنوان (بلا) داشته های ان سروده این بود:
در سالهای دور
ان سالهایی کز پس دیواره یی زمان
افسانه مینماید
مادر همیشه میگفت:
ای دخت ناز پرور و زیبا تر از بهار !
هشدار نگذری تو از این کوچه باغها
مردان بلاستند
هشدار کودکم نشود دستشان دهی
یک قطره یی ز لبخند یا توته یی زمهر
مردان بلاستند
اینک پس از گذار سه دهسال و اندکی
دختر ,رسیده میوه یی بر شاخ زندگی
تنها نمیکند گذر از باغ زندگی
ان اشنا (بلا)
در هر قدم براش دو صد دام چیده است:
(حرفت گنه , صدات حرام و گسسته به
تندیس قامتت به قفایم شکسته به )
باور نمودم اری که :مردان بلاستند
اتش زنان خرمن هستی یی یک زن اند
ناباوران شان و بزرگی یی یک زن اند
و اما امسال در (جشن هشتم مارچ) با شنفتن حرفهای (فرهنگی دیرینه) باورم شد که شماری از مردان در محیط من واقعن (بلا) استند و اما زن افغان هنوز با عاطفه یی رقیقی که دارد معصومانه می اندیشد که از حقوق خود که همانا (استفاده آزادانه از آرد و برنج و روغن در خانه هست), برخوردار است و نباید دم براورد .
زن افغان هنوز که هنوز است و با درک اینکه ان اشنا بلا برایش کلکسیونی از (نه) ساخته است و هر ان فرمان صادر میکند که: زن باید ارایش نکند چون مردش دوست ندارد یا ارایش بکند چون مردش دوست دارد, باید در فعالیتهای عمرانی کشورش سهم نگیرد چون با بیرون رفتن از خانه و اختلاط با مردان از راه نیک به در و با معصیت الوده میشود ,باید در جامه هایش از فلان رنگ استفاده نکند چون مرد خانه دوست ندارد, با مرد های حتا (محرم) خانواده مراوده نداشته باشد چون شوهر نمیپسندد, باید اموزش نبیند چون شوهر نمیخواهد و...و...و...صد ها (نه) یی دیگر ...با اینهمه هنوز دعای زن افغان به دختران و زنان جوان خانواده اینست :
بچیم خدا سرته لچ نکنه......بچیم خدا فرق ته نسوزانه و مرادش از این دعا همینست که خدا سایه مرد را از سرت کم نسازد...
عارفه بهارت
|