در یک چشمش
اشتران تابوت بر دوشانند
در چشم دیگرش
گورستانِ هزاران ستاره عشق
پای بصیرتش اگر نلغزیده بود
هزار سال تاخیر نداشت
آنکه از دور های دور
با شناسنامه یی جعلی آدم آمده است
گند آب
هدا به افسانه باوران
در سرابستان سرگردان
ماهیِ تشنه نفس
تاریخِ تاریخت گذشته
در سینه ها سنگ می تپد
و دلها مرداب وار
قطره قطره می چکند
هوا خندقیست
که اندیشه در آن شنا می کند
ماهیِ تشنه نفس
تاریخِ تاریخت گذشته
در اینجا سنگ
خوابِ ستاره شدن می بیند
در اینجا عاطفه سنگیست
که تصویرش نبض آیینه ها را می لرزاند
با خنجرِ هزار ساله خونین
آبروی عشق را بر خاک می ریزند
آنچنانکه فریاد می روید
ریشه اش درد
ساقه اش مرگ
بویش انتقام
در سرابستان سرگردان
ماهیِ تشنه نفس
تاریخ تاریخت گذشته
و مرگ در تو نفس می کشد