و اين بار صميميت از سينه ها کوچيد
و عشق
ماهی رنگين وساده دل
در برکه های تذ وير
دل افسرد
انگور ها بر شاخساران تاکستانها
در خون خود جوشيدند و خاکستر شدند
و داسها
به جاى ساقه های خميده يی گندمزار
دستها را درويدند ,
و دختران قامت رسای نيشکر زاران
در رود های نفرت و نفرين
بر ساقه های انتحار آويختند
و مادران
در انتظار گشودن ديده به ديدار فرزند هاشان
در سردابه های تلخ انتظار
کور شدند
صميميت از سينه ها کوچيد
در سر زمين من
اينبار زقوم ها در فصل زمهريری سرما
گل گرفتند
و بار دادند
چه تلخ
چه کام آزار
کودکان از خم کوچه های حسرت
بر انحنای پنجره يی بسته يی مکتب ها
ديده دوختند
و در حسرت تکرار (الف) (مد) (ب)
(آب)
اب شدند
و قحبه زاده گان سيه دل و سيه فام
پا در رکاب کينه يی صد ساله کهنه شان
بر گور های مادران من تاختند
و در سينه های دختران نا بالغ من
جوانه های انتقام را
اب دادند
صميميت از سينه ها کوچيد
و عشق
ماهی يی رنگين ساده دل
در برکه های تذوير
دل افسرد (بهارت)
|