یاران چه عاشقانه سرِ دار ګم شدند
ایستاد همچو سرو و سپیدار ګم شدند
شمشاد قامتانِ ستایشګر بهار
در انجماد دست تبردار ګم شدند
آیینه های ثابت زنګار ناپذیر
در شهر بی خرید و خریدار ګم شدند
اینجا ولایتی است پر از ګور بی نشان
اینجا ګروه ګروه شب رګبار ګم شدند
اینجا هزار ها به دفنګاهِ ګنګِ مرګ
بی غسل و بی جنازه شب تار ګم شدند
اینجا که سهم روزنه ها سنګِ پیهم است
آیینه ها به قالب دیوار ګم شدند
دوشیزه ګان سوخته ی سر به زیر بال
در هیزم خشونت و آزار ګم شدند
پروانه و پرنده و صوت و صدا ، فسوس
از شاخه سار و سایه ی دیوار ګم شدند
زان پس که شمع شام غزل کشته شد عباب
پروانه های عاشق دیدار ګم شدند
احمدی (عباب ) ، جنوری
2012
|