نواندیش، شهردارکابل با طرح یک اندیشه ی نو، شهروندان کشور را دربرابرآزمون بزرگی قرارداده است. او می خواهد کاخ بزرگ دارالامان، یادگار دوران استقلال افغانستان را با کاخهای تپه ی تاج بیک و چهل ستون، بازسازی کند. برای چنین کاری به مردم مراجعه کرده است. شاید اندیشیده است که یاد گار استقلال را نمی توان باپول های اسارتباردیگران بازسازی کرد. چنین است که شهرداری کابل، حساب بانگی ویژه یی گشوده و حال گوش به آواز فرو ریختن سکه های زرین سخاوت مردم است.
سالهاست که جغد ویرانی و دهشت در کاخ با شکوه دارالامان لانه آراسته است و دیگرپژواک ترانه ی استقلال استاد قاسم افغان دردهلیزهای آن نمی پیچد.این کاخ گویی خود سرگذشت استقلال افغانستان است.تا دهه ی استقلال به پایان می رسد، مفهوم بزرگ و آسمانی استقلال درقاموس سیاست کشور از رنگ و شکوه بازمی ماند. به همان گونه هر قدرکه از دهه ی استقلال دور می شویم کاخ دارالامان با خشم و نا مهربانی بیشتری روزگار، رو به رو می شود وآسمان بر برج وباروی آن آتش فرو می ریزد. کاخی که قرار بود به کاخ سلطنتی بدل شود و شهرنو کابل در چارسوی آن برپا گردد؛ چنین نشد و حال درچارسوی آن غاصبان زمین رامی بینی،همان هایی را که کاخ استقلال افغانستان را به مخربه یی بدل کردند و خود به اورنگی رسیدند که آزادی را در آن راهی نیست.
اگر روزگاری کاخ دارالامان نماد آزادی و استقلال افغانستان بود،درسالهای پسین نمادی بوده است از مظلومیت افغانستان و وابستگی نظامهای سیاسی آن. زمانی نیز نسبت به این کاخ در دل و دماغ اریکه نشینان چنان نفرت ونفرینی وجود داشت، که پیوسته تلاش می شد تا حتا نام دارالامان را با جاروب اختناق و استبداد از گسترده ی ذهن مردم بروبند.شاید اریکه نشینان گاهی این سخن را نشنیده بودند که تاریخ مزرعه ییست که هیچ دانهء سالمی در آن نا بود نمی شود. شاید اریکه نشینان این امر را در نیافته بودند که چگونه امکان دارد مردم نامی را فراموش کنند که با استقلال و آزادی آنان پیوند دارد.
ویرانیهای کاخ
کاخ دارالامان روزگار تلخی وجگر سوزی را پشت سر گذاشته است. گویند باری در زمان محمد ظاهر شاه، آتش سوزیی در آن رخ داد که به باور مردم کاری بود ناجوانمردانه و برنامه ریزی شده. شاید آتش افروزان می خواستند تا هرگونه نشانه وخاطره ای شاه امان الله خان و دههء استقلال را از روی زمین بردارند.با این حال در آن سال ها شهریان کابل روزهای جمعه جهت تفریح به باغ این کاخ می رفتند و به خاطره ی استقلال و شاه امان الله خان می اندیشیدند و در پیوند به آن با یدیگر سخن می گفتند. بدینگونه کاخ دارالامان سالیانی به بزرگترین تفریحگاه شهریان کابل بدل شده بود که بعداً در زمان جمهوریت داود خان، مردم این امتیاز را از دست داند.
پس از کودتای خونین ثور 1357 خورشیدی و تجاوز اتحاد شوری بر کشور، دوردیگری از ویرانی های کاخ دارالامان آغاز یافت. دشمن متجاوز برکاخی مسلط شد که تجسمی بود از استقلال و آزادی.درسالیان اشغال کاخ دارالامان مقر وزارت دفاع کشور! بود و در همین سالها بود که صدای پای چکمه پوشان متجاوز شوروی در دهلیز ها و سنگفرش های آن پیچید. تخریب این کاخ به گونهء گسترده از همین زمان آغاز گردید. چنان که در دلو 1368 خورشیدی روزگاری که شهنواز تنی درآن چنان سلطانی به نام وزیر دفاع حکم می راند، هرازگاهی هوس کلاه شاهی بر سرش می زد و چنان بود که بر بنیاد گزارش ها در تبانی با گلبدین حکمتیار وحمایت دستگاه استخباراتی پاکستان در برابر داکتر نجیب، قیام به کودتای خونینی کرد. کاخ به سنگر کودتا چیان بدل شده بود و چنین بود که بر اثر بم افگنی جنگنده ها
وآتش سنگین نیروهای طرفدار نجیب بخشی از کاخ تخریب گردید. کودتا درهم کوبیده شد، تنی وهمرهان با استفاده از یک هوا پیمای نظامی از میدان هوایی بگرام به پاکستان، به مقر فرماندهی کودتا فرار کردند. درسالهای حاکمیت مجاهدین کاخ دارالامان بیشتر وبیشتر تخریب گردید تا این که همه گوشت و پوست آن فرو ریخت واز آن تنها استخوان بندیی برجای ماند درهم شکسته و درهر استخوان هزار سوراخ چنان لانهء زنبوران، زنبورانی با زهر حادثه های کشنده.
کاخ دارالامان در این سالها در میان فرماندهان تنظیم های جهادی دست به دست می شد و در هر بار کلوله های سنگین بیشتری بر اندام زخم خورده ای آن فرود می آمد.در آن زمان تسلط بر کاخ به مفهوم تسلط بر منطقه ی پیرامون نیز بود. کاخ گاهی قرارگاه تنظیم حرکت بود، گاهی قرارگاه وحدت ، گاهی هم قرار گاه جنبش ، جمعیت ، حزب اسلامی و شاید هم تنظیم های دیگر و جنبش طالبان. این ها همگان در ویرانی و تاراج داریی های کاخ دارالامان مسوُول اند. گذشته از اهمیت نظامی که این کاخ در آن سال ها داشت، انگیزه ی دیگری که سبب می شد تا فرماندهان خود را به کاخ برسانند این بود که موزیم ملی افغانستان این تجسم مادی تاریخ ،مدنیت و فرهنگ کشور، در کنار آن موقعیت داشت. تسلط بر کاخ به مفهوم تسلط بر موزیم و مجتمع های نظامی اطراف آن نیز بود که در این میان
گنجینه های تاریخی و گران قیمت موزیم چشمان حریص و از حدقه بر آمده ی فرماندهان را به سوی خود می کشید.
افغانستان دراین سالها بخش بیشتر آثار موجود در موزیم خود را از دست داد. به زبان دیگر بخش بیشتر آثار موزیم افغانستان به وسیله ی فرماندهان تنظیم های جهادی و شبکه های قاچاق آثار باستانی در بازار های پاکستان به حراج گذاشته شد. داشته های موزیم ملی افغانستان در کابل در حالی تاراج می شدند که بر بنیاد گزارش های در سالهای اخیر حاکمیت پرچمی ها، آثار موزیم غزنی نیز به موزیم ملی کشور انتقال داده شده بود. در این سالها ساختمان موزیم ملی نیز صدمه ی سنگینی دید؛ ساختمان ها و کاخ ها باز سازی می شوند؛اما داغ دو آزرم تاریخی بر پیشانی ما همچنان باقی خواهد ماند. نخست این که ما نه تنها به یادگارهای تاریخی و فرهنگی خود رحمی نکردیم و آن ها را به خاکدان نیستی نشاندیم ،دو دیگر این که ما آثارتاریخی و فرهنگی خود را که همان هویت تاریخی و
فرهنگی ما بود، بردیم و در بازار های کشوری فروختم که پیوسته آن را بی تاریخ می خوانیم ! حال نمی دانم که در این روزگار بی لگام ،بی تاریخ گردن افراز می زید یا تاریخ فروش!
چند نکته ی آخرین
همان گونه که گفتیم نواندیش، مردم افغانستان را با آزمون بزرگی رو به رو کرده است! مردمی که پیشوایانش پیوسته ازافتخارات تاریخی و فرهنگی پنج هزارساله سخن گفته اند. حال اگر چنین مردمی به چنین فراخوانی پاسخ مثبتی ندهند می توان شک کرد که یا این تاریخ وفرهنگ پنج هزارساله دروغ است ویاهم ما استعدادی آن را نداشته ایم تا ازتاریخی وفرهنگ چیزی بیاموزیم. پاسخ مثبت مردم به این امرسبب می شود تا کاخهای دارالامان، تاج بیک وچهل ستون باز سازی شوند. بدون تردید بازسازی این ابنیه ها هزینه ی بزرگی می خواهد، پرسش این جاست که مردم با وضع نا گوار اقتصادی و تنگدستی که دارند می توانند چنین هزینه ی را فراهم سازند؟ ظاهراً دشوار به نظر می آید؛ ولی کار ناممکنی نخواهد بود!
بازسازی کاخ دارالامان با پول مردم می تواند تجسمی باشد از حمایت مردم درپیوند به استقلال وآزادی کشور. حمایت از فرهنگ و تاریخ .درجهت دیگر شاید بهترین فرصت برای تنطیم های جهادی وآن شمار فرماندهان وافرادی باشد که به گونه یی درتخریب وتاراج کاخ دارالامان دست داشته اند، تا با صدای بلند تر از دیگران به این فراخوان پاسخ مثبت دهند وبیشتر و بیشترازدیگران درفراهم آوری پول بازسازی این کاخها سهم گیرند و دربرابر مردم، تاریخ و فرهنگ این سرزمین پوزش بخواهند!
نکته ی دیگر دراین پیوند این است که بازسازی ابنیه های تاریخی امر کارشناسانه و بسیار مهمی است که امروزه خود به عرصه ی ازدانش باستان شناسی بدل شده است. کارشناسان عرصه تاکید می کنند که بازسازی نباید براصالت و ارزشهای تاریخی یک اثر صدمه بزند. بد ترین نمونه ی باز سازی را می توان در تاق ظفر پغمان دید که تمام ارزش تاریخی و اصالت هنری آن را از بین برده است .من هربار که به تاق ظفر بازسازی شده می بینم، سرویسهای شهری پشاور یادم می آید نه آن بنای شکوهمندی که یادگار استقلال کشور بود. یک چنین شکایت های در پیوند به باز سازی بعضی از ابنیه های تاریخی درشهر کابل و بعضی از شهر های دیگر نیز وجود دارد. امید شهر داری کابل در همکاری با وزارت اطلاعات و فرهنگ،آکادمی علوم، دانشگاه کابل و دیگرنهاد های علمی، با ایجاد گروه کارشناسان به
این امر مهم توجه بیشتری نشان دهد!
فکر می کنم تنها با گشودن یک حساب بانکی کار تمام نخواهد شد. باید این فکر را به یک اندیشه ی گسترده ی ملی بدل کرد. باید در پیوند به ارزش ابنیه های تاریخی به مردم افغانستان آموزش های مدنی ارائه کرد و حمایت از چنین ابنیه ها و پاسداری از ساحات باستانی را به یک فرهنگ بدل کرد. رسانه های در این زمینه مسوُولیت سنگینی دارند، با دریغ که رسانه های همه چیز را با ترازوی بازار آزاد می سنجند و می اندیشند که آن سو تر از منافع خصوصی آنان چیزی دیگری در گستره ی منافع کشور و سرزمین وجود ندارد.
تا هنوز نقش رسانه در تبلیغ این برنامه بسیار نا چیز است.اگر شهرداری تنها گشایش حسابی را بسنده می داند، اشتباه می کند و در این صورت کار به جایی نخواهد رسید. باری یونس قانونی که وزیر معارف بود، جهت جلب حمایت مردم از معارف، حسابی بانکی را زیر نام «کجکول» معارف گشود. در آغاز سروصدایی داشت و مردم فرو افتادن سکه هایی را در آن شنیدند ؛اما با گذشت زمان به فراموشی سپرده شد. یادم می آید که باری یکی از نشریه های کابل نوشته بود:« کچکول معارف سوراخ برداشت!» تا امروز نمی دانیم که جناب قانونی این کجکول را بعداً برگردان کدام یک از ملنگان معارف آویخت! گزارشی از آن برای مردم داده نشد. البته اندیشه ی قانونی از این امر مهم بر می خیزد که بدون حمایت مردم ،ممکن نیست افغانستان به یک معارف معیاری دست یابد.
در پیوند به چگونگی باز سازی این کاخ های سه گانه، شهرداری باید از طریق رسانه ها اطلاعاتی را به مردم ارائه کند. شیوه های گرد آوری کمک های مالی را مشخص سازد، چگونگی گزارش دهی خود را در پیوند به مصرف پول های گرد آمده توضیح دهد. شفافیت و حسابدهی داشته باشد، هرچند که این دو اصطلاح سالهاست که از قاموس اداری افغانستان بیرون رانده شده اند. شهرداری در حالی خواهان حمایت مالی مردم در پیوند به باز سازی ابینه های تاریخی شده است که خود به مانند اداراه های دیگر دولتی با فساد اداری آلوده است. در چنین وضعی جلب اعتمادد مردم شاید به پیمانه ی باز سازی کاخ ها دشوار باشد. اگر آن جا کاخها به گونه ی فزیکی آبادان می شوند، این جا کاخ اعتماد باید در ذهن و روان مردم ایجاد شود که به زمان و تجربه ی درازی نیاز دارد.
نکته ی دیگر این که گرد آوری کمک های مردم ، نیاز به گروه های حمایت از آثار تاریخی دارد تا مردم را در زمینه آگاهی دهند و تشویق به حمایت کنند. چنین گروه های داوطلب نه تنها در شهر کابل ،بلکه باید در سطح شهر ها و شهرک های کشور نیز ایجاد گردند. به همین گونه شهر داری کابل باید امکاناتی را جستجو کند که چگونه می تواند گروه های حمایت از ابنیه های تاریخی را در کشور های همسایه و غربی نیز ایجاد کند، بدون تردید پناهند گان افغان علاقمند اند تا در یک چنین برنامه بزرگ ملی سهم داشته باشند.
نکته ی آخر این که شهر داری نیاز دارد تا با راه اندازی یک کارگاه یک روزه یا دو روزه دیدگاه های کارشناسان را در پیوند به مراحل گوناگون این برنامه ی بزرگ ملی گرد آوری کند تا بعداً بر بنییاد آن راهکار های مشخصی را روی دست گیرد!
شهرک قرغه
جدی 1390
|