کانون آسمایی، همزمان با تدویر لویه جرگهء اضطراری پیوست شماره چاپی آسمایی که هنوز انلاین نشده بود، رسالهء کوچک ولی پرمحتوای را که در برگیرنده گفت و شنودها و نوشتار ها بود در ماه می سال٢٠٠٢ چاپ و نشر کرده بود.
جناب حمید عبیدی مدیر مسؤول مجلهء آسمایی با دکتور سیدعسکر موسوی، پوهاند دکتور محمد احسان روستامل، محمد آصف آهنگ، پوهاند دکتر اسماعیل قاسمیار، دکتر رنگین دادفر سپنتا، مصاحبه ها داشت.
در بخش نوشتارها، یادداشت هایی از پروفیسر دکتر عنایت الله شهرانی، حمزه واعظی، برگردانی از کاوه شفق آهنگ، مسعود راحل و این هیچمدان قلم شکسته، بازتاب یافته بودند.
تصادفن این رساله را اکنون بازیافتم و خواستم که یادداشت خویش را برای خواننده گان بلندمرتبت با صمیمیت پیشکش بدارم.
یادداشت ایشور داس *
دعوتی که به ارتباط نظردهی پیرامون لویه جرگه آینده از روشنفکران افغانی صرف نظر از تعلقات قومی، زبانی، مذهبی، دینی و سمتی و موقف اجتماعی شان به عمل آورده اید، کاریست درخور ستایش و پسندیده که درین راستا مؤفقیت مزید برای تان آرزو می کنم.
امید قوی دارم که ایزد تونا، اکنون نیایش مردم شریف ما را پذیرفته و مهربانی خواهد فرمود تا ازین فرصت استفادهء اعظمی و معقول صورت گرفته، اساس قانون زندگی آزاد، امن و مطمئن مردم کشور مان گذاشته شده و بالاخره وطن عزیزما دارای قانون اساسی گردد که کاملأ مطابق نورم ها و میعار های قبول شده ملی و بین المللی باشد.
کشور مان در روند ٢۳سال جنگ منحیث لابراتوار تطبیق دیدگاه های گوناگون سیاسی قرار گرفته، دول کشورهای همسایه شمالی، غربی و شرقی ما آنچه که می توانستند، در حق مردم ما روا داشتند. ایالات متحده امریکا با یارانش هم در تعمیل خواست شان هیچ کسری را برجا نماندند. مؤسسه ملل متحد، یونسکو و یونسف و عفو بین المللی و برخی سازمان های دیگر بین المللی گاه گاهی به صدای ملت مظلوم ما گوش داده و جهان را به فاجعهء افغانستان ملتف ساخته و عواقب مسأله را هوشدار می داند.
مگر قربانی اصلی این تطبیقات ایدیولوژیک سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کلأ مردم شریف افغانستان بوده که با گوشت و پوست خویش اثرات جنگ را لمس کرده اند. مهاجرین افغانی در سراسر گیتی به یقیین درک کرده اند، که تجمل دیار غربت هرگز فضای گرم و آشنای کلبهء ویرانه ای خود ما را ندارد. اکنون که در ماه جون بیشتر از یکهزار و پنجصد نماینده از داخل و خارج کشور در لویه جرگه اشتراک می ورزند و دولت آلمان جمیع مصارف این گردهمایی ملی ما را بردوش گرفته است، تاریخ مسؤولیت عظیمی را بردوش این نماینده گان محول کرده تا در مورد مسایل مبرم و بسیار حساس دورهء انتقالی که به یقیین در تعیین مسیر آیندهء ملت و وطن ما اثر مهم دارند، تصمیم اتخاذ نمایند.
این وابسته به نمایندگان لویه جرگه است که کدام راه را برای ملت و وطن ویرانه مان انتخاب می کنند؛ به پنداشت من در این میان تنها دو راه و دو مسیر وجود دارند: یکی ادامهء جنگ، برادرکشی، تعضب مذهبی، جنسی، نژادی، قومی، ویرانی، عقبمانی، فقر، بدبختی و فریب همسایه گان و ادامهء از خودکشی و بیگانه پروری و راه دیگر که قاطبه ملت تشنه و خواهان آن اند: یعنی راه نفرت از جنگ و برادرکشی، راه هم بسته گی و وحدت ملی، احترام و رعایت حقوق بشر در مورد همه اعم از زن و مرد، تساوی حقوقی همه شهروندان افغانستان بدون در نظرداشت هرگونه تبعیض و امتیاز جنسی، قومی، زبانی، سمتی و عقیدتی. گذشت از اشتباهات یکدیگر و رسیدن به همدلی و برادری و برابری و همزیستی سازنده و پربار در چهار چوب نظام دموکراسی.
دست یازیدن به اصول و ارزش های والای وحدت ملی، حقوق بشر و موکراسی و رفتن به سوی ساختن جامعهء مدنی معاصر.
گرچه در شرایط امروزی عملی شدن اصول یادشده دشوار جلوه می نماید، ولی هرگز ناممکن نیست. با همت و عزم راسخ واحد و آگاهانه ملی می توان به سوی آن مامول حرکت کرد. اگر چنین نکنیم بدیل آن همانا تجربه ٢۳ساله است که آن را داریم و ما را به این روزگار انداخته است.
در اوراق تاریخ پنجهزار سالهء کشور مان مسجل و روشن است که هندوباوران و سیکهـ های افغان منحیث عضو خانوادهء شریف افغانها از کهن ترین باشندگان این سرزمین می باشند. حقوق مدنی و سیاسی این هموطنان ما زمانی کم، گاهی ظاهرأ تا حدی مساوی و در برخی مراحل بسیار محدود بوده است. واما، این ها در هنگام سلطهء طالبان به حیث یک اقلیت مذهبی از نظر حقوقی و عملی در وضع بسیار رقتباری قرار داشتند.
نحوه برخورد قانون و دید سیاسی نامناسب حکومت های وقت گاه گاه باعث آن شده که اقلیت مذهبی هندوان و سیکهـ های افغان ناگزیر به مهاجرت به هندوستان گردند چون زمینه و امکانات مهاجرت و زیست برای این افغانها در سایر کشور های همجوار مساعد نبوده است، ناگزیر اغلبأ به سوی کشور هندوستان رو کرده اند. همانگونه که سایر مهاجرین افغان نیز حتی الامکان کوشیده اند تا به کشور هایی مهاجرت کنند که از نظر فرهنگی، زبانی و میزان امنیت جانی و امکانات برای شان محل مناسب تر باشد. از همین نظر آنانی که امکان انتخاب داشتند، شماری همسایه غربی و شماری همسایه جنوبی و عده یی هم همسایه گان شمالی و سایر کشورهای منطقه را ترجیع دادند و تهیدسترین ها هم نزدیک ترین محل را. روی همین اصل، ما هندوها و سیکهـ های افغان هم مادامی که به ترک زادگاه بینظیر خویش ناگزیر شدیم، عمدتأ پناهگاه اولی و مؤقتی مهاجرت ما
کشور هندوستان بود. ولی هندو و سیکهـ بودن هیچگاهی این معنی را نمی دهد که گویا هر هندویی، هندی یعنی هندوستانی است. درین مورد نزد برخی هموطنان ما یک سوء تفاهم دیگر در رابطه با پیشینه و منشهء ما این پندار وجود دارد که گویا ما از کشور هند به افغانستان هجرت کرده ایم ویا هم اخلاف اسرای جنگی سلطان محمود غزنوی هستیم. این تصور هیچ پایه تاریخی ندارد. برای روشن شدن واقعیت، کافی است بگوییم که تا قرن هفتم میلادی، اکثریت باشندگان سرزمین ما، پیرو بودیزم و هندویزم بوده اند. اسلاف ما آیین و کیش خود را حفظ نموده و به نسل های بعدی شان این افتخار را بخشیدند که منحیث هندو و سیکهـ افغان زندگی نمایند.
پندار نادرست دیگر که در رستای تاریخ ما هندوان وجود دارد که گویا ما اولادهای اسرای جنگی هستیم که سلطان محمود بعد از لشکر کشی به هند با خود همراه آورده بود. ولی زیستن همگون هندوان و سیکهـ های افغانستان در بسا ولایات کشور که فرقی با دیگر شهروندان شان ندارند خط بطان به پندار نادرست بالا می کشد. هرگز قصد و علاقه ندارم که در این یادداشت مختصر در مورد کارهای سلطان محمود غزنوی، به داوری بپردازم. ولی وقتی در این مورد فکر می کنم با خود می گویم که ایکاش این شنهشاه شعر پرور، در تاریخ، به جای "بت شکن"، لقب شاه ی "اعمارگر مکاتب، شفاخانه ها" و سایر مؤسسات عامه را کسب کرده می بود و از روی صداقت نمی توانم این فکر را با شما در میان نگذارم.
طوری که می دانید زردشت این ابرمرد اندیشه با درفش خورشید هم از همین سرزمین قیام نموده و مردم را به گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک دعوت نمود. بودیزم نیز از همین سرزمین حیات دوباره یافت. آثار موزیم هده، موزیم کابل و موزیم های بین المللی دارنده اسناد و مدارک زیاد تاریخی این حقیقت اند.
گذشته از اینها به اساس نورم شناخته شده در سراسر جهان یعنی "حق تولد" ما هندوان و سیکهـ های افغان نیز این حق را به از اصطلاح از هشت پشت به ارث برده ایم و برخود می بالیم که عضو خانوادهء سربلند افغانها هستیم.
به هررو گذشته، گذشته است و تاریخ چنان است که واقع شده است. اینک با گذشت از گذشته و پرداخت به آینده مطلب اصلی را دنبال می کنم. تا جایی که نگارنده با همکیشان خود موضوع را مطرح کرده ام خواست و آرزوی هندوان و سیکهـ های افغان در عرصهء حقوقی و سیاسی چنین است:
الف ـ در عرصهء اجرای مراسم مذهبی
۱- شناخت شخصیت حقوقی معابد و درمسال ها و مکان نذر آتش میت هندوان و سیکهـ های افغانستان، و لغو روش فعلی که منحیث دارایی شخصی ثبت بوده و شخصیت حقوقی ندارند.
٢- اجازه آبادانی و ترمیم معابد و درمسالها و مکان های نذر آتش میت، بنابر نیاز زمان و اثرات جنگ بر آنها.
۳- تطبیق یکسان قانون پرداخت مالیه محصول صفایی، مصارف آب و برق مساجد شریف و تکیه خانه های کرام و سالون های شهری، حضیره ها و موتر حمل جنازه به شکل مشابه و مساوی در مورد معابد، درمسالها و مکانهای نذر آتش میت و موتر حمل میت.
٤- رفع اعتلاق به کفر گفتن، عدم پذیرش اجباری آیین اسلام و رفع هرگونه تحقیر و توهین مذهبی هندوان و سیکهـ های افغان و عدم اهانت به تلک (قشقه) و کیس (موی دراز سر) درج قانون گردد و متخلف آن جزا ببیند زیرا در گذشته ها ما به سادگی مهتم به "کفر گفتن" و جبرأ به تغییر آیین وادار شده ایم.
ب ـ در عرصهء زبان مادری
تدریس زبان مادری هندی و پنجابی برای کودکان هندوان و سیکهـ های افغان در مکاتب ابتداییه.
ج ـ تساوی حقوق در مسایل پارلمان. موجودیت نماینده یعنی وکیل منتخب از اقلیت مذهبی هندو و سیکهـ در ولسی جرگه و مشرانو جرگه . نه انتصابی از سوی دولت.
در گذشته نیز در هنگام تدویر لویه جرگه ها یک الی دو نفر از هندوان و سیکهـ های افغان به گونه انتصابی به صفت نمایندگان آنها اشتراک کرده اند که هرگز قادر به این نبوده اند تا از خواست و نیازمندی های معقول همیکشان خویش سخن بگویند و دست کم از پرستیژ و اعتبار اجتماعی لازم برخوردار باشند.
هرگاه لویه جرگه آینده برادری و برابری تمام افغانهای عزیز را اعلام بکند، هیچ قومی را بر اقوام دیگر به هیچ عنوانی نباید ترجیع دهد و همه افغانها را در برابر قانون متساوی الحقوق تثبیت کند و هیچگونه امتیازی را برای قوم و منطقه یی قایل نشود، در این صورت می توان به امر همگونی حقوق اتباع افغانستان و حاکمیت قانون باور پیدا کرد و برای بازسازی کشور جنگ دیدهء مان کمر همت بست.
اختلاف وضع در لباس افتاده است بیدل ورنه خون یک رنگ است در پیکر طاوس و زاغ.
و السلام
* لویه جرگه دیالوگ دیدگاه ها، صفحات ۱٢-۱۶ |