درست یکسال قبل در ضمن یک مقاله که شامل معرفی پنج کتاب به زبان انگلیسی در مورد افغانستان و پنج وبسایت فارسی بود، یادی از برنامهٔ تلویزیونی"چهره های آشنا" کرده بودم. در آن مقاله گفته بودم که این برنامه همانطوریکه از نام آن بر می آید، هفتهوار، از طریق تلویزیون نور، به معرفی "چهره های آشنا" می پردازد و به کوشش گردانندهٔ پرکار و فعال و متعهد، آقای عابد مدنی، تهیه می شود. متن کامل این مقاله را می توانید در سایت کابل ناتهـ در اینجا بخوانید.
این برنامه هفته وار از طریق شبکه تلویزیونی نور پخش می شود و یکساعته می باشد. آقای مدنی صبر و حوصلهٔ ایوب وار دارند و در انتخاب شخص، معلومات دقیق و فشرده در مورد این شخصیت، یافتن اشخاص دیگر که در مورد او صحبت و بحث داشته باشند، یافتن تصویر، صدا، ویدیو، کتاب، شعر و مقاله، ... ساعتها وقت مصرف می کنند تا آنچه پیشکش بینندگان می شود در خور حال این بزرگان باشد. ایشان درین برنامه گاه و بیگاه از این حقیر هم خواهش می کنند که در معرفی و شناختاندن چهره های فرهنگی با ایشان همکاری کنم که من این خواهش را همیشه با دیده و دل پذیرفته ام و تا به حال در برنامه های بزرگانی چون محمد کاظم کاظمی، پرتو نادری، قهار عاصی، محمد شریف سعیدی، داکتر سید مخدوم رهین، داکتر سید عسکر موسوی، داکتر ولی احمدی، مرحوم داکتر علی رضوی غزنوی، سپوژمی زریاب، و چند
برنامهٔ دیگر که روی فرد مشخصی نبود و در مورد مباحثی از قبیل فن ترجمه و شناسایی کتاب بود، سهم گرفته ام. به طور ضمنی عرض کنم که این برنامه ارزش آنرا دارد که دوستان در پی آرشیف کردن آن بکوشند تا کسانی که به تلویزیون های افغانها در سراسر جهان دسترسی ندارند، بتوانند آنرا از طریق انترنت مشاهده کنند.
در راستای معرفی چهره های آشنا، به تاریخ سیزدهم جنوری سال 2012، این برنامه به معرفی و بزرگداشت استاد لطیف ناظمی پرداخت. قرعهٔ فال باز به نام من دیوانه زدند و مدنی گرامی از من خواهش همکاری درین برنامه را کرد. من به پاس علاقه و احترامی که به شعر ایشان دارم، طبعاً اشتراک کردم و آنچه در توشه بود تقدیم بینندگان شد. شرح مختصری ازین شب را به صورت تحریری درینجا تقدیم خوانندگان می کنم و یاد این شاعر عزیز را گرامی می دارم.
وقتی "چهره های آشنا" گرامیداشت از یک شاعر را به عهده می گیرد، غالباً آقای مدنی صحبت پُربار استاد واصف باختری را از طریق تیلفون مهیا می سازند که بر غنای برنامه می افزاید. آن شب، بر علاوهٔ استاد باختری، شاعر گرامی آقای ناصر طهوری که سالها قبل مجموعه اشعاری از لطیف ناظمی را به نام "سایه و مرداب" به کوشش شان در کابل نشر شده است و از رفیقان "گرمابه و گلستان" شان بوده اند، نیز با فرستادن یک ویدیو درین برنامه شرکت کرده بودند. بنده با معرفی دو مجموعه از اشعار ایشان (سایه و مرداب، نشر شده در کابل در سال 1365 و از باغ تا غزل، نشر شده در پاکستان در سال 1379)، خوانش
پنج غزل، بحث روی ویژگی های غزل ایشان، و ارائه چند مطلب دیگر در مورد ایشان سهم گرفتم.
در این برنامه، این پرسش مطرح شد که: برای دسترسی یافتن خوانندگان با شعر شاعرانی که قسمت عمدهٔ کارهای شانرا در دهه های شصت و هفتاد خورشیدی در افغانستان به نشر رسیده اند و آثار شان در لابلای صفحات انترنت نیست و جز در نزد عدهٔ محدودی دیگر پیدا نمی شود، (و جناب ناظمی یکی ازین گروه اند) چه تدبیری باید سنجید؟ بنده عرض کردم که مسئولیت معرفی بیشتر و بهتر این شاعران بر می گردد به کسانی که به نحوی در یکی از مهارت های از قبیل خوانش، انتخاب، تایپ، و آوردن این اشعار در سایت های انترنتی دسترسی و تجربهٔ دارند. اگر بتوانیم لغات "مسئولیت" و "تعهد" را درینجا به کار ببریم،
این مسئولیت و تعهد بر عهده این اشخاص اند که این اشعار را تایپ دوباره کنند، به خوانش بگیرند، در قالب آهنگ مناسب و هنرمندانه کمپوز کنند، ... خلاصه، به شکلی آنرا زنده نگهدارند.
حالا، نام نامی ناظمی به معرفی فراوان نیاز ندارد. او بیش از چهار دهه قبل ما را هفته وار در پهلوی رادیوهای مان نگه میداشت تا به "ترازوی طلایی" که به کوشش او نشر می شد گوش دهیم. او بدون هیچگونه ادای روشنفکری درآوردن، ما را با دو سه پارچه از بتهوون و موزارت هم آشنا ساخت. این پارچه ها همیشه در پس منظر دکلمه شعر شنیده می شد و حلاوت خاص خودش را داشت، هرچند ما آنروز هم نمی دانستیم که بتهوون کیست. امروزه، هرچند برنامهٔ "دمی با ناظمی" استاد ناظمی را می شود از طریق رادیو دویچه ویلی شنید و چند شعر از ایشان در لابلای صفحات انترنت با کمی جستجو بدست می آید، اما هر سه، چهار مجموعه شعری ایشان دیگر نایاب شده است. حیف آن غزل های ناب و زیبای شان که عطش اینهمه غزل دوست و غزل خوان فارسی زبان را سیراب نکند. من این حرف را در آن شب به آقای مدنی و
بینندگان برنامهٔ ایشان گفتم و چند بار هم تکرار کرده ام که کار بنده، به قول مولانا، "وصل کردن" است و این بیت را بارها تکرار کرده ام که "ما برای وصل کردن آمدیم". اینک در راستای این عمل خیر، سه غزل سالهای پیشین استاد ناظمی را از دفتر "سایه و مرداب" درینجا می آوریم. تاریخ سرودن هر شعر را هم در پایان آن می آریم تا خواننده پی ببرد که این شاعر گرامی از همان ایام جوانی "چنان که افتد و دانی" چه استعداد شگرفی در غزلسرایی داشته اند. انشاالله در نامه های آینده، نمونه های بیشتری از غزلهای ناب ایشان را در اختیار علاقمندان خواهیم گذشت. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
بازگشت
باز آمدم باز آمدم، تا بوسه بارانت کنم |
|
یکشب به بزم شعر خود، با بوسه مهمانت کنم |
پیش آر ساقی جام را، وان بادهٔ بدنام را |
|
کاین رند درد آشام را، امشب غزلخوانت کنم |
گر شکوه بر لب شد بلند، ای دختر گیسو کمند |
|
با بوسه لبهایم ببند، تا شکر افشانت کنم |
بگذار دیگر قهر را، این ساغر پرزهر را |
|
تا شاعر این شهر را، یکسر به فرمانت کنم |
زین پیش سنگیندل مشو، از "ناظمی" غافل مشو |
|
هی یکدل و صد دل مشو، تا جان به قربانت کنم |
هرات – 1344
میعاد
سلام بر تو که میعاد را نشانه تویی |
|
سلام بر تو که میقات را بهانه تویی |
پر است باغ نگاه تو از شقایق شعر |
|
عصیر ناب غزلواره و ترانه تویی |
چگونه از تو توانم به قهر روی کشم |
|
که بهر زیستنم بهترین بهانه تویی |
تو شمسگونه گریزان مشو ز هستی من |
|
که انجماد مرا حجم عارفانه تویی |
درخت شبزدهٔ دشت خـــشک تردیدم |
|
تو سبز کن، تو برویان مرا، جوانه تویی |
تو ای ترسب دیرین ذهن شرقی من |
|
بمان بمان که اهورای جاودانه تویی |
کابل – عقرب 1350
کوچ
تو میروی و غمت عاشقانه میماند |
|
کنارم این دل پر از بهانه میماند |
|
دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت |
|
به باغ خاطره هایم نشانه میماند |
تن صدای تو در هر سرود میپیچد |
|
بلوغ نام تو در هر ترانه میماند |
مرا به نام صدا کن، به فصـل هجرت خویش |
|
همین صداست که در این زمانه میماند * |
خدای من که چه دردآورست قصهٔ کوچ |
|
پرنده میرود و آشیانه میماند |
کابل - 1351
* * فروغ فرخزاد گفته است: "تنها صداست که میماند"
|