قاضی شهر !!! چندی قبل در نشرات کابل ، ازجمله تلویزیون طلوع ، خبرتکان دهنده ای پخش شد ، مبنی برین که قاضی محکمه ولایت لوگر، بردخترهفده ساله خردسالی که ازنگاه دعوای شرعی تحت نظارتش قرار داده شده بود ، با جبروعنف ، تجاوزجنسی نموده است. این خبرشرم آور، به یقین احساس همه وطنداران عزیزراچون من جریحه دارساخته است ، این اندوه عمومی را درشعری تبارز داده ام که به این وسیله تقدیم می شود :
دلـم تنگست ازانسـان ، به این رفتارحیوانی
ســرم منگست از کــردار پــر اعـجاب انسانی
گــهـی درنــده خــوتـراز«پلنگ تیزدندانی»
گهی خـونـریـزترازگرگ ، درشام زمستانی
گهی ازخـاره سنگ دامن کهسار، سنگین تر
گهی چـون شعلهء آتشفشان ، درآتش افشانی
گهی سوزد،گهی ریزد،گهی خیزد،گهی بیزد
بـــه نفس سـرکش واماره ، با افعال شیطانی
چودیو هردم غریو آرد ، چو ددافعال بدکارد
اگـــردربــوریــای فـقـر ، یا برتخت سلطانی
کــنـد قـاضی شهرما قدم بیرون زعدل و داد
به بدبینی و بدکاری ، به بدمستی و بدخوانی
بـــه کـفردیگران صد آیه با تفسیر می خواند
مگـــرخـــود دوراز ارشـــاد نص پاک قرآنی
بــریــزد بــا شعـارشــرع آب روی عفت را
کـــنـد آلـــوده مســند را به صد آلوده دامانی
بظاهرغرق درتقوی وپرهیزاست و درباطن
بود جانی تر از جانی ، بود زانی تراززانی
به این بی بند وباری های قاضی خنده می آید
که در قید هوس گردیده ، سرتــا پـای زندانی
باین تلخی شکایت چیست ازقاضی«اسیر»آخر
نمی فهمی که ، آقـا مرد نفسانیست و شهوانی
چــه زیــبـا گفته شاعر این مسلمانان غافل را
«چوکفرازکعبه برخیزد ، کجاماند مسلمانی»
|