مؤرخ ، متفکر و فعال سیاسی قاره ی افریقا که دغدغه های اصلی اورا زدودن ګردوغبار استعمارزدګی ازتاریخ افریقا و« بازشناشی نژادی خود» ۱ تشکیل میدهد، درسنیګال متولد شده و تحصیلات عالی خودرا دردانشګاه سوربن پاریس بپایان رسانیده است. او دررشته های فزیک، ریاضی، باستان شناسی، زبانشناسی وتاریخ درسطوح عالی تحصیل کرده است. دیاپ متفکری نیست که تنها نګرانی او استعمارزدایی ازتاریخ افریقا باشد، بل که کاراو از این جهت که آمیزش افریقایی ها واروپایی ها دردوران معاصر هیچ جای نګرانی ندارد، کاملاْ استثنایی است. ازنظردیاپ کلید
اصلی مبارزه برای رهایی افریقا اثبات این حقیقت است که سیاه های افریقای معاصر به عین نژادی تعلق دارند که درمصر باستان حکمراوایی داشتند.
دیاپ در۲۳ دسمبر ۱۹۲۳ دردیوربل سنیګال ازسواحل غربی افریقا متولد شد. دوران تحصیل او دردانشګاه همزمان بود با اوج ګیری نهضت « نګروتید » درافریقا. نهضتی فرهنګی ، ادبی وسیاسی درراستای احیا وحفظ ارزش های فرهنګی نګروها که ریشه درنظریات جین پاول سارتر و لیوپولد سنګوردارد. دیاپ شدیداْ تحت تأثیرنګروتید که یکی ازفعالترین ګروپ
های رادیکال دموکرات ضد استعماری منطقه ی تحت اشغال فرانسه بود، قرارګرفت ودرکلیه تظاهرات این نهضت فعالانه اشتراک میورزید و ازجانبی درپایه ګذاری بنیاد انتشارات افریقای امروز بمثابه ی مرکزمباحثات روشنفکران فرانسوی زبان دردوران استقلال شماری ازملت های افریقایی، نقش مهمی داشت.
درپاریس بمطالعه ی مصرشناسی پرداخت، رشته یی که موضوع اصلی بیشترین تألیفات دیاپ راتشکیل میدهد. بنیان ګذاری این رشته کارساده ای نبود. چنانکه خود دیاپ درسال ۱۹۸۵ دراین زمینه مینویسد:
متوجه شدم هرزمانی که یک سیاه پوست کوچکترین علاقه ای نسبت به مسائل مصرنشان بدهد، سفیدپوست ها بخود میلرزند. ... درفرانسه نه تنها کسی مرا درزمینه ی پژوهشی که انجام میدادم تشویق نکرد بل که هرچه من این موضوع را بیشتردنبال میکردم آنان ناراحت ترمیشندند و دشمنی میکردند وحتی بګونه ی مبهمی آینده ی کاری مرا تهدید مینمودند. اما من به این همه مخالفت ها توجهی نداشتم، به عنوان یک جوان خشمګین، هرچه بیشتر اراده ام استوارترمیګردید. ۲
دیاپ مصر را مهمترین منبع برای تمدن افریقا میداند وازافریقایی های معاصرمیخواهد که الهام خودرا ازمصرباستان بګیرند، چنانچه غربی ها ازیونان قدیم الهام میګیرند. او تمدن مصررا تنها تمدن سیاه ها نه بل که نخستین تمدن بشری ارزیابی می نماید. دغدغه های اصلی دیاپ درکلیه آثارتاریخی او تأمین رابطه با این مصرباستان است. یکی دیګرازیافته های تیوریک دیاپ وحدت فرهنګی افریقاست. به این معنا که تمدن افریقایی اساساْ متکی برمادرسالاری بوده وتمدن اروپا پدرسالار است و اینکه این دوتمدن پیش ازاینکه درحوزه ی مدیترانه باهم بیامیزند و باعث پیشرفت یونان شوند ازهم مجزابوده اند.
دیاپ برای یافتن رابطه ی افریقای سیاه باتمدن باستانی مصربه تحقیق درمشابهت های زبانی نیزپرداخته است. و تیزس دکتورایش « منشا تمدن افریقایی »۳ به دلیل پولیمیک ( جدل برانګیز) بودنش ردشد. اما بعدها بیشترین قسمت این نظریات را زیرعنوان « ریشه های تمدن افریقایی : اسطوره یا واقعیت؟ » بدست نشرسپرد. کاری که درواقع تبدیل شد به برنامه ی روشنفکران فرانسوی زبان افریقایی و نقش مهمی را درتاریخ افریقای پسا- جنګ ایفا کرده است.
کاروفعالیت دیاپ اساساْ به دو بخش تقسیم ګردیده است: نخست ، بحث تاریخی درریشه های افریقایی تمدن مصرو دوم، مسایلی که برای آزادی افریقا نقش مرکزی داشتند (سال های ۱۹۵۰). دربحث نخست دیاپ ادعا دارد که شواهد فراوانی دراین زمینه وجود دارند که تمدن مصرنګرویید است. علاوه برآن او تأکید میورزد که تمدن مصرنخستین تمدن بشری است که فرهنګ های سرزمین های شمال را نیزشکل داده است. براساس یافته های دیاپ دانش ریاضی فیثاغورثی، یهودیت، اسلام، ودانش معاصر همه ریشه درتمدن مصرباستان دارند. او بدین باوراست که این امر برای غربی ها ناشناخته باقیمانده زیرا:
نیازبرای مشروعیت بخشیدن به توسعه ی استعماری و تجارت برده ها به عبارت دیګر وضعیت اجتماعی نګروها درجهان معاصر ادبیاتی را بوجود آورده که سیاه پوستان را به عنوان های عقب مانده و فرودست توضیح نمایند. ۴
دانش غربی به انکارازمیراث های فرهنګی افریقا همچنان ادامه میداد و دیاپ بازهم جلوتر میرود و به چند سلسله ی مومیایی شده ی پیش ازنګروها اکتفا نمیکند ومباحث بنیادی تری را مطرح مینماید. بګونه ی مثال : شمارزیادی ازمشابهت های زبانی را بین مصرباستان وتمدن افریقای حاضر ردیف می نماید. اینها شامل نظریات مربوط به توتم ها، ختنه، کیهان شناسی، سلطنت وطبقات می باشند.
دیاب دربخش دوم ادعا دارد که ارزیابی دوباره ی ګذشته ی باستان تنها غرورافریقایی را بالا نمی برد، بل که هم چنان فرهنګ مشترکی را ایجاد می نماید که به نفع تمام بشریت است. دیاپ نمی ګوید که یک چنین فرهنګ مشترک افریقایی چګونه به نفع جهان تمام میشود، اما او باوردارد که زبان نقش مهمی را درمبارزه برای وحدت ایفا خواهد کرد. بخاطر تأمین وحدت زبان ها بایستی به حد کافی انعطاف پذیربود تا بتوان مفاهیم جدید را درخود جا داد. دیاپ پیشنهاد می نماید تا ترجمه ی ولوفی تیوری نسبیت انشتین صورت بګیرد.
دیاپ بسیاری مباحثی را که درزمینه ی « وحدت فرهنګی افریقا » مطرح شده بود، مورد بازبینی قرارداد. اوهمچنان توضیح داده است که کدام یک از تیوری های « دو ګهواره » دقیق تروروشنتراست است. او باوردارد که متفکرین غربی ازجمله فریدریش انګلس سال ها پیش درباره ی اینکه مادرسالاری یک مرحله ی میانی درتاریخ خانواده است، بحث کرده اند. ازنظردیاپ این امرناشی ازادعای اروپا - محور برای تحقیر سیستم مادرسالاری عنعنوی جوامع افریقایی است. درعوض او ازنظریه ی
موجودیت دو ګهواره ی خانواده حمایت مینماید.
بجای ګذارازمرحله ی مادرسالاری به مرحله ی پدرسالاری درسطح جهانی، بشریت از همان ابتدا به دوګهواره ی جغرافیایی جداګانه تجزیه شده بود که دریکی ازآنها سیستم مادرسالاری ودردیګرش سیستم پدرسالاری رشد نموده بود. واین دوسیستم بایکدیګر مواجه وحتی درجوامع مختلف انسانی بایکدیګردرمبارزه بودند. درجوامعی هم بر یکدیګرغلبه نموده ویا درکنارهم زیسته اند.
(وحدت فرهنګی افریقای سیاه ، ص ۲۶)
شرایط مادی ای که درګهواره ی شمالی - اندو – اروپایی - حاکم بود طرززندګی چادرنشینی را ایجاب مینمود، اما درګهواره جنوبی - افریقا – بیشترشیوه ی مسکون زراعتی. این دوشیوه ی زندګی ایجاب مینمود تا یکی پدرسالار باشد و دیګری مادرسالار. این ساختارهای متفاوت خانواده نقش بزرګی را درشکل ګیری فرهنګ های خاص ایفا کرده اند. بګونه ی مثال، دیاپ ادعا دارد که این ګهواره ها دیدګاهای متفاوتی را درزمینه های ازدواج، پرورش کودکان، مالکیت، میراث و ګناه، پرورش داده اند.
درسال ۱۹۶۰ دیاپ تیزس جدیدی را مطرح نمود و این بارموفق بدریافت دوکتورای خود شد. نسخه یی ازپایان نامه ی دوکتورایش که « افریقای سیاه پیش ازاستعمار» عنوان داشت درهمان سال انتشاریافت. دراین کتاب دیاپ برای توضیح ساختارهای سیاسی، اجتماعی، واقتصادی سلصنت های افریقای غربی چون ګینه، مالی وسونګهای ازمنابع قرون وسطایی عربی استفاده نموده است. علاوه برآن، اوبه ترسیم مشابهت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این مناطق با سلطنت کیورسنیګال پرداخته است. طرح او چندان با جزییات ویا ترسیم کرونولوژیک حوادث همراه نیست. بل که برای نشان دادن میراث های تاریخی مشترک میان مردمان سواحل غربی افریقا است. (افریقای سیاه پیش ازاستعمار، ص ص
۱۴۷-۸) با توجه به نظریات مؤرخین ګاهشمارمانند فردینانند برودل، اومیخواهد به توضیح « بدون حادثه» ی ساختارهای سیاسی واقتصادی جوامع دریک محدوده ی زمانی بپردازد ومینویسد:
تا زمان حاضرتاریخ افریقای سیاه چنان خشک نوشته شده که توګویی مانند صورت حساب یک بقال است، نه اینکه به مسایل کلیدی پرداخته شود تا درهایی را برای فهم جوامع افریقایی بروی محققین بازنماید. ۵
(افریقای پیش ازاستعمار، ص ۵)
نکته ایکه دیاپ خاطرنشان میسازد اینست که پژوهشګران کنونی افریقایی بیشترتوجه شان معطوف به تعامل بین افریقایی ها واروپایی ها دردوران معاصراست. یک چنین مؤرخینی نمی توانند کاری بیشترازتولید تاریخ بی مبالات که پیش فرض یک دیدګاه اروپایی است ، انجام بدهند. ازنظردیاپ کلید فهم جوامع افریقایی دریک تحلیل درازمدت ازدګرګونی های اجتماعی، اقتصادی وفرهنګی، نهفته است. این امرزمانی ممکن است که مؤرخی یک چنین دګرګونی هایی را دردورانی که سده های متمادی را دربر میګیرد ارزیابی نماید، تاچنان یک فکرغنامندی فرهنګیی که افریقایی های سیاه بتوانند برآن تکیه نمایند را بدست آورد. بګونه ی مثال، دیاپ در« تمدن و بربریت، سال ۱۹۸۱
» ادعا دارد که یافته های او نظریات مارکس را درمورد اینکه جوامع شرقی – افریقایی درواقع جوامعی بسته وفاقد ویژه ګی هایی اند که فعالیت های انقلابی نیازمند آنست، مورد تردید قرارمیدهد.
سال ۱۹۶۱ دیاپ به سنیګال که اینک آزاد شده بود برګشت. او فوراْ وارد کارزارسیاسی شد وحزب مخالف (بی ام اس) را پایه ګذاری نمود. درسال ۱۹۶۱ دستګیروزندانی شد. درغیاب او حزب (بی ام اس) تجزیه و منحل ګردید. پس ازرهایی اززندان سال ۱۹۶۵ جبهه ی ملی برای سنیګال را تاسیس نمود. ولی فعالیت این حزب نیز همراه با سایر
احزاب اپوزیسیون ممنوع اعلام ګردید. درسال ۱۹۷۳ ممنوعیت ازفعالیت های احزاب سیاسی برداشته شد و او دست به تاسیس یک ګروپ راه سوم بنام مجمع دموکراتیک ملی زد که این ګروپ درسال ۱۹۸۱ مبدل به یک حزب سیاسی شد.
دیاپ طی دوران طولانی مبارزات سیاسی خود همچنان کاربسیارجدی را درزمینه ی تاسیس یک لابراتواررادیو کاربن انجام داد تا بتواند به تحقیقات خود درزمینه های باستان شناسی وفزیک ادامه دهد. سرانجام لابراتواری درداکار به نام (ای اف آ ان) درسال ۱۹۷۱ بازشد. دیاپ به انتشار نظریات خویش درزمینه ی اولویت های افریقایی ادامه داد و درسال ۱۹۷۱ به عنوان رییس کمیسیون ویژه ی تدوین تاریخ افریقا ازجانب یونسکو برګزیده شد. درسال
۱۹۸۲ اوعهده دارکرسی تدریس دردانشګاه داکارشد وتا زمان مرګش (۱۹۸۶) درآنجا مصروف تدریس بود.
درسال های ۱۹۶۰ تأثیرات کاردیاپ محدود به حوزه ی فرانسوی زبان ها بود؛ کارهایی که مورد انتقاد شماری ازافریقا شناسان مشهور چون ریموند مانی ، ژان شرت - کانل، ژان دیویس، و لوییس وینسنت توماس، قرارګرفت. اګرچه این پژوهشګران ومنتقدین بعدی برارزشمندی کارهای او برای نسلی که باورمند به «اساطیرمفید سیاسی»۶ درجهت خلق انګیزشی برای وحدت افریقا اشاره هایی دارند، اما نګرانی ها ازتمرکزویژه ی دیاپ روی دګرګونی های فرهنګی واجتماعی دردراز مدت، وتمرکزروی تاریخ افریقا بااستفاده ازوسایل علمی اروپایی و نوشته های تند پولیمیک (بحث انګیر) اودرآن زمان افزایش یافته بود.
دروهله ی اول، انتقاداتی که بردیاپ وارد شده عبارت ازاین است که اوحوادث تاریخی را به دلیل تمرکزروی تحولات اجتماعی، سیاسی واقتصادی دردرازمدت، درحاشیه قرارداده است. نویسندګانی مانند دایوف وامبوج خاطرنشان نموده اند که دیاپ با نوشتن تاریخ دردرازمدت بدون توجه به حوادث، در واقع کاری را پیشنهاد میکند که هوموجینیتی یا همسانی زمان وسینګولاریتی یا تکینګی دیدګاه را فرض قرار میدهد.۷ درحالیکه بقول برادل و سایرتحلیلګران، تاریخ دربرګیرنده ی همه چیزازسریع ترین حوادث ګرفته تا کند ترین دګرګونی های محیط زیست بوده، چندګانګی زمان ودیدګاهها را درنظر میګیرد. با این حال، وسواس غرب درزمینه ی پاسخ دیاپ دربرابررخداد های تاریخی نشان میدهد سؤتفاهماتی را برانګیخته است :
موجودیت سوتفاهمات ناشی ازشرح حقایق وتاثیرات نسبی شان اغلب باعث بمیان آمدن دیدګاههای متفاوت بین پژوهشګران افریقایی واروپایی شده است. کنجکاوی های علمی پژوهشګران اروپایی درراستای جمع آوری مواد درباره ی افریقا اساساْ تحلیلی اند. مشاهده ی مسایل ازبیرون اغلب منجربه تکامل یک سنتز نمیشود. پژوهشګران اروپایی اساساْ متوصل به نوعی تجزیه وتحلیل محدود می شوند که تنش زا بوده، کمابیش دارای تمایلات عمدی خاصی است، چنان که حقایق را احترام می ګذارند وبدون کدام محدودیتی میتوانند مرحله یی ازسنتز را طفره روند. پژهشګران افریقایی به یک چنین فعالیت های «علمی» که هدف آن تحلیل جامعه ی افریقایی و بیداری تاریخی درجزییات کم اهمیت باشد، باورندارند. (اولویت های تمدن سیاه ص ۲۶)
دیاپ ازمؤرخین افریقایی می خواهد تا ازافراط ګرایی درهردو دیدګاه خودداری کنند، اما برای رهایی تاریخ افریقا ازنسخه ی تحریف استعماری ازحوادث، نګران مایکروهستوری (مطالعه ی موردی تاریخ ) باشند.
اګرچه تمایل شدیدی ازطرف دانشمندان غربی ابرازشده است که تاریخ افریقا توسط خود افریقایی ها به رشته ی تحریردرآید، برخی ها خاطرنشان ساخته اند که مؤرخینی چون انتا دیاپ با مطالعه ی ساختارهای حاکمیت درګذشته ی افریقا به منظورحمایت ازمساعی ملت سازی درتاریخ معاصرافریقا، درواقع افکاری را مطرح کرده اند که برای مؤرخین افریقایی همانند نظریه هایی که توسط مارکس مطرح شده است میتواند یک تجربه ی بیګانه محسوب ګردد.۸ دیاپ چنانکه دویګنارد خاطرنشان می سازد بخاطر کاربرد واژه هایی چون فیودالیسم، سوسیالیسم، وپدرشاهی که به عنوان حقایق جهانی وانمود شده اند، مورد انتقاد قرارګرفته است.
۹ برنال این موضوع را به عنوان مثالی ازتمایل اروپایی ها برای حفظ کنترول شان برمستعمرات سابق یاد آوری مینماید:
توسعه ی چشمګیرسیستم مستعمراتی وسایراشکال نفوذ استعماری درکشورهای آسیا و افریقا، همزمان پیدایش اورینتلیسم (شرق شناسی) را درپی داشت. دانشی که نه تنها شناخت سیستماتیکی ازمردمان غیراروپایی وزبان هایی که بآن تکلم میکردند، فراهم مینمود، بل که شناخت تمدن ها و بخش بندی فرهنګ های شان بامعیارهای غربی، این اطمنان را فراهم میاورد که مردمان بومی درباره ی تمدن های شان ازعینک پژوهشګران اروپایی نګاه خواهند کرد. درعین حال این رشته وسیله ای دراختیارنخبه های اروپایی قرارداده است تا هژمونی فرهنګی غرب را پس ازفروپاشی مستقیم سیستم استعماری درنیمه ی دوم سده ی بیستم حفظ نمایند.۱۰
سرانجام، به باورشماری ازپژوهشګران ګران غربی، افکارواندیشه های دیاپ منجربه ایجاد یک میتالوژی ناسیونالیستی (اسطوره شناسی ملی ګرا) ویا پان – افریکن درزمینه ی پژوهش های علمی شده است. ازجمله امانویل ګیز ادعا دارد که کاردیاپ بیشترازیک واکنش دربرابر فهم حقارت درچهره ی تمدن غربی نیست. وعین نقشی را ایفا مینماید که ایدیالوګهای ناسیونالیست سده ی نزدهم اروپایی درزمینه ی تطابق فرهنګی با دنیای مدرن ایفا کرده اند. ۱۱ ماری
لیفکویتز نیزیک چنین نظرمشابهی درزمینه دارد:
افروسنتریسم یا نظریه ی افریقا – محور، تنها این را نمی ګوید که چه چیزی حقیقت است؛ بل که تشویق میکند تا دانشجویان کرونولوژی شناخت را نادیده بګیرند، توجه به شواهد ومدارک مادی را فراموش کنند، تنها آن حقایقی را انتخاب کنند که بآن راحت اند، وحقایق را هرزمان که قابل استفاده بوده ویا نیازی برایشان وجود داشته باشد اختراع کنند. ...خلاصه، نظریه ی افریقا – محورمنجربه پرورش پیروانش نمی شود. درعوض آنان را درچنان یک فضایی آګنده ازبی باوری قرارمیدهد که نتوانند به آموزش دوره های واقعی تاریخ دست یابند، وهم چنان نتوانند ازفرهنګ دیګران چیزی بیاموزند.۱۲
تلاشهای دیاپ برای ایجاد ناسیونالیسم پان– افریقایی ازطریق نګارش تاریخ افریقا، دراروپا بخاطرایجاد سوظن ونګرانی ازګرایشهای ناسیونالیستی که بعد تردرنیمه ی دوم سده ی بیست بمشاهده رسید، با برخورد انتقادی روبروشد. دیاپ خواهان دیالوګ بود که سرانجام دانشمندان افریقایی واروپایی آنرا پذیرفتند. اما دراین زمینه که مؤرخین افریقایی بایستی دارای موضعګیری جدال برانګیزباشند، سخت پافشاری مینمود:
درګام نخست لازم است تا حقایق بګونه ی علمی تدوین شوند، و دراین زمینه حتی کوچکترین احساس ازخود راضی بودن مجازنیست. شیوه ای که بایستی ازطریق آن حقایق علمی بی غرضانه را ارایه کرد، بستګی به اوضاع وشرایط دارد زیرا هدف علوم اجتماعی اثبات حقیقت است، چیزی که این علوم را قابل پذیرش میسازد. درنتیجه، درمرحله ی دوم بدون اینکه صدمه ای به ارزش علمی تیوری وارد ګردد، فرد حق دارد تا ازبحث وجدل استفاده نماید، تا سرنوشت انسانی را تغییردهد، روبناهایی را که برهیچ استوارند تخریب نماید – سرانجام معنویات خوابیده را ازوضعیت بی حالی درآورد. ۱۳
همچنان کارهای دیاپ دراروپا بطورکلی منجربه آنچه او « سکوت معنا دار»۱۴ می نامد شد، که مؤرخین فرانسوی زبان افریقایی ومؤرخین افریقایی تبارامریکایی بګونه ی یکسان بان اشتیاق نشان داده اند. تیوفایل اوبینګه یک مؤرخ سنیګالی تلاش کرده است تا نظریات دیاپ را پالایش وانکشاف بدهد، وشماری ازترجمه ی کارهای دیاپ درامریکا آماده ی چاپ شدند. بسیاری ازمؤرخین درافریقا وایالات متحده ی امریکا اظهارات دیاپ را که ګفته است « حالازمان آن فرارسیده که بیاموزیم دیګران نمی توانند تاریخ افریقا را بما یاد بدهند »۱۵
بسیارجدی ګرفته اند.
رویکردها ومنابع:
1. W. Soyinka, Myth, Literature, and the African World, Cambridge: Cambridge University Press, 1976, P. 105.
2. C. Finch, “Further Conversations with the Pharaoh”, in 1. Van Sertima and L. Williams (eds), Great African Thinkers: Cheikh Anta Diop, New Brunswick, NJ: Transaction Books, 1986, p. 229.
3. Presence Africaine, 1948,4: 672-84 and 5: 848-53
4. Quoted in J. G. Spady, “The changing Perception of C. A. Diop and his Work: Preeminence of a Scientific Spirit”, in 1. Van Sertima and L. Williams (eds), Great African Thinkers, p. 97.s to
5. This was just a few years after K. o, Dike’s and B.A. Ogot’s attempts to establishes a separate discipline of African history in Nigeria and Kenya. On this, see R. July, An African Voice: the Role of Humanities in Africa Independence, Durham, NC: Duke University Press, 1987, pp. 129-56, 177-97.
6. C. Gray, Conceptions of History: Cheikh Anta Diop and Theophile Obenga, London: Karnak Press, 1989, chap. 1.
7. See M. Diouf and M. Mbodj, “Senegalese Historiography: Present Practices and Future Perspectives”, in B. Jewsiewicki and D. Newbury (eds), African Historiographies: what History For Which Africa? London: Sage Publications, 1986, p.212.
8. See C. Neale, Writing “Independent” History: African Historiography 1960-1980, London: Greenwood Press, 1985, pp. 125-50.
9. J. Duvignard, “Ideologies africaines: Critique de L’ Afrique Noire Precoloniale et L’Unite Culturelle’, Preuves, 1960, 113: 84-7.
10. M. Bernal, Black Athena, Afroasiatic Roots of Classical Civilization, vo1. 1, The Fabrication of Ancient Greece 1785-1985, New Brunswick, JN: Rutgers University Press, 1987, p.236.
11. Geiss, The Pan-African Movement, trans. A. kemp, London: Methuen, 1974, pp.318-19.
12. M. Lefkowitz, Not Out of Africa: How Afrocentrism Became an Excuse to Teach Myth as History, New York: Basic Books, 1996, pp. 157-8.
13. Quoted in j.Spady (1972) ‘Negritude, Pan Banegritude and the Diopian Philosophy of History’, in A Current Bibliography on African Affairs, p.26.
14. C. Finch (1987) ‘Meeting the Pharoah: Conversations with Cheikh Anta Diop’ in Cheikh Anta Diop: Great African Thinkers, vo1. 1 p.30.
15. C. A. Diop (1987) ‘Nile Valley Executive Committee Interviews Diop’, in Cheikh Anta Diop, p. 291.
|