مینوشتم از تو، باران باز باریدن گرفت
خیل شب بو در سکوت باغ رقصیدن گرفت
مینوشتم از تو روی دفتر تنهاییم
دختر شیرین زبان شعر خندیدن گرفت
مینوشتم از تو و بیتابی مضمون دل
خون گرم عشق در الفاظ لغزیدن گرفت
مینوشتم از تو و دیدم که خورشید رخت
بر لب بام غزل یکباره تابیدن گرفت
مینوشتم از تو و اسمت نمیبردم به لب
عطر نامت ناگهان در نامه پاشیدن گرفت
{{}}}}}}{{{}}}}}}}
تو که دور میروی
شهر کوچک می شود
بدون آدمی
بدون صدا
نه نه ،مثل سلول بی روزن و بی هوا
که نفس کشیدن را از من میگیرد .
{{}}}}}}{{{}}}}}}}
تو پیدا و نا پیدا تمامت معجزه ای
تو گل سرخ عشقی
من از باغ آسمان چیدمت
تو فصل پنجمی
وقتی که نامت دهانم را پر می کند
یخ های زمستان در رگانم آب می شوند
وسرود شادی هایم
سپیده دمان را بیدار می کند
تا خیالت سراغم را می گیرد
پرواز نبضم به اوج می رسد
و زیر پوستم خورشید می خزد