اشاره:
بسیاری از مردم در رسانههای جهان با شگفتی به مراسم خاکسپاری کیم ایل جونگ رهبر کوریای شمالی نگاه میکردند؛ زیرا میدیدند که با وجود عقبماندگی و فلاکت گسترده در این کشور مردم عادی در آن مراسم با مویه و چیغ در پویند به از دست دادن رهبر مستبد خود سوگواری میکنند. پرسشی که بسیاری از تحلیلگران مطرح میکنند این است که دلیل این گریههای هستریک و اغراقآمیز چه میباشد؟ چگونه ممکن است در کشوری که مردم از قحطی و بیامکاناتی بمیرند؛ اما در روز سوگواری رهبر قسیالقلب خویش چنین مویه کنند و گریبان پاره نمایند؟
کتلین تایلور مقالهنویس روزنامهی گاردین با دیدهی تردید به این مراسم و سوگواری عمومی نگاه میکند و آن را نشانهی موفقیت دستگاه پروپاگند کوریای شمالی میداند که با شستشوی مغزی یک ملت به آرمان اطاعت عمومی از یک دولت مستبد و پدرسالار دست یافته است.
از هنگام مرگ کیم جونگ ایل تصاویر مردم گریان در کوریای شمالی در رسانهها پخش گردیده است. آیا غم و سوگواریشان حقیقت دارد و یا از روی ریاکاری و اجبار است؟ بعضی باور دارند که این نمایش عاطفی و عصبی از عزاداری مردم از قبل برنامهریزی شده است. در همین حال و بعضیها پاسخ کوتاهی به این پرسش میدهند: شستشوی مغزی؛ اما این به چه معنا است؟
واژه «شستشوی مغزی» در جریان جنگ کوریای شمالی و جنوبی خلق گردید: ادوارد هنتر از سازمان جاسوسی امریکا سیآیای میکوشید که بداند چرا امریکاییان اسیر شده به دست کوریای شمالی چنین بیمحابا از کمونیسم دفاع کرده و غرب را محکوم میکنند. سربازان امریکایی اسیر روند «اصلاح عقیدتی» را در زندان اردوگاههای چین که در جنگ از کوریای شمالی حمایت میکرد پشت سر گذشتاندند. چنانکه در فیلم مشهور کاندید منچوری این روند رازآمیز به تصویر کشیده شد، هدف آن این بود که مغز افراد به کلی پاک گردیده و کاملا به صورت برنامهریزی شدهای به کنترول در آید.
برای غربیها که اعتقاد ژرفی به استحکام عقل و ارادهی آزاد بشری دارند شستشوی مغزی شبیه به یک کابوس است. موجودات افسانهای اهریمنی و خونخوار به دلایل مثبتی در فرهنگ ما جایگاه قدرتمندی در اختیار دارند؛ زیرا آنها نشاندهندهی وحشت نیروی کنترولکنندهی ذهن بشریاند. همچنان که داشتن چنین نیرویی همانند داشتن معجرهی مخوف و سیاه است. شستشوی مغزی هم یک دانش خطرناک و وهم آور به حساب میآید. به جز از فنآوری و مهارت درهم شکستن مغز انسانی چه چیزی آن رفتار سربازان امریکایی را توضیح داده میتواند؟ یک ایدهی خیلی خطرناک؛ اما همین ایده ارتش ایالات متحده امریکا را نیز به تکاپو واداشت به ویژه که فنآوریها و مهارتها قابل یادگیری و انتقالاند.
با این حال حتا در کشور رازآمیزی چون کوریا شمالی نیز میتوان تا حدی مطمین بود که فنآوری کنترول اذعان عامه وجود خارجی ندارد. تا امروز علم عصب شناسی تا آن حد انکشاف یافته که حتا احتمال ماشینهای شستشوی مغزی در تصور میگنجد؛ اما این علم مسوول آن عزاداری هستریک در کوریا شمالی نمیباشد. در این صورت چه عاملی جز پروپاگندا در اینجا نقش عمده بازی کرده میتواند؟
اصلاح عقیدتی که غرب را ترسانده از کدام فنآوری جدید استفاده نمیکند بلکه از یک روش کهنه؛ اما هوشیارانهی روان شناسانه بهره میجوید که پیش از این مورد استفاده قرار گرفته است. فرهنگ چینی که در مقایسه با فرهنگ غربی کمتر فردگرایانه است به خوبی میداند که چگونه «گروه ها» میتوانند «افراد» را تحت نفوذ شدید خود قرار دهند. آنها از این قدرت اجتماعی در مورد سربازان امریکایی اسیر و همچنان در مورد جوامع خود کار گرفتند. اکنون میبینیم که در جامعهی کوریا شمالی نیز نتیجهی مثبت داده است. از این منظر چیزی به نام شستشوی مغزی وجود واقعی دارد. یعنی مردم میتوانند به چیزی اعتقاد یابند که به نفعشان نیست.
البته مساله به این سادگی نیست و دارای دشواریهای منطقی خود نیز است. آیا واقعا غرب میداند که چه چیزی به نفع مردم کوریا شمالی است؟ شاید شستشوی مغزی یک روش معجزه آسای پاککاری ذهن باشد؛ اما این روند بیشتر به آزار و تجاوز روانی میماند که قربانیان اگر عقل خود را از دست نداده باشند باید به خوبی مورد مداوا و مراقبت پزشکی قرار گیرند. شستشوی مغزی به تکنیک تشویش و ترغیب بینهایت شدیدی شبیه است که در ازای سدهها توسعه یافته که در یک فضای کنترول شده و قهرآمیز عملی میگردد. اردوگاه اجباری یک مکان ایده آلی است؛ استبداد مطلقه در این فضا ممکن است. فشارهای شدید اجتماعی عقاید جدید و دلخواه را بر افراد تحمیل کرده میتواند و یا دستکم آنها تظاهر به پذیرش آن میکنند. افراد معتقد برای باورهای خود دلایل مختلف نیز دارند هرچند که دلایلشان برای ما عجیب و غریب به نظر آید.
پنج تکنیک اساسی که در روند شستشوی مغزی به کار میرود عبارت است از ۱- انزوا؛ ۲- کنترول؛ ۳- ابهام؛ ۴- تکرار همیشگی؛ و ۵- احساسات. این تکنیکها از این جهت کار میدهند که مغز ما ایستا و خود کفا نبوده؛ بلکه به گونهی مداوم اطلاعات جدید در مورد جهان پیرامون( از جمله بدن) ما را به خود جذب کرده و در نتیجه بر اساس این اطلاعات ذهن و رفتار ما شکل میگیرد. با کنترول اطلاعات و رفتار، ذهن انسانها را میتوانید تغییر دهید.
اول- یک فرد را به یک جای نوی انتقال دهید. انزوا به زودی معلومات ذهنی را تغییر داده و اعتقادات قدیمی ضعیف میگردد. به همین دلیل است که فرقهها اعضای خود را از تماس و مراوده با دوستان و خانوادههایشان برحذر میدارند. مردم کوریا شمالی برای چندین دهه از جهان بیرون منزوی بودهاند.
دوم- اعمال کنترول بر محیط جدید و به ویژه نظارت بر دادههای که شاید اعتقادات قدیمی را مورد هدف قرار دهد. فرد باید در محاصره افراد معتقد قرار گیرد تا همواره موضوعاتی که به وسیلهی نظام تایید میگردد در میانشان رد و بدل گردد. رسانهها و انترنت ممنوع شود و به گونهی طراحی شده اطلاعات و موضوعات در معرض دید عموم قرار گیرد. برهم زدن روال فعالیتهای بدنی همراه با درد با کار سخت توام با بیبخوابی و سیستم غذایی متفاوت، کنترول رفتار و عادات عمومی، راهپیماییهای عمومی و ایجاد انواع مناسک و مناسبتهای عمومی.
استفاده از ابهام و سردرگمی. ما از سردرگمی نفرت داریم به ویژه اگر احساس خطر نیز داشته باشیم. اعتقادات قدیمی آن قدر مورد چالش و تهاجم قرار گیرد تا به نظر همه مسخره و بیمعنا جلوه نماید؛ تمام ایدهها در این وضعیت عجیب و غیر منطقی به نظر میآید.شیوهی چینی «اصلاح فکری» مبتنی بر انتقاد شدید است. مردم افکارشان را در دفترچهی خاطرات مینگاشتند و در بین جمع مورد ارزیابی و نقد قرار میگرفت: مکانی که در آن انحرافات ایدیولوژیک ردیابی میگردید و برای افراد بینهایت ناراحتکننده و به لحاظ روانی خستهکننده بود. تصور من این است که در کوریا شمالی هنوز از این شیوه استفاده میشود.
استفاده از تکنیک تکرار مداوم. شستشوی مغزی خیلی صریح اتفاق نمیافتد؛ نیاز به زمان و تلاش دارد. معترضان چینی از سوی دولت برای تربیهی مجدد از خانههاشان جدا و برای سالها به مراکز پرورش اعزام میگردیدند. نشستهای سخنرانی و انتقاد و بررسی ساعتها روزهای پی در پی ادامه مییافت. فشار روز به روز افزایش پیدا میکرد.
در نهایت استفاده از احساسات نیرومند. توبیخ و تنبیه افراد زمانی که اعتقادات موجود نظام را نا دیده و به باورهای قدیمی توجه میکنند؛ پاداش برای حمایت از اعتقادات جدید. از عشق و نفرت به عنوان موثرترین احساسات اجتماعی استفاده صورت گیرد.
استفادهی مداوم از این تکنیکها در ازای چندین دهه به ابزار قدرتمندی در کوریا شمالی تبدیل گردیدهاند. با این وجود هنوز کنترول دولت در آنجا کاملا مطلق نیست. هنوز در رژیم سردرگمی و سرسختی به جای اطمینان و پشتوانه به چشم میخورد. انگار در نقطهای فرو خواهد پاشید. شاید سقوط آن سریع باشد. از اینرو آن چنانی هم که معلوم میشود تمام گریهها در پیونگ یانگ صادقانه نیست؛ اما تمامشان غیر واقعی نیز نمیباشد. کیم جونگ ایل ثبات را در کشور حاکم کرد. با این حال مردم خود را آزار داد و از ایشان سواستفاده کرد. ترسی که در نبود او از آیندهی کشور وجود دارد خیلی هم واقعی است. |