هرات ای شهر غوغاؤ ترانه
ستایم من ترا بس عاشقانه
هزاران فاضلی دردامنی خود
بپروردی و دادی بر زمانه
فره خواهم فراه معمور بادا
زخاکش دست نفرت دور بادا
هرانکس کج ببیند بر صفایش
خوردخنجر به چشمش کوربادا
خزان بس با شکوه در قندهار است
عجب زیباست، چون فصل انار است
بهر سو لعل ګون جوش اناری
چوفردوسی نمایش در بهار است
شکوه آسمانی داره غزنه
خرد مندی نشانی داره غرنه
شهیرانی بسی دامان خود زاد
چو بهلول وسنایی داره غزنه
جنوب کشورم ګویند جنوبی
جنوبی ای جنوبی خیلی خوبی
تویی با جنګل وجلغوزه مشهور
منم عاشق به ارګون و سروبی
روی برمشرق کشور چه زیباست
بهرسو قله هاؤ کوه ودریاست
شبان و نای و ګوسپندها بهرسو
یقینن ای عزیزان بس دل آراست
جلال آباد جلالت را بنازم
زمستان و بهارت را بنازم
ګل نارنج وعطرش پر به باغت
زمینت، کشت وکارت را بنازم
سلام ای کابلم آبی دلی ګل
ګلستانی و باغت پر زبلبل
چنان من عاشق و دیوانهء تو
بسان یک شرابی با خمی مل
توای کوهدامنم، کوه است غرورت
همیشه در برت باشد سرورت
چه ناکس ها که آتش زد به تاکت
توتاریخی، نکرد یک بار مرورت
به راستی سوګوار بامیانم
زتندیسش غمی اندر نهانم
مرا بندامیرش دل نواز است
وهرکنج و کنارش ګلستانم
مګوپروان که پروان است،دل وجان
شکوهش، جلوه ای از ګل پرستان
به عنقا کی توان تا بر سپهرش
بلندایی بګیــــرد همــچو یاران
تو کاپیسا عزیزی جان ما یی
مګر ایا تو این مطلب بدانی؟
انارت جان دهد افسرده دل را
بدان این را که با نام و نشانی
دژی پنجشیر، دژی اهرمنان را
فګندی بر زمین ، خرس زمان را
نکرد ره بر درت دال و چپاتی
غرورت میرسد هفت آسمان را
غروری آسمانی داره سالنګ
سپیدرویی نشانی داره سالنک
زسالنګ کفترش همجو عقاب است
شکوه جاودانی داره سالنک
پلخمری به پغلان است چه زیباست
وبغلان جای خوبان است چه زیباست
به شفتالو، برنج و پنبه مشهور
که سر سبز از ګورګان است چه زیباست
نهر ګوهرګان مشهور به نار ګورګان
سمنګان بس چه زیبا دربهاراست
بهر سولاله بینی لاله زار است
سخن ګوید ز یک سو تخت رستم
دګر سو شهسواری از انار است
مرا کندز، نمادیست ا زجوانی
بدل دارم خیالی آن زمانی
غروب آفتاب و دلبرم را
فراموش کی توانم کی تودانی
تو ای بلخ ارکجایت قصه ګویم
چسان از درد هایت قصه ګویم
زبلخی ات بخاک افتیده درګاه
به کی ازاشک هایت قصه ګویم
تخارستان خم و پیچش بهشت است
به خوان دفترش ، زیبا نوشت است
بګردد خوش برایت مقدم این جا
که این جا جملګی نیکوسرشت است
بدخشان مهد از شعر و ترانه
صفایش بر رګت، خون میدوانه
به پای هرخمش مهتاب بینی
خدایا بس چه زیباست عاشقانه
|