کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

      فرهاد لبيب
                              زندان پلچرخی درششم جدی

 
 

سه ماه و چند روز از حکومت صد روزه "حفيظ الله امين"  مي‌گذ شت، زندان پل چرخی تا خرخره پُر بود و زندانيان در آن وحشتکده نمی دانستند که تا فردا شب زنده خواهند بود و یا خير ؟ گرچه شرایط نسبت به زمان "ترکی "در ظاهر فرق کرده بود اولين بار در زمان "امين"  ویا هم آخرین بار در دوره "ترکی امين "بازرسان گماشته شده به عنوان "باز رسی از احوال زندانيان " به سرکرده گی"  (عزیز اکسا) خواهر زاده اسدالله سروری "عبيدالله تلاش"  و" یوسف " معين وزارت داخله" به زندان پلچرخی رسيدند، آنها در ضمن جستجو "سی و یک " نفر را نام نوشتند و برای آنها گفتند که در آینده با شما در باره زندان و زندانيان مشورت صورت خواهد گرفت، مگر هفته بعد همان لست نشانی شده به زندان مواصلت کرده و همه کسانيکه نامشان در آن درج بود به غير از یکنفر (حسن خان جنرال قوای هوایی) همه از زندان خارج و سر به نيست گردیدند . در آن جمله کسانی را که من به یاد دارم عبارت بودند از، جنرال صفر نورستانی، واحد بشر دوست پنجشيری از نو آباد ده افغانان، دگر جنرال عيسی خان، جميل نورستانی مدیر سينما .... و برادر صفر خان که اسمش را فراموش کرده ام .

"جکتورن شایسته) " سومين قوماندان زندان پلخرخی ۱) که در ميان ظاهر سازی انقلابی و جانی بودن ذاتی اش در تقلا بود، مي‌خواست خود را عاقل تر و با انظباط تر از دو قوماندان سلفش وانمود کند.

گفته اند وقتی "قاسم و ببرک "دو محافظ  و یا بادی گارد های " نور محمد ترکی "  را به پوليگون پلچرخی آوردند، او صدا زده بود که : کشتن آنها وظيفه هيچکس نمی باشد جز بعد از خودش ، و آنگاه با تفنگچه کمری خود آنها را به هلاکت رسانيده بود . شایسته انتصاب شدنش به حيث قوماندان در زندان پلچرخی تقریبا روزانه از راه "بلندگوی " که در صحن حویلی زندان نصب شده بود، خطابه ها و اعلاميه های غرا و انقلابی صادر مي‌نمود و با استدلال و صحبت هایش زمینهء خنده محافل شبانه زندانيان را خلاف آنکه گفته بودند "به شب نشينی زندانيان بزم حسرت که نقل مجلس شان دانه های زنجير است " نقل مجلس زندانيان صحبت های این آقا بود، مهيا مي‌ساخت .

بطور مثال در یکی از اعلاميه ها و یا هم خطابه هایش گفت :" بعد از تلاشی دیده شده یکتعداد از خاینين و وطنفروشان وسایل ناریه و جاریه از قبيل قلم پنسل و آبگرمی را نزد خویش نگهداشته اند که حکومت خلقی با آنها انقلابی بر خورد خواهد کرد "و یا هم روزی بعد از دیدن تعدادی از زندانيان که در اوقات به اصطلاح تفریح و رفع ضرورت با بلند کردن سنگی و حرکت دادن دست و پا "ورزش " مي‌کردند گفت: " یک تعداد از خاینين و وطنفروش‌ها با پرورش بدن خود مي‌خواهند حکومت خلقی را سقوط دهند، مگر ما آنها را چنان ضعيف خواهيم ساخت که دوستانشان به حال آنها گریه کنند."

با همه ظاهر سازی ها و چهره بدل کردن ها با سر دادن شعار های "مصونيت و قانونيت........." در زمان امين، حال و احوال زندان و زندانيان همانگونه بود که در زمان "ترکی"..... .صلاحيت "گل آغای" دلگی مشر و معاونش  "کشمير خان"  به همان اندازه بود که که در زمان قوماندانی "سيد عبدالله "یعنی بالاتر از قاضی القضات و قوماندان ژاندارم و پليس ....

بلی ! زندان پلچرخی با چنين اوضاع و احوال منتظر فرود آمدن برفی بود که برای اولين بار در تاریخ سر زمين مان، نه تنها آن چار دیواری وحشت آفرین، بلکه کابلستان و ملحقاتش (افغانستان) شاهد رسيدن و فرود آمدن عساکر روس از زمين و آسمانش گردید .

دو سه روز مانده به ششم جدی کاروان طيارات غول پيکر روسها خواب و راحت را از چشمان همه دزدیده بود  زندانيان پلچرخی از شنيدن این آواز کریح و دوامدار و همچنان از دیدن این کاروان همرنگ و بد قيافه  آینده اسارتباری را به یکدیگر گوشزد مي‌کردند ، تنها گروه و کسانی با دیدن این قطارهوایی بر قيافه و چهره هایشان اظهار رضایت دیده مي‌شد اعضای حزب دیموکراتيک خلق شاخه "پرچم"  بود و بس.

آن بخاطر اینکه، تقریبا یک هفته قبل "توفيق"  اتشه نظامی افغانستان در شوروی همراه چند نفر به زندان آمده و به گمان اغلب خبر ورود عساکر شوروی واحراز قدرت بعد از" امين " را به آنها گوشزد کرده بود(٢). چی بعد از دیدار" توفيق" با " افضل لودین "چند ساعت بعد جلسه پرچمی های که با این جانب در یک سلول زندانی بودند ، تحت ریاست "افضل لودین "صورت گرفت و بعد از ختم جلسه "کریم سرخه"  یکی از پرچمی های شامل در آن حلقه وقتی از جا برخاست ، با کمال وقاحت گفت " ایتو روزی باشه که روسهای سرخ، سرخ با کلشينکوف های نو، نو داخل محبس گردند " که این سخنان او با عکس العمل شدید "سيد باقر راسخ " صاحب منصب قوای هوایی که از یکاولنگ باميان بود مواجه گردید. قابل یادهانی است که قبل از آمدن "توفيق" به زندان مورال و روحيه "پرچمی" ها به حد نازلترین آن سقوط کرده بود .

روز پنجشنبه 5 جدی سال 1358 هجری ساعت هشت یا نه صبح بود که قوماندان محبس"شایسته"  از راه بلند گو اعلان نمود که " تمام زندانيان به صحن حویلی جمع شوند که رهبر سپيده دم انقلاب مي‌خواهد برایشان بيانيه شانرا ایراد نماید " شاید کلمات عين آن اعلاميه نباشد اما معنی آن همين بود. این امریه و یا هم احضاریه برای همه زندانيان غير عادی و غير مترقبه شمرده ميشد : و سوالات که : رهبر انقلاب برای زندانيان چی مي‌خواهد بگوید ؟!این بلند گو که با دستگاه رادیو افغانستان وصل نيست ،آیا رهبر(ادخا) خود به زندان آمده و یا مي‌اید؟ و سوالات نارام کننده دیگر .. چه از چند روز قبل ، آوازه ای در بين زندانيان بخش گردید بود که " امين " در نظر دارد ، همه زندانيان سياسی را یکبارگی سر به نيست کند.

خلاصه همه با کنجکاوی و دلهره به پای " بلندگو " جمع شدند .لحظه ها به کندی مي‌گذشت "شایسته" قوماندان محبس بعد از هر پانزده دقيقه و یا نيم ساعت اعلان مي‌داشت که "رهبر سپيده دم .. چند لحظه بعد صحبت های خود را آغاز مي‌دارد." لحظه ها بيشتر به سستی و آهستگی ميلان مي‌کردند و افکار پراگنده و پریشان بر دل و دماغمان گرانترو سنگينتر مي‌شد ، یکساعت ، دو ساعت ...خلاصه بعد از دو سه ساعت انتظار توهم با پرسش ها ناخوش "شایسته" اعلان نمود که " نسبت مصروفيت های زیاد ، رهبر نتوانست بيانيه خویش را ایراد نماید، لذا شما ميتوانيد به سلول هایتان بر گردید "با وصف رخصت شدن هجوم سوالات گوناگون از سر و دماغمان گم شدنی نبود که نبود ، روز آهسته و نا آرام به پایان مي‌رسيد و شب درد اندود ، زندان پلچرخی را با دیوار های کانکریتی آن در ميان نفس های سردش مي‌فشرد. بستره های خواب زندانيان مانند اولين روز ورود شان به زندان ، همانگونه هفته ها و ماهها ..در اطاقهای یک نفره و چند نفره متحدالشکل در هر سه منزل زندان بروی زمين" سمنت شده "هموار بود ،دروازه های ميله آهنی اطاقها و در های ورودی متصل به حویلی همه قفل شده بود طبق معمول ، مانند روز ها وشب های دیگر.. ساعت هشت یا نو شب " بيست و هفتم دسمبر 1979 " بود که صدای آتش مرمی درنزدیکی زندان همه را به‌خود متوجه ساخت ، تا چشم بر هم زدن صدای وحشتناک آتش مرمی چند، چندان شد ،تو گویی از در و دیوار زندان بارش مرمی و آتش آغازیده است و صدای دلخراش آن قلب و سينه را مي‌فشرد ، در همين لحظات موضوع کشتار دسته جمعی بيشتر در منطق ذهن مشوش زندانيان غلبه کرده بود.

کسانيکه بيشتر مذهبی بودن خود را خم، خم به تشناب ها جهت گرفتن وضوح مي‌رسانيدند ، تا پاکيزه تر به پیشواز مرگ آماده شده باشند .در اطاق که ما در آن زندانی بودیم ، تنها "افضل لودین" همان کسيکه چند روز قبل با "توفيق" صحبت خصوصی داشت، نزدیک دروازه و یا هم پنجره ایستاده بود، دیگران هيچکسی به شمول دلير ترین ها جرات نمی کردند که چنين بيباک نزدیک دوازه اطاق گردند ، چه هر لحظه تصور مي‌شد که آدمکشانی از پشت پنجره بروی ساکنان سلول آتشباری را جهت از بين بردن آنها بياغازد .. و یا هم مرمی ای بعد از اصابت به دیوار کانکریتی کمانه کرده و از راه دوازه ميله ای به داخل اطاق گردد ...(۳)

خلاصه دقيقاَ یادم نيست که یکساعت و یا بيشتر و کمتر همين آتشباری بلاوقفه و دوامدار به سر و روی زندان پلچرخی ادامه داشت و زندانيان هم قراریکه گفته آمد در حاليکه هيچ راه بيرون شدن از سلول ها برایشان ميسر نبود ، در ميان افکار آنچنانی و آن اوضاع و احوال خود را به خداوند سپرده و منتظر لحظات نا معلوم و سرنوشت نا معلومتر بودند .

 در چنين حال و احوال با فرو کش کردن اندکی غریو آتش، صدایي‌که از دهليز به زبان روسی بگوش رسيد "تُوُریشی".. رفقا.......بود.

همزمان بعد از شنيدن این صدا به زبان روسی ، پرچميهای زندانی با سر دادن "هورا " فضای زندان را دگر گونه ساختند و این "هورا " گفتن ها دیگر صدای غریو مرمی را کر ساخت ، شاید آتش و غریو مرمی دوام داشت اما شنيده نمی شد ، به غير از آواز "پرچميان"  که مصروف  "هورا" کشيدن بودند.

دیگران شوکه شده و یک حالت اغما و نا باوری همه جا را فرا گرفته بود ، زندانيان دیگر تازه درک مي‌کردند که بر وطن شان چی گذشته و چی سرنوشتی بر تاریخ شان رقم خورده است ، لهذا یک حالت خشم توهم با شکستگی به اکثریت زندانيان دست داده بود.

تا این لحظه تمامی نگهبانان زندان گم و نيست شده بودند یا خود را پنهان کرده بودند. خلص اینکه در چند لحظه همه چيز تغیير کرد ، انسانها ، هم در بيرون سلول ها و هم در داخل سلول ها .. تا یک هفته قبل "تورن رشاد"  که همکوچه هایش در "چنداول "کابل او را "علی آغا " صدا ميزدند برای همسلولی های ضد روسش گفته بود که من "انتی سویتست"  شده ام یعنی ضد روس مي‌باشم ، اما بعد از آن لحظه که صدای آن روسِی را شنيد و دریافت که عساکر روسی داخل افغانستان شده اند ، در طول آنشب آنقدر" هورا "گفت و اشعار ی به ستایش "پرچمی " ها زمزمه کرد که ، فردای آنروز تو گویی" سرمه قورت کرده است، که آوازش نمی براید( احمد رشاد بعد از رهایی به حيث ریس امور سياسی دستگاه جاسوسی اردو "خاد نظامی " احراز مقام نمود) خلاصه اینکه همه چيز دیگر گونه شد ، چهره ها تغير کردند تعداد از چهره ها شگفته شدند و تعدادی زیادی مغموم و پژمرده ..

عسکر محافظ رادیوی ترانزستورش را برای زندانيان عرضه داشت و همه به دقت به امواج رادیو گوش داده بودند و معلوم شد که حکومت" حفيظ الله امين" سقوط داده شده و " ببرک کارمل " بجای او نصب شده است .

در این شب خواب بر چشم هيچکسی راه نيافت ، همه زندانيان به حلقه های دو نفره ، سه نفره و زیادتر با هم گفتگو داشتند ، همانگونه که گفته آمد ، چنانکه چهره ها متفاوت شده بود ،صحبت ها نيز از هم فرق داشت .

شب با صحبت ها و گوش دادن به رادیو به طرف صبح گام بر مي‌داشت و روشنی دلگير و غم انگيز سحر گاهان ماه جدی کابل ، توهم با چهره های بيگانه و متجاوز روسها به سر و روی "شير دروازه و آسمایی"  سنگينی مي‌کرد ، گرچه زندانيان پلچرخی به درون سلولهای کانکریتی خویش این چهره ها را نمی توانستند با چشمان خویش بيبينند ، اما حس ميکردند.

دروازه های سلول ها همچنان قفل بود ، زندان بانها همانگونه که گفته آمد گُم شده بودند ، یگان محافظ که شاید از ترس روسها به حویلی هم ره نداشت در دهليز قدم ميزد ، نظم و نسق زندان بر هم خورده بود ، دگر کسی نبود که دوازه سلول را برای رفع ضرورت در زمان معين باز کند و یا زندانی را که مشکل داشته باشد اجازه رفتن به مستراح دهد ، چنين وضع برای تعدادی از زندانيان طاقت فرسا شده بود ..

بعد دو سه ساعت تاخير از زمان معمول درب سلول با شرنگ و شُرنگ قفل ها باز شد و زندانيان بعد از طی دهليز های پيچ در پيچ به حویلی رسيدند برای اولين بار.بلی! برای اولين بار بود که چشمان نا باور شان به عساکر روس می‌افتاد که به دو صف مقابل هم ایستاده بودند و برای زندانيان با این دوقطار رهروی بوجودآورده و دهليزی کشيده بودند تا مستراح..بلی ! سر انجام همان آرزوی  "کریم سرخه " به حقيقت پيوست (٤) که گفته بود " ایتو روزی باشه که روسهای سرخ ، سرخ با کلشينکوف های نو، نو داخل محبس گردند " و چنين هم شد ، عساکرروسی نه تنها داخل زندان پلچرخی ، بلکه داخل افغانستان شدند .

همانطوریکه گفته آمد بعد از این لحظات همه چيز دیگر گونه شد ، تعداد زیاد انسانها آناَ تغیير کردند، چنانکه "رشاد "خلاف گفتار چند روز قبلش مبنی بر ضد روس بودنش، انقدر هورا کشيد و شعرخواند که فردا صدایش به مشکل شنيده ميشد ، همانگونه گفتند و ما شنيدیم که: وقتی "اناهيتا راتبزاد"  فردای آنشب موتری را برای برادرش "جواد " خدا کند اسمش را فراموش نکرده باشم به‌ زندان فرستاد تا او را به منزل برساند، برادرش گفته بود که من آرزو ندارم بدست روسهااز زندان رها شوم ، و از بيرون شدن زندان ابا ورزیده بود ، همچنان ميگفتند که"خليل زمر " یکی از پيش کسوتان این حزب نيز از خارج شدن زندان بدست روسها کراهت خود را اظهار داشته وگفته بود که ما آرزومند آمدن چنين روزی نبودیم .

خوب بياد دارم که " گل محمد " پنجشيری یکی از اعضای سابق "ادخا" که بعداَ با گروه طاهربدخشی همکاری داشت وقتی یکی از دوستانش بشکل مزاخ برایش گفت که چند روز بعد حد اقلدار جایی رئيس خواهی شد،او در حاليکه سخت بر افروخته شده بود، جواب داد : هنوز آنقدر شرف و ناموس نزد ما قدسيتش را از دست نداده ، که هست و بود خویش را به دست خارجی تحمل کنيم.(۵)

اما بر خلاف، یکی از روسای پوهنتون کابل که گفته ميشد اندیشه ای ضد روسی نيز دارد ، )بعد از همان لحضات فوری ریش خود را اصلاح نموده ، با چهره بشاش خود را بروی بلند پایگان پرچمی ميزد و بدون مقدمه ميگفت :هيچ امکان نداشت که امين را قدرتی به غير از ارتش آزادیبخس شوروی از اریکه قدرت بر افگند .... وقتی یکی از دوستانش گفت : داکتر صاحب شما آمدن روسها به افغانستان را تایيد ميدارید؟ جواب داد آقای .. حکومتی که فرزند ان خود را برای آزادی ما به قربانگاه مي‌فرستد آیا مورد تایيد مان نباشد ؟ و این سخنان را طوری ادا ميکرد که ، پرچمی ها آنرا بشنوند . همچنان یکی از نشریه داران که قبلا در زمان داود خان علاقه دار ویا ولسوال شده بود ، فردای آنشب بر دیوار اطاق تک نفره اش نوشت: اینجانب... به همت و بازوی( ارتش آزادیبخش شوروی بتاریخ هشتم جدی 1358 از زندان آزاد شدم ( ۶)(

 

و بدیگونه بعد از ششم جدی در زندان پلچرخی ،چهره ها تغیير کردند و ماهيت اصلی و ذاتی انسانها خلاف ظاهر آنها آشکار گردید .

همانگونه که احساسات درونی انسانها با بيرون شدن آشکار شد ، همانگونه ملت و مردم ما به دوخط از هم متفاوت تقسيم گردیدند .

 

پایان بخش اول - کانادا- 27 دسمبر 2010

 

1- جکتورن شایسته سومين قوماندان محبس پلچرخی بعد از سيد عبدالله و رسول قندهاری در زمان حکومت خلقی ها بود .

2- جکتورن "توفيق " از جمله پرچمی های بود که قبل از کودتاه در فرقه هشت وظيفه داشت و در زندگی شخصی مالک رستورانت "ماکسيم " در شهر نو بود که توسط اعضای فاميلش اداره مي‌شد،موصوف بعد از کودتا به حيث اتشه نظامی به مسکو وظيفه گرفت، او یکی دو هفته قبل از ششم جدی به زندان پلچرخی آمده و در اطاق که ما زندانی بودیم با  "افضل لودین" ملاقات نمود و بعد از آن ملاقات پرچمی ها مورال از دست رفته خود را بازیافتند.  "افضل لودین"  بعد از رهایی اولن قوماندان کماندو و بعدا...

 -۳ زندانيان فردای آنشب متوجه در و دیوار بلاک شدند که هيچ نشانه ای از اصابت مرمی در آنها قابل رویت نيست ، بعدا دانسته شد که مرمی های شليک شده دیشب همه تکتيکی بوده که بخاطرضعيف ساختن مورال زندانيان بکار گرفته شده بود شاید افضل مذکور توسط توفيق از آن آگاه بودهاست.

4- "کریم سرخه" که خدا کند اسمش را فراموش نکرده باشم ، قيافه موصوف بيشتر به روسها شباهت داشت تا افغانها ،او قبل از کودتاه ثور در فرقه نهرین ایفای وظيفه مي‌کرد ودوستان پرچمیاش او را " پلنگ " انقلاب مي‌خواندند ، موصوف شخص لچک مزاج ، سبکسر و لاوبالی بود ، او درميان رفقای پرچمی اش ادا و اطوار دليری ميکرد.

۵- گل محمد پنجشيری براستی بعد از تجاوز شوروی به حيث" ریس تخم های اصلاح شده ای وزارت زراعت مقرر شده ، بعد از کوتاه مدتی به جبه ای پنجشير اعزام و در آنجا کشته شد ، گفته شده که فرستادن و کشتن او کار دستگاه "خاد " بوده است ، ورنه رییسی را چنين آسان در جبهه نمی فرستادند .

6- موصوف نشریه خود را اولاَ در پاکستان و بعداَ در اروپا به طرفداری ظاهرشاه نشر ميکرد و با آمدن طالبان تغیير جهت داده و به طرفداری طالبان آنرا به داخل افغانستان نشر می نماید.

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵٩       سال        هفتم              جدی     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱ جنوری ٢٠۱٢ عیسوی