احمد جان رحمانی پسر سردارعبدالرحمن خان در زمان امارت امیر عبدالرحمن خان در شهر کراچی تولد گردیده، در سن ٩ سالگی به افغانستان برگشت و به مکتب حبیبیه شامل شد.
بعد ازآن به اکادمی حربی تحصیل نموده و در وقتی که سردار عبدالوهاب خان پدرکلان احمد جان رحمانی به حیث نائب الحکومۀ هرات ایفای وظیفه می نمود، آقای رحمانی در سال ١٩٢٢ جهت ادامۀ تحصیلات عالی به کشور روسیه فرستاده شد.
احمد جان رحمانی و خانم روسی اش
مشارُالیه در آنجا با یک خانم روسی تبار ازدواج نمود که ثمر ازدواج دختری به نام ماگه رحمانی می باشد. احمد جان رحمانی در سال ١٩٢۴ دوباره به کابل خواسته شد و به حیث سکرتر در سفارت افغانی مقیم شهر انقره، کشور ترکیه، مقرر گردید. در سال ١٩٢٨ میلادی که غلام نبی خان چرخی مقام سفارت را داشت، در سفارت افغانی مقیم ماسکو به حیث سکرتر مقرر گردید و در سال ١٩٣٠
میلادی، پس به کابل خواسته شد مگر عایلۀ خود را با خود نیاورد و آن ها را در شهر ماسکو گذاشت.
بعد از آن در سال ١٩٣٢ میلادی به حکم نادر شاه زندانی گردید و در شمار شخصیت های دیگری که بعداً از طرف نادرشاه به شهادت رسیدند، قرار داشت.
احمد جان رحمانی
گفته می شود که احمد جان رحمانی وقتی که حکم اعدام خود را از زبان نادر شاه شنید، به رسم پوزش طلبی این رباعی را از دفتر رباعیات (خیام) به حضور نادر شاه قرائت نمود و بالأثر حکم اعدام وی به حبس دوام تبدیل گردید:
ناکــــرده گنه درین جهان کیست بگو
وانکس که گنه نکرده، چون زیست بگو؟
من بد کنــــــم و تو بد مـکافات دهی
پس فــــرق میان من و تو چیست بگو؟
مگر طبقۀ متفکرین و اندیشمندان کشور و تحلیل گران سیاسی که افکار و اعمال نادر شاه را از آغاز تا فرجام به مطالعه گرفته بودند و از تماس های او در خفأ با نمایندگان انگلیس ها قبل از سقوط دورۀ سقوی، آگاهی کامل داشتند و بعد از آن وقتی که به قدرت رسید، یک عده از شخصیت های ملی و روشنفکر و مشروطه خواه را به صورت بسیار بی رحمانه و وحشیانه به شهادت رسانید، با این چشم دید های شان هرگز باور کرده نتوانسته و می گفتند: وقتی که نادر شاه سایر تعهدات خود، حتی تعهد قرآنی خویش را که قبلاً انجام داده بود، نقض کرده و به هیچ یک پابندی از خود نشان نداد، چگونه یک رباعی خیام در دل کینه توز او اثر نموده و موجب استرحام می گردد؟
مگر در مورد مرحوم احمد جان رحمانی که نزد نادر شاه یکی از مخالفین دولت او به شمار می رفت، تنها یک نکته می تواند صدق این افواه را تأیید نماید که نادر شاه در برابر قوم محمد زائی، نسبت به سایر اقوام افغانستان، نظر متفاوت و متمایزی داشت.
ممکن است انگیزۀ نجات احمد جان رحمانی از کام مرگ در آن زمان، به حوالۀ قضأ، همین وابستگی وی به قوم محمد زائی بوده باشد و شنیدن رباعی حضرت خیام از زبان آقای رحمانی، ظاهراً بهانۀ بوده که ممثل گذشت و بزرگواری نادر شاه گردید.
احمد جان رحمانی مدت سیزده سال را در زندان ارگ گذشتاند که مدت پنج سال آن را در حالت تجرید و کوته قفلی و زولانه بود.
بعد از آن در سال ١٣٢٥ خورشیدی برابر ١٩۴٦ میلادی، پس از آن که جنگ دوم جهانی به پایان رسید، بنا بر فیصلۀ ملل متحد، در جملۀ دیگر زندانیان سیاسی از حبس رها گردید و زمانی که جنبش سوم مشروطیت و حزب وطن روی کار آمد، احمد جان رحمانی به آن پیوست و یک تن از اعضای فعال حزب وطن بود.
آقای رحمانی که یکی از روشنفکران و مشروطه خواهان و طرفداران اعلیحضرت امان الله خان بود، بالاخره در سال ١٩٦٩ میلادی، در اثر مریضی سرطان معده، داعی اجل را لبیک گفت و به رحمت حق پیوست.
---
نوشتۀ فوق از دستنویس های جناب خالد صدیق و از اثری با عنوان" برگی چند از نهفته های تاریخ در افغانستان" گرفته شده است که در دو جلد وبیش از 1200 صفحه ، در شرف انتشار قرار دارد.
|