کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
کشف تازه‌ی رییس جمهور


پرتو نادری
 
 

مردمانی که رهبران هشیاردارند، چقدرخوشبخت اند! واماچقدر بدبخت آنهایی اند که نمی توانند هشیاری رهبران خودرا دریابند.همین دیروزبود فهمیدم که سالهاست دربدبختی زیسته ام وازدریای بی خبری آب نوشیده ام.با خود گفتم خدای من چگونه دراین سالهای دراز،عقلم این همه کوتاهی کرد که نتواستم باری قامت بلندهشیاری رییس جمهورم راتما شاکنم که چگونه ازهفت آسمان خرد آن سو تر گذشته است.با این حال خدا راشکرگزارم که دیروزازبرکت روزمبارزه با فساد اداری،هفت پرده ی بی خبری از پیش چشمانم برداشته شد ودیدم که رییس جمهوربا ماه وستاره درآسمان کشف وشهود زانو به زانونشسته وازنازسخن به چشم و ابرومی گوید!

او دریاواربه سخن درآمده بود و راویان اخبار و ناقلان آثار، گفته های او را روی صفحه ی جان با قلم اخلاص می نوشتند ومن می شنیدم که فرشته یی در آسمان می خواند:«زمان خوشدلی دریاب دریاب/ که دایم در صدف گوهر نباشد.» چقدر لذت ناک است، پس از ده سال یکه تازی در معرکه های بی خبری، نا گهان به حقیقتی دست یافتن که: هان و هان ای گرسنگان پا برهنه ی افغانستان! ای خاکستر نشینان انتحار و انفجار! بدانید و آگاه باشید که: فساد پیشگان و طالبان ازیک قماش اند!

 گفتند چگونه؟ گفت: هر دو را در بیرون در آن سوی مرز ، در آن سوی آبهای شور پناه گاهیست استوار بر ستون های امن و آسایش، که سایهء هیچ مرغ بلند پروازی بر بام آن نیفتد!  کوتاه خردی چون من، پرسید که: هان ای کاروان سالار سیاست وکیاست! عمرت دراز باد و بختت گشاده! تا همای سعادت بار سوم روی شانه هایت نشیناد! ما طالبان را شناسیم که تذکره ی تابیعت از سرزمین آتش و انفجار دارند و در انبوهی ریش شهره ی آفاق اند و جای کدوی نسوار نارنجکی در بغل دارند؛ اما فساد پیشگان را چه نشانه هاییست؟

اشرف الوزا بر ستاره ی زهره که رو به رویش نشته بود چشمکی زد وگفت: اینان جای نارنجک، پاسپورت های در جیب دارندکه مهرهر ورق آن نه تنها من و تو را؛بلکه پاکستان را نیزهزاربار بر صلیب آویزد!و چنان است که در برابر آن فوته یی از اخلاص بر گردن دارند. طالبان آتش نفس اند و سوار برخنگ انتحار می آیند، در کشتارعدالت پیشه اند. همگان را یک سان می کشند و خود را نیز؛ اما فساد پیشه گان پاسپورت دار، با بال طیاره های« شفافیت!» و «حساب دهی!» پرواز می کنند، می آیند و درگدامخانه ی« کوربجت» و« ریزرو فند» انفجار راه می اندازند، در یک چشم به هم زدن« درآمد ملی» را «برآمد ملی» می سازند. ما را می کشند و خود؛ اما چنان بازیگران سینمای کارتونی اگر هزار بار هم که در« تلک» گیر آیند به افسون پاسپورت خود رهاشوند و نمیرند! پرند گانی اند که پرواز جایی کنند ، تخم جایی گذارند و دانه از انبار خلق الله خورند!!!

ما همه یک صدا گفتیم که ای سیمرغ بلند پرواز سدره نشین! مگر این ها همان هایی نیستند که سالها ست با تو نرد رفاقت می بازند وبر شطرنج کشور داری در دستان تو بیدقی سیاه هشیاری و مشوره دهی اند؟ شانه به شانه با تو راه می روند و چمچه به چمچهء با تو کنار خوان دولت می نشینند! چگونه شد که این همه سال ها پاسپورت آنها، آن کتابچهء جادو یی را ندیده بودی؟ شهریار، لحظهء خاموش ماند و من فکر کردم که همه ستارگان آسمان الهام و شهادت روی سر او غروب کرد، تا این که با سرخ رویی گفت : این همه سالها چشمانم را که خداوند سفید تر از آن چشمان دیگری نیافریده است، دود دموکراسی کور کرده بود و امروز از سرمه دان  مبارزه با فساد اداری، سرمه ی گزارشی در چشمانم کشیده اند که هم اکنون در جیب آنها نه تنها یک؛ بلکه چند پاسپورت رنگارنگ را می بینم؛ اما هیچکدام رنگ لاجوردی ندارد.

ما همگان خدا را شکر بر جای آوردیم که ادارهء عالی مبارزه با فساد اداری این سرمه در چشمان رییس جمهور کرده است، ورنه اگر سرمه در گلوی او می کرد، دیگر این کشف بزرگ همیشه بی صدا می ماند. ما گفتیم چیزی بر ما بگو ای پیشوای شفافیت و حسابدهی!  با این عدالت که تو داری ما را پندار بر این است که خود همان ابراهیم ادهمی ! ما را چیزی بگوی تا کاری کنیم که دامن از چنگال دیوی جهانخواره ی فساد برهانیم! که این دیو استخوان هستی ما را شکسته است. تا او چیزی بگوید که « لودین» با سرمه دان گزافه های خویش، بر منبر ارشاد رفت و ذهن های تنبل و عقب مانده ی ما چنان اسب های رم کرده ای بی هیچ شیهه ای به گذشته ها بر گشت و ما دریک لحظه تمام ماجرا های سیاه انتخابات ریاست جمهوری را با شرمساری تماشا کردیم.

قوس 1390

شهرک قرغه- کابل

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۸       سال        هفتم              قوس/جدی     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱۶ دسمبر ٢٠۱۱ عیسوی