با آنکه خبرهای معطوف به حال وروزگاراسفبارکشورما اندکی همه روزه شنیده ویا خوانده میشوند؛اما درپرتو گزارش بالا، حواس کسانی که با اوضاع کشورسروکاربیشتردارند،بیشترمتوجه کودکان میشود. زیرا مسألۀ کودکان در کشورما، جزجدایی ناپذیر مسایل بیشماری است، که از چند دهه به اینسو روی هم انباشته شده اند .
توجه به مسألۀ کودکان درافغانستان، درکناردشواری های حل ناشدۀ معیوبین ونیازهای اقتصادی ومعیشتی چندین ملیون زن، ره به سوی پهنۀ دشواری جامعه می برد. وقتی به این دشواری ها ومشکلات آنها نگاه می کنیم،نسلی را نیز به یاد میاوریم که کودکی را در دل نابسامانی ها ورنجهای پیشینه سپری نمودند.
هنگام نفوذ وحضورقوای شوروی ازمیان رفته درافغانستان، شماری ازکودکان خانواده های روبروشده با دشواری ها، سختی های طاقت سوزبسیارکشیدند.دیدارتاریخی باچهره یی که از آن ایام دردست است، این محرومیت ها را نمایان می سازد:
از مشکل اقتصادی، بی مهری ومحرومیت ازمهربانی پدر،ازدشواری های فشارآورنده برمادر،از بیدوایی، از بی نانی ومشکل درس خواندن.
کودکانی که درانتظار دیدار پدر زندانی بودند،و اکنون در سن وسال دیگری به سر می برند، ده ها وصد ها خاطره برای گفتن دارند .
آنانی که راه مهاجرت را درپیش گرفتند، قصه های بیشماری را از آنچه دیده اند،بیاد میاورند. کودکانی بودند که درمسیر راه به سوی کشورهای اروپایی شرقی، به دستور قاچاقبران ملزم به خوردن دوای خواب آوربودند تا دربیداری صدای از ایشان توجه پولیس سرحدی را جلب نکند.
اطفالی که درمسیر راه در آب غرق شده اند ومادران شان فرمان قاچاقبران انسان ها رابا خاموشی رعایت کرده اند که میگفتند:
"بـــدو، بلا برسر یک طفلت !"
ویا کودکانی که در راه رسیدن به ایران وپاکستان جان دادند ویا درکمپ ها ازبی نانی وبی دوایی وبی سرپناهی ،ایام کودکی را به پایان نبردندو . . . بسیاری ازسوگواره های ناگفته ونانوشته یی اند که از زندگی کودکان کشورما در آن مقطع خبر میدهند.
کودکان ونوجوانانی که برای شست وشوی مغزی روانۀ کشورهای اروپایی شدند تا ریشه یی از تعلقات میهنی وفرهنگی ایشان درمیان نماند؛ فصل دیگری میتواند باشد برای دریافت مصیبت آفرینی ها در کشورما .
مکتب سوزی ، فرار از شرانتقال به جبهه های انسان کشی، که دربساموارد محرومیت از درس خواندن را درقبال داشت ؛ وجنگهای دنباله دارومتمم ناهنجاریهای پیشینه، همه وهمه دست بدست هم داده روزگار فراموش شدۀ نسلی را رقم زده است .
اگرآنروزگارمصیبت بار،چنان نسلی را هم درجامعه پیشکش نمود، که داغ ناگواری هارا برپیشانی داشتند؛ کودکان زمان حاکمیت تنظیم های جهادی وتحریک اسلامی طالبان هم باردردانگیزترین رویدادهای زمانه را به تماشا نشستند.
دردوردولت جمهوری اسلامی جناب حامد کرزی نیز با وجود نیازمندی شدیدی که برای کودکان احساس میشود،باتوجه به مدارک بیشمارارایه شده،به ویژه ازجانب کمیسون حقوق بشردرافغانستان، نیازمندی ها ونگرانی ها پایان نیافته اند.
در حالیکه عطف به حال کودکان وخانواده های محتاج ، مستلزم طرح وتعمیل برنامه های سازنده بود، متأسفانه درین زمینه توجه شایسته به عمل نیامد.
از مودجودیت ناهنجاری ها، کودکان نیزآسیب دیدند. بی امنیتی ودست دراز داشتن عناصر بی توجه به حقوق بشری در افغانستان، سبب سازحتا شیوع تجاوزات جنسی وازدواج های تحمیلی با کودکان شد. اگر از یکسو سنت مکتب سوزی طالبان بیداد کرد وملیونها دالر حیف شد، از سوی دیگر، نا آشنایی وبی توجهی دولت به حل مشکلات کودکان، بازارگدایی، سرگردانی درجاده ها، مشغولیت در کارهای شاق وبامزد ناچیزرا رونق داد ومصیبت معتاد نمودن کودکان را به مواد مخدره چون بارغمی بردوش جامعه نهاد. این درحالی است که درافغانستان و همه جای گیتی این سخنان رابه زبان میاورند، که :
کودکان؛ جوانان ِ آینده وگردانند گان چرخ ادارۀ فردای کشورهستند. تآکیدی که براین موضوع می شود، این است، که برای اندیشیدن به فردا به پرورش کودکان باید اندیشید. به سخن دیگر فردای کشور به درستی ونادرستی پرورش کودکان پیوند دارد.ازین دریچه به کودک نگریسته شده وهمواره گفته شده است، که این نونهالان را به درستی ازهمین حالا پرورش داد.
با توجه به درستی های نهفته درین سخنان، اندک نگاهی به حال کودکان کشورما می بریم. ببینیم که درچه حال و وضع ، هوا وفضای رشد به سر می برند. در آخر ببینیم که آیا واقعا ً در بستر پرورش و تحقق چنان آرزومندی ها قرار دارند؟
درصدرارایۀ تصویرازحال کودکان افغانستان، از چند گزارش میاغازیم که سازمان مدافع حقوق بشرافغانستان وغیره منابع انتشارداده اند .
گزارشها چنین اند:
در سال 2010 در حدود 739طفل درافغانستان کشته شده اند. براین اساس هر روز 2 طفل جان باخته اند.
این مطلب در گزارشی از طرف
مدافعان حقوق بشر این گزارش را نیز آورده اند که در 64% مورد قتل اطفال درسال 2010 اپوزیسیون مسلح،در 17% نظامیان ناتو وامریکا ودر 4% مورد قتل افغانان صغیر نیروی امنیتی را مقصر میدانند .ولی مدافعان حقوق بشر 15 % موارد قتل اطفال را به هیچ کدام از عاملین فوق الذکر نسبت نداده اند.
سازمان مدافع حقوق بشر خبر میدهد ، که موارد قتل اطفال در افغانستان به مقایسۀ سال 2009 زمانی که اندکی بیش از یک هزار نفر کشته شده بود افزایش یافته است. در عین حال تعداد مجموعی تلفات مردم ملکی در سال 2010 به مقایسه سال 2009 دوبرابرافزایش یافته است . . ." 2
مطالعۀ این گزارش ها را درآغاز دیدار با روزگار کودکان کشورما یکی از ابعاد نگران کننده را نشان میدهد. وضعیت آنها را دربقیه گزارش هاپیگیری می نماییم :
گزارشی از5 سال پیشتر از آن را می بینیم( سال 2005) :
" از هر پنج طفل یک طفل قبل از رسیدن به سن پنج سالگی می میمرد. ( یعنی 257 نفر ا هر1000 نوتولد)
سالانه در حدود 85000 طفل از اسهالات جان خود را از دست میدهند. مرگ و میرمادران درهنگام ولادت در حدود 1600 الی 1900 از هر صدهزار تخمین زده شده است . . . "3
به منظور دریافت علل پیدایش اوضاعی که کودکان درآن با دشواری ها زندگی میکنند،چهره های مشخصتر وضعیت کودکان وعوامل آن را نشانی می نماییم :