کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
احمد ظاهر: حنجرهٔ سالهای طلایی
استیف انسکیپ

برگردان به فارسی دری: حامد علی پور
 
 

یادداشت مترجم: پُر واضح است که احمدظاهر برای خوانندگان این سطور دیگر نیاز به معرفی ندارد. بنابرین من فقط معلومات مختصری در مورد مرجع این ترجمه برای خوانندگان می دهم و بعد به ترجمهٔ این مقالهٔ کوتاه دست می یازم. رادیوی NPR که مخفف National Public Radio است در سراسر امریکا پخش می شود. این رادیو هر چند یک مقدار مصرف مخارج خود را از طریق دولت بدست می آورد ولی رادیوی دولتی به معنایی که ما از آن می دانیم  - رادیویی که بیانگر نظرات و سیاستهای دولت باشد –  نیست. مقدار بیشتر مصارف این رادیو از راه اشتراک سالانهٔ شنوندگان آن تمویل می شود.  رادیو بیست و چهار ساعته است و  فقط دو سه برنامهٔ آن در جریان روز تکرار پخش می شود. موسیقی به معنای پخش آهنگ در آن وجود ندارد هر چند بحث روی موسیقی، مصاحبه با هنرمندان ساحات مختلف هنری زیاد صورت می گیرد.  اخبار سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی، هم در مورد امریکا و هم در مورد جهان، قسمت بیشتر اوقات این رادیو را می گیرد.

 بنده که حدود بیست و پنج سال می شود که به این رادیو گوش می دهم و یک مقدار از اطلاعاتم را در مورد اخبار امریکا و جهان از طریق این رادیو به دست می آرم، معتقدم که برنامه های این رادیو از مستقل ترین،معتبرترین، بی طرف ترین، و روشن ترین مراجع خبری می باشند. این رادیو، به طور مثال، تا به حال از واقعهٔ 11 سپتامبر به عنوان یک "حمله" یاد می کند و صفت های مانند "تروریستی"، "اسلامیان افراطی"، "اسلامگرایان" ... وغیره را که منابع دیگر خبری در پس و پیش 11 سپتامبر علاوه می کنند، نمی کند. مقامات مسئول آن وقتی یکی از خبرنگاران این رادیو گفت که، "من هرگاهی در میدان هوایی استم و می بینم که چند مسلمان ملبس به حجاب و لباس اسلامی استند، می ترسم و وارخطا می شوم"، او را از کار برطرف کردند زیرا این حرف او به نظر شان مسئولانه و معقول نبود و توهین به تمام مسلمانان شمرده می شد.   

آنچه در پی می آمد برنامهٔ رادیویی بوده است به نام "پنجاه صدای طلایی" و در آن برنامه از صدای احمدظاهر مرحوم نیز به عنوان یکی ازین پنجاه صدا در جهان یاد شده بود. ناگفته پیداست که برنامه رادیویی باید شنیده شود. بنابرین من لینک آنرا درینجا می گذارم تا برای کسانی که به زبان انگلیسی آشنایی دارند به آن گوش دهند. درین برنامه، گردانندهٔ آن که آقای استیف انسکیپ (Steve Inskeep) است در مورد احمد ظاهر حرفهای شان را می گوید و در لابلای این گذارش با یک افغان به نام امین طرزی هم صحبت هایی صورت می گیرد. امین طرزی در جریان این گذارش به عنوان "یک معلم رشته نظامی در امریکا" معرفی شده است که "سالهاست در امریکا زندگی می کند و در سالهای هفتاد میلادی یک پسر کوچک بوده است". در خلال این برنامه قسمت های از چند آهنگ احمدظاهر پخش می شود و طرزی آنرا به انگلیسی ترجمه می کند.

من، اما، به عنوان یکی از علاقمندان هنر احمدظاهر، نمی توانم مخالفتم را با یک حرف آقای طرزی ابراز نکنم (هر چند می دانم که من مترجم استم و نباید با متن یک نوشته موافقت و مخالفت کنم!) این مطلب که درین متن نیامده است ولی در جریان مصاحبه ذکر شده است اینست که طرزی به انسکیپ می گوید، "آواز احمدظاهر، در دقیق ترین تعریف، بهترین آواز نبود بلکه این ساحات دیگر موسیقی او بود که او را بی مانند ساخته بود". در باور من قضیه برعکس آن است. اینکه گفته شود "بزرگان موسیقی و آهنگسازی" آن روز ها با احمدظاهر همکاری داشتند و این آهنگهای خوب و نوازندگی ماهر آنها بود که احمدظاهر را شهرهٔ شهر و آفاق ساخت، زیاد دقیق و منصفانه نیست. این آهنگسازان و نوازندگان برای هنرمندان دیگر هم نواختند و هم آهنگ ساختند. چگونه شد که این تنها احمدظاهر است که به اینهمه محبوبیت و شهرت رسیده است و هنرش تا به حال مطرح و قابل بحث است؟ این حنجرهٔ احمدظاهر بود  که بی مثال بود و به گونهٔ خدادادی از آنچه به آن سُر می خوانند در اوج آن برخوردار بود. به ساده ترین گونه بگویم که گلوی او این قدرت را داشت که می توانست هم شنوندگانش را به رقص بیارد و هم به گریه. گفته می شود که تمام کارهای او کمی بیشتر از سی کست می شود. باربار شنیدن آهنگهای او در فراسوی سه دهه مرا به اینجا رسانده است که معتقد شوم که او در هیچ دورهٔ از زندگی کوتاه هنری خود ایستا و راکد نماند. او از دانش آموختگان موسیقی و چه از خبرگان ادبی استفاده و آموزش فراوان کرد و خود را موسیقی خود را بهتر ساخت. محلی هم خواند، مدرن هم خواند.  او حتی در زندان از هنرمندی نایستاد. از عشق خواند و از مرگ مادر. اگر "لیلی لیلی جان" و "میگم که دوستت دارم" و "به کس چه" را خواند، "ای قوم به حج رفته را هم خواند"، "اگر این آسمان ستاره نداشت" را هم خواند و "پنداشتم" و "آخرین شام آشنایی ما" را همچنان. او از معدود و اگر مبالغه نشود بگویم یگانه هنرمندی بود که در آهنگهایش میان موزیک، شعر، کمپوز، و ادای کلمات یک هماهنگی بود که آهنگ وقتی به گوش آدم می رسید "تکمیل" به نظر آمد.  مثل اینکه ضرورتی نمی ماند برای گفتن این مطلب که او توانست احساسات گوناگونی را از طریق آهنگهایش به شنوندگانش منتقل کند و به عقیدهٔ من در موسیقی افغانستان عاطفی ترین و نزدیک ترین رابطه با شنوندگانش را او به وجود آورده است. بگذریم.

متنی که درین جا ترجمه شده است فشردهٔ از گفته های استیف انسکی است که خود ایشان در ویبسایت گذاشته اند و سطر به سطر با متن مصاحبه مطابقت ندارد. درینجا از همکاری و مدد برادرم، داود رضوی، باید تشکری کنم که این مقدمه را چند بار به خواهش من خواندند و نظرات مفیدی ارائه کردند.  یاد احمد ظاهر گرامی برای همیشه زنده باد!   حامد علی پور

 

 

 

اول فبرروی 2010

چند سال قبل من در افغانستان سفری داشتم و از شهری به شهری می رفتم. چند همسفر افغان من گفتند که باید در جایی توقف کنیم تا چند کست موسیقی بخریم. آنها به من گفتند که تا من آواز احمدظاهر را نشنیده ام، افغانستان را درک نخواهم کرد.

احمد ظاهر یکی از آخرین هنرمندانی است که توسط رادیوی NPR در جمع "پنجاه صدای زیبا" شناخته شده است. ما درین برنامه ما آوازخوانانی را که روی جامعهٔ شان تاثیر انداخته اند در سراسر جهان کشف می کنیم. فرقی نمی کند که این آوازخوان زنده باشد یا خیر، مشهور باشد یا نه.

این فهرست پنجاه هنجره طلایی حالا شامل ظاهر هم شده است، کسی که او را گاه "الویس افغانستان" هم خوانده اند.  یکی از کسانی که در تمام زندگی خود موسیقی احمدظاهر را دوست داشته است و با آهنگهای او بزرگ شده است، امین طرزی است. طرزی که رهنمای ما در مورد زندگی و موسیقی احمدظاهر است حالا یک تبعهٔ امریکا است و در دانشگاه نیروی های دریایی یا مرین (Marine) درس می دهد. در سالهای هفتاد او پسر کوچکی بود که در افغانستان زندگی می کرد.

طرزی می گوید، "او به اولیس شباهت داشت. موی او مخصوصاً مثل موی الویس بود."  ظاهر هنرمندی بود که همانطوریکه تصور می توانید، زمانی یکی از آهنگهای الویس را هم خواند و ثبت کرد و مانند الویس سالها هنوز هم چندین دهه بعد از مرگش در اواخر دههٔ هفتاد علاقمندان آوازش فراوان است.  وقتی داستان احمدظاهر را می شنویم، درک می کنیم که مردمان اینجا چگونه با موسیقی رابطه برقرار می کنند و در حقیقت در مورد افغانستان معلومات ما بیشتر ما می شود.

طرزی می گوید، "وقتی امروز به آواز احمدظاهر گوش می دهم، به یاد دوران پاکی و بیگناهی ام می افتم. افغانستان به سرزمین برباد رفتهٔ مبدل شد ولی آواز او مرا به یاد روزگاری می اندازد که در کشور ما یک امیدواری موجود بود. در آنروزها که من در کابل زندگی می کردم، یک بچه کوچک و رومانتیک بودم. من یک دختری را که چهار سال از من بزرگتر بود دوست داشتم... در افغانستان آنروزها بچه و دختر با همدیگر قرار ملاقات (date) نمی گذاشتند ولی من از طریق آهنگهای او به اینگونه خواب و خیال ها خودم را مصروف می کردم."

ظاهر درست قبل ازینکه افغانستان بیش از سی سال جنگ را تجربه کند به شهرت رسید. آنروز ها هرچند دولت روز به روز بی ثبات تر می شد ولی دوران بهتری بود. احمدظاهر پسر صدراعظم بود و در میان طبقات بالای کشور جایگاه خودش را داشت.

گروه هنری او از تبله و آلات غربی مثل اکوردیون استفاده می کرد. در آهنگهای احمدظاهر از عشق به صورت عیان آن یاد می شد.

طرزی  می گوید که احمدظاهر باری خواند، "بوی تو خیزد هنوز، بوی تو از بسترم.  میدانید که این حرفها که بسیار محرک کننده و هیجانی است. بعضی ها این اشعار را دوست داشتند و بعضی ها آنرا بیش از حد برهنه و عیان خواندند و ناراحت شدند. برای بسیاری از مردم، گفتن این حرفها به معنای داشتن آزادی بود. او حرفهایی را می زد که در افغانستان سالها در مورد آن کسی گپ نزده بود."

این موضوع یگانه مطلبی نبود که در موسیقی احمدظاهر جنجال برانگیز بود. وقتی دولت ها سقوط کردند، وقتی کمونستها سر قدرت آمدند، و وقتی اوضاع کشور به خرابی گرایید، او در باره فقر کشور آواز خواند. به گفتهٔ طرزی، یکی از آهنگهای او نه تنها اعتراض در مقابل دولت است بلکه اعتراض در مقابل خداوند نیز است. (درینجا قسمتی از آهنگ "عجب صبری خدا دارد" پخش شده است و اشارهٔ طرزی به شعر این آهنگ است که از معینی کرمانشاهی می باشد. مترجم). عدالت یکی از موضوعاتی بود که در هنر احمدظاهر انعکاس یافته بود و این به دل مردم افغانستان سخت نشسته بود.

طرزی می گوید، "چه بخواهیم، چه نخواهیم، احمدظاهر سمبول یک افغانستان است که هیچ کس فکر نمی کند دیگر دوباره برگردد. او یادآور دوران بهبودی و خوشی است."

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۸       سال        هفتم              قوس/جدی     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         ۱۶ دسمبر ٢٠۱۱ عیسوی