کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
پنکچ اوداس در سیدنی

گذارش از
م.ضیاء ضیاء مدیر مسوول مجلهء‌افق
 
 

از ماه هابه اینطرف آوازۀ آمدن پنکج اُدهاس، غزلخوان پرآوازۀ سر زمین هندوستان، به استرالیا پیچیده بود. بی گمان دوستداران صدای جادویی او به خاطر دیدار او روز شماری میکردند، تا آنکه شام نهم سپتامبر فرا رسید و دسته دسته  شایقین آوازش به سوی The Hills Centre  سرازیرمی شدند.

 

The Hills Centre   که در منطقۀ زیبای کستل هیل موقعیت دارد، بیشتر از (1400) نفر علاقمندان آواز پنکچ هو داس -  شامل هندی ها وتعداد کثیری از سریلانکاییها، فیجیها، پاکستانیها، ایرانیها، تاجکها، آزی ها و افغانها را در خود جای داده بود. وقتی پنکچ  به روی ستیژ ظاهر شد، شور و فریاد عجیبی از میان سالون برخاست. حق دارد که همچو هنرمند قدر شود و باید آموخت که به هنرمند چه مقدار ارج گذاشته میشود.

 


 

 

 پنکج اُدهاس،  به جای خود نشست و نوازنده هایش نیز جاهای خود را احراز کردند. در حال یک سکوت عجیبی اتفاق افتاد که انگار هیچ چیزی به نام صدا وجود ندارد. همه جا را خاموشی فرا گرفت و با گذشت چند لمحۀ کوتاه صدای ساز بلند شد.

     بلی! هر پیشه و هر مسلک از خود رازها ورمزهایی دارد و اما رمز و راز موسیقی بسیار ظریفانه است. پنکچ از همان آغازیکه صدای موسیقی اش در سالون طنین افگند، بسیار ماهرانه، بسیار صادقانه و بسیار عاشقانه موسیقی اش را به گوش دوستدارنش رساند. از حرکات دست تا چشم و ابرو و از همۀ وجودش هویدا بود که این هنرمند شایسته میخواهد چیزی به مردم بدهد حرفی با مردم داشته باشد و پیامی به مردم برساند. اشعار و تک بیتهایی را که در سرایش غزلهایش انتخاب کرده بود از قوت و قدرت کلامی تا معانی بسیار دقیق با جنبه های غنایی، عشقی، عرفانی و اعلی ترین ارزشهای انسانی برخوردار بود. با صراحت میتوان گفت، دو ساعتی را که کنسرتش احتوا نمود علاوه بر جنبه های ذوقی، عاطفی و زیبا شناسی آن، شنونده هایش توانستند لذت ببرند، معنای انسان و حقیقت زنده گی را دریابند، پند بگیرند و نصیحت بشنوند و چیز هایی بیاموزند.

 


یما سرشار، هنرمند جوان افغان در همنوایی هنرمندان پنکچ اوداس

 

    پنکچ در کنار خود، نوازنده ها داشت. نوازنده هایش نیز توفان کرده بودند. باری از یک چوبک میان خالی ساده (نی) چنان صدایی بلند می شد که همه را تسخیر میکرد، همه را جادومیکرد و همه را به حیرت افگنده بود. زمانی ویلون و یا ماندولین به مستی می آمدند و در پیشاپیش آنها طبله و ضرب چون قوماندان ظریف و با دسپلین قدم به قدم ساز ها و آواز ها را کنترول میکرد تا نظم برهم نخورد، که نخورد.

 

     پنکچ از سالهاست غزل خوانده است. غزلهایش را مردم از نوار، سی دی، دیوی دی، رادیو، تلویزیون و سینما شنیده اند. و هر کدام به یک، دو یا چند غزلش بیشتر علاقمند شده اند. شاید به همین دلیل بود که پنکج غزلهای معروف و مشهورش را چون (شرابی نهی) (تولی – تولی پیارکرو) (ای غم زنده گی کُچ کودی مشورا) ( وطن سی چتی آیی هی) (گنروتوت کهی) (آیی یی بارشو کیا موسم هی) و چندین غزل زیبا و آبدار دیگر را خواند.

 

     وقتی پنکچ غزلی را به خوانش میگرفت، از شاعر آن به احترام و نیکویی یاد میکرد، بعضی نکات جالب و دلچسپ آنرا به گونۀ بسیار دلپذیر و زیبا توضیح و تفسیر میکرد. و مردم با شور و شعف و کف زدنها به پاسخ می پرداختند.

     در بخشی از برنامه،  جوانِ افغان با داشتن کمترین سن و سال در میان نوازنده های این ابر مرد غزل ظاهر شد. پنکچ با مهربانی او را به همۀ حاضرین معرفی کرد و گفت: این جوان افغان یما جان سرشار است که در نواختن طبله این کنسرت را همراهی میکند. یما جان درخشید و خوش درخشید و خوب درخشید.

 پنکچ به فرمایشات علاقمندانش نیز جواب گفت: او به خاطر به دست گرفتن دل دوستدارانش چندین غزل را با خوانش یک (انتره) یا یک بیت جواب گفت.  وقت برنامه به پایان رسید، از جا بلند شد و مردم نیز با شور و هلهلۀ فراوان به پا ایستاده شدند،برایش کف زدند، کف زدند و  احترامش کردند.

      اسپانسر این برنامه خانم دیویا ( دینگرا)  و تنظیم کننده گان آن آقایان یوگیش و راج بودند که پروگرام کنسرت را از هر نگاه به وجه احسن پیشکش علاقمندان نموده بودند.

      در دیداری که مدیر مسئول هفته نامۀ (افق) با پنکچ اُدهاس داشت، این هنرمند محبوب هندوستان ضمن تشکر بهخاطر اعلان کنسرتش ازهفته نامۀ (افق) به افغانستان و مردم افغانستان و خاصتاً به دوستداران آوازش، با ابراز تمنیات نیک، دستنویس خود را بگونۀ اظهار محبت اهدانمود و تاکید کرد تا آنرا ازطریق هفته نامۀ (افق) در معرض   دید افغانهای عزیز بگذارم.

 

     پنکچ به هندوستان بازگشت نمود، اما خاطرۀ او بر دلها  برجاست. (افق)

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۷       سال        هفتم              قوس     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول دسمبر ٢٠۱۱ عیسوی