کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
تفرقه بینداز و حکومت کن

نصرالله محمودی
 
 

 

تفرقه اندازی وحکومت کردن استعمار وحکومت های ظالم که برای ملل جهان هویدا است، درافغانستان،هزار مثال آن موجود می باشد. بزرگان ما از سالهای  حکومت سردار محمد هاشم قصه یی را میاوردند که تعداد زیادی از آن با خبر هستند. روزی برای مرغابی ها دانه میداد. به نور چشمی هایی که برایشان درس حکومتداری میداد،گفت خوب ببینید که اگر سیر شدند هرکدام در کنج  وگوشه یی در پهلوی هم آرام میباشند، اما اگر گرسنه باشند روی چند دانه، بین خود جنگ کرده وپر های یکدیگر خود را می کَنند.اداره کردن مردم هم همینطور است.

 تفرقه اندازی نقصان ها و زیان های برای مردمان جهان رسانیده است.ملت ها را ضعیف نموده واستعمار وستمگران را مدد رسانیده است.

درین قسمت انتخابی خویش از نخبه ها ومتفکرین بازهم از چامسکی مصاحبه یی را آوردم که در بارۀ تفرقه است. قابل تذکر است که انتخاب مطالب از طرف اینجانب معنی قبول نمودن ویا اطمینان از تمام جزئیات افکار در یک نوشته ویا مصاحبه را ندارد.

              

         ن. محمودی

  

                               

      تفرقه بینداز و حکومت کن

 

 

              

                      سوال:       صحبت را  با مسایل  هند ادامه  می دهیم  :  در  باره

                                    سیاست  تفرقه  بینداز و حکومت  کن    فرمانروایی

                                    بریتانیا در هند ، یعنی رو در روی یکدیگر قرار دادن

                                    هندو ها و مسسلمانان صحبت کنید . امروزه می  توان

                                    نتایج این سیاست را مشاهده کرد.

 

پاسخ : طبیعی است که هر فاتحی سعی می کند گروهی را علیه گروه دیگری علم کند.برای مثال ، به گمان من حدود 90 در صد از نیروهایی که در بریتانیا برای کنترول هند از آنها استفاده می کرد هندی بودند.

 

                                     دراین زمینه ارقام عجیبی وجود دارد که به مو جب آن

                                     در اوج قدرت بریتانیا د رهندوستان  هیچ  گاه تعداد

                                     بریتانیایی ها 150000  نفر تجاوز نکرده است.

 

این مطلب در همه جا مصداق دارد . هنگامی که نیروهای امریکایی فلپین را اشغال کردند در حدود دویست هزار نفر را کشتند نیز وضع بر همین منوال بود. آنها با بهره گیری از کشمکش هایی که در میان گروههای محلی وجود داشت ، از کمک قبایل فلیپینی استفاده می کردند. کسانی که در کنار نیروهای فاتح قرار گرفتند کم نبودند.

   امَا جهان سوم را فراموش کنید و نگاهی به تصرف کشور های متمدن اروپای غربی مانند بلژیک، هلند و فرانسه به دست نازی ها بیفگنید. چه کسانی یهودیان را جمع آوری می کردند؟ غالبآ مردم محلی . در فرانسه ، مردم محلی سریع تر از آنکه نازی ها بتوانند کار خود را انجام دهند. ، یهودیان را جمع آوری می کردند .  نازی ها همچنین از یهودیان برای کنترول یهودان استفاده می کردند.

    اگر روسها ایالات متحده را اشغال می کردند، رونالد ریگان ، جرج بوش ، البوت آبرامز و بقیه آنها احتمالآ برای اشغالگران کار می کردند و مردم را به اردوگاه های مرگ می فرستادند. اینها تیپ نمونه شخصیت راست هستند.

    این الگو سنتی است. اشغالگران نوعآ برای گرداندن امور از هم دستان خود استفاده می کنند.آنها به طور طبیعی از هر گونه رقابت و خصومتی بهره می گیرند تا گروهی را در مقابل گروهی دیگر علم کنند.

    این مسئله هم اکنون در میان کرد ها اتفاق می افتد. غرب سعی می کند کرد ها ی عراقی را تجهیز کند تا کرد های ترکیه را که بزرگترین و به لحاظ تاریخی ستمدیده ترین گروه کرد هستند از بین ببرد . صرفنظر از اینکه تلقی ما از این چریک ها چه باشد، شکی نیست که آنها در جنوب شرقی ترکیه از حمایت مردمی زیادی برخوردارند.

     سبعیتی که ترکیه در بر خورد با کرد ها از خود نشان می دهد در مطبوعات غرب چندان انعکاس پیدا نمی کند، زیرا ترکیه متحد ماست. اما درست در بحبوحۀ جنگ خلیچ فارس ، آنها مناطق کردنشین را بمباردمان می کردند، و ده ها هزار نفر را آواره کردند.

     اکنون هدف غرب بهره گیری از کرد های عراقی به مثابه سلاحی به منظور اعادهّ به اصطلاح " ثبات " در عراق است، یعنی آن نظامی که خود می خواهد . غرب از کرد های عراقی برای از میان بردن کرد های ترکیه استفاده می کند ، زیرا این موضوع به گسترش قدرت ترکیه در منطقه منجر خواهد شد ، و کرد های عراقی نیز به این امر کمک میکنند

    در اکتر سال 1992 حادثه بسار زشتی اتفاق افتادکه طی آن ارتش ترکیه و نیروهای کرد عراقی در یک حرکت گاز انبری سعی کردند چریک های کرد را از ترکیه بیرون برانند و آنها را از بین ببرند.

   رهبران کرد عراقی و بخش های از مردم با این حرکت همکاری کردند، زیرا گمان می کردند در ازاء آن چیزی به دست می آورند . می توان موقعیت آنها را درک کرد – نه آنکه لزومآ آن را پذیرفت – بلکه یقینآ می توان آن را درک کرد .

    با مردمی روبرو هستیم که از همه طرف سرکوب و نابود شده اند. اگر برای بقای خود به پر کاهی متوسل می شوند تعجبی ندارد – حتی اگر این پر کاه کمک کردن به کشتار عموزاده هایشان در امتداد مرز باشد.

    این شیوه است که فاتحان در پیش می گیرند. آنها همواره این طور عمل می کنند . در هند نیز به همین ترتیب رفتار کردند.

    نمی توان گفت که هند قبلآ مآورای صلح بوده است ــ این طور نبوده است. نیمکره غربی نیز آرمانشهر صلح دوستان نبوده است. اما تردیدی نیست که پای اروپائیان به هر کجا که باز شد ، سطح خشونت به میزان زیادی بالا رفت . مورخان نظامی جدی در این مورد شکی ندارند – این مسئله از قرن هجدهم شناخته شده بود . باز هم می توانید در این مورد به آدام اسمیت مراجعه کنید .

     یکی از دلایل این امر آن است که اروپائیان در میان خود جنگ هایی خونین و بیرحمانه را از گزرانده بودند، و لذا نوعی فرهنگ بی همتای خشونت را تکامل بخشیده بودند. این فرهنگ حتی از تکنولوژی نیز اهمیت بیشتری داشت ، زیرا سطح تکنولوژی چندان پیشرفته تر از سایر فرهنگ ها نبود.

     توصیف کاری از اروپائیان کردند هولناک است. تجاوز بریتانیایی و هالندی – در واقع جنگجویان تاجر – راهی آسیا شدند، و به مناطقی تجاری وارد شدند که سالیان دراز با قوانینی جا افتاده بخوبی عمل می کرد. این مناطق کم و بیش آزاد و صلح طلب بودند – تقریبا شبیه به مناطق تجارت آزاد کنونی .

     اروپایی ها آنچه را که سد راهشان می شد ویران کردند . صرفنظر از استثناهایی  محدود ، این مطلب تقریبآ در سراسر جهان مصداق دارد. جنگ های اروپائیان جنگ های ریشه کنی بود. اگر خواسته باشیم در مقابل تاریخ شرافت  خود را حفظ کنیم  باید این اقدامات را صرفآ نوعی اشغال بربروار توصیف کنیم .

     بومیان هیچگاه چنین چیزی ندیده بودند . تنها کسانی که توانستند برای مدتی در مقابل آن ایستاده گی کنند ژاپانی ها و چینی ها بودند. چینی ها به دلیل آنکه خود قواعد بازی را تعین کردند، و بعلاوه برخوردار از تکنولوژی و نیرومند بودند توانستند برای مدت طولانی در مقابل مداخله  غرب ایستاده گی کنند، امّا سرانجام هنگامی که در قرن نوزدهم تمهیدات دفاعی آنها درهم شکست ، چین نیز فروریخت.

     ژاپن تقریبا تا پایان مقاومت کرد . به این دلیل ژاپن تنها ناحیه در جهان سوم که مستعمرات غرب نشد، همانی است که به بخشی از دنیای صنعتی تبدیل شده است. این امر تصادفی نیست .

    برای تقویت این نظر ، کافی است به بخش های از اروپا که مستعمره شد نگاه کنید . این بخش ها – مثلآ ایرلند – بسیار شبیه به  جهان سوم اند . این الگو ها تکاندهده اند . لذا هنگامی که مردمی در جهان سوم به خاطر مخمصه هایی که در آن گرفتارند تاریخ امپریالسم را نکوهش می کند، مدعای نیرومندی را مطرح می سازند.

     برخورد با این قضیه در غرب امروز نیز جالب توجه است. روزنامه  وال استریت ژورنال {7 ژانويه 1993 } مقاله جالبی درج کرده بود که از مداخله در سومالی انتقاد میکرد . نویسندهء این مقاله آنجلوکودویلا 1 ، یکی از به اصطلاح پژوهشگران مؤسسه هوور در استفورد است که می گوید : ببینید ، مسئله جهان این است که روشنفکران غربی از فرهنگ خود منزجرند ، و بنابرین به  دوران استعمار پایان دادند. فقط تمدن هایی که بخشندگی زیادی دارند می توانند وظایف شریفی مانند استعمارگری را بر عهده بگیرند، وظیفه که درآن سعی می شود بربر های سراسر جهان از چنگ سرنوشت ذلت بار خویش رهایی یابند . اروپایی ها این کار را کردند ، و مسلمآ مواهب و منافع فراوانی نصیب جهان سوم کردند. امّا بعدآ روشنفکران غربی که از فرهنگ خود منزخرند، آنها را وادار به بیرون آمدن کردند. نتیجه، آن چیزی است که امروز شاهد آن هستید.

     واقعآ باید به بایگانی های حزب نازی مراجعه کرد تا چیزی شبیه به مطالب فوق را پیدا کرد. جدا از جهالت ابلهانه اش – جهالتی چندان عظیم که فقط در میان این روشنفکران محترم مشاهده می شود – سطح اخلاقی این نوشته آن قدر پاهین است که شخص ناگذیر می شود به بایگانی های حزب نازی مراجعه کند . و با این همه ، این مقاله در صفحه دوم وال استریت ژورنال به چاپ رسیده است . این مقاله ذر احتمالآ با انتقادات زیادی مواجه نخواهد شد .

     پس از آنکه ریگوبر تا منچو 2 { نویسنده و یکی از فعالان سرخ پوست گواتمالایی } جایزه نوبل گرفت ، واکنش نشریات جناح راست در انگلستان – مانند ساندی تلگراف و دیلی تلگراف – جالب بود . دیدگاه آنها به بویژه خبرنگار آنها در امریکای مرکزی ، کف بر لب آورده بودند . دیدگاه آنها به این شرح است: این مطلب درست است که در گواتیمالا خشونت هایی صورت گرفته است . امّا این  خشونت ها را یا چریک های جناح چپ مرتکب شده اند، و یا واکنش قابل درک بخش های محترم جامعه به قهر و خشونت این مرشدان مارکسیست بوده است . لذا دادن جایزه نوبل به کسی که در سراسر این سال ها سرخ پوستان را شکنجه می کرده است، ریگوبرتا منچو .....

     باز نویسی این مطلب برای من دشوار است، می توانید اصل آن را بخوانید . این دیدگاه مشخصآ متعلق به بایگانی های استالینستی و نازیستی در بدترین حالت آنها است . امّا از جمله عناصر متداوم در فرهنگ بریتانیایی و امریکایی است.

 

1-Angelo Codvilla

 2-Rigoberta Menchu

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۷       سال        هفتم              قوس     ۱۳٩٠     هجری خورشیدی         اول دسمبر ٢٠۱۱ عیسوی