کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
آی کابل


قهار عاصی
 
 

تو چه مقدار زخم در زخمي
تو چه بر باد رفته‌ي كابل!
چقدر دور مانده‌‌ي از خويش
وه چه از ياد رفته‌ي كابل!
***
زخم‌هاي عزيز ناسورت
بوي گل‌ها يأس را بگرفت
همه جا بي جواب مانده غمت
هر طرف ماتم تو پا بگرفت
***
خون فوراني گلويت را
خاك بي درد چون نگهدارد؟
چه كسي پارهاي نعش ترا
روي بر آفتاب بر دارد؟
***
آي كابل! چه ساده ساده شكست
بت پندار آرزو هايت
چقدر زخم هديه دادندت
نا جوان‌مردها، عدوهايت
***
آي مظلوم خانه‌ي تاريخ
دوزخ از ديدنت پريشان شد
دست بيگانه آن‌چنان خستت
كه دل سنگ و چوب بريان شد
***
نه صدايت به كهكشان برسد
نه دلت تاب صبر مي‌آرد
اين زمستان و اين‌هم اندوهش
باش تا آسمان چه مي‌بارد
***
اينك، اينك شقاوت سرما
باز مي‌سوزد استخوانت را
آي شهر گرسنه و تشنه
باز بسپار نيم جانت را
***
آي كابل من و تو مي‌دانيم
همه يك كاسه است و يك آش است
زخم‌هاي تو تازگي دارند
و آنچه كه تازه تر نمك‌پاش است
***
ياد باد آن‌كه آسمان رنگي
در قرينه به رنگ آبي داشت
جلوه كاذب اميدي بود
خاطر از خوبي يي خرابي داشت
***
آي كابل! چه درد تلخي داشت
هدف تير بي جواب شدن
گوش بر بانگ خالي يي دادن
دل‌خوش از جلوه سراب شدن
***
آي كابل!گذشت دوره كفر
رفت آن روزگار ويراني
ناگهان رو بروي گرديديم
با دو صد گونه نا مسلماني
***
اختران اميدواري ها
گم شده ناپديد گرديدند
از سر جهل نامسلمانان
كافران روسپيد گرديدند
***
آن يكي ميخ كوفت بر فرقي
و آن دگر اره كرد و چشم كشيد
آن يكي قطع گوش و بيني كرد
و آن دگر قتل كرد و سر ببريد
***
آن يكي زير نام پشتون كشت
اين يكي زير نام هزاره
كشته گشتند هر كسي هر سوي
بي گنه، بد نصيب، بيچاره
***
دست بيگانگان بي آزرم
تا توانست نقش بازي كرد
بهر برباد كردن اين ملك
رنگ پيمود و فتنه سازي كرد
***
آي كابل! تو خوب ديدي كه
گشت برباد ارز انساني
از جفاهاي چند مزد بگير
گم شد از چشم‌مان مسلماني
***
نه جوان‌مردي از كسي ديديم
نه ره و رسم از وطنداري
غير طماع چند و قاتل چند
غير خون خوارگي و غداري
***
باش تا بعد ازين چه مي‌آرند
رهزن و دزد و قاتل و مزدور
باش ديگر چه مي‌رسانندت
حاميان نقابدار شرور
***
گرچه هر امر خوب و زشت زمان
نيست فارغ ز بوي استثنا
ليك گند آن‌چنان فراوان بود
كه بپوشيد روي استثنا
***
ياد باد آن‌كه نعره‌هاي بلند
مي‌زدم من براي خوشنودي
يك سر و گردن از همه برتر
مي‌كشيدم صداي خوشنودي




22ــ سنبله ــ 1371 هــ ش

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۶       سال        هفتم              عقرب/قوس     ۱۳٩٠     خورشیدی         ۱۶ نومبر ٢٠۱۱