کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
افغانستان کشور مستقل نیست

رزاق مأمون
 
 

 

 

«افغانستان کشورمستقل است.»

هرفرد چه درسطوح قدرت وچه درخارج از دایرۀ حکومت، با تکراراین شعار، قطعاً می خواهد با گول زدن مخاطب، به سود یک نظریۀ سیاسی یا قدرت گروهی خدمت کند. دریکی دوسال اخیر، گفتن این عبارت، از سوی مقامات عالیه حکومت کابل، به یک قرارداد بدل شده است. تکرار این مسأله اگرازیک سو سود سیاسی احتمالی می تواند داشته باشد، سواد سیاسی گوینده را نیز افشا می کند.

درسال 1372 زمانی که «هفته نامه کابل» را کارمی کردیم، گزارشی دریافت شده بود که ازشکستن قفل دروازه آرشیف وزارت خارجه حکایه داشت. درخبرآمده بود که شبانگاه قفل درشکسته شده و قفل شکنان، متن اصلی معاهدۀ تاریخی «دیورند» را که قریب صد سال پیش دروزارت خارجه نگهداری می شد، سرقت کرده اند. خبردقیق بود. مرحوم معلم نعیم که درآن زمان رئیس ادارۀ هفت ریاست امنیت ملی بود، به من گفت که محافظان بخش های مهم وزارت خارجه افراد وابسته به «محاذملی» به رهبری پیرسیداحمد گیلانی بودند. البته درصحت وسقم این گفته، چیزی اضافه کرده نمی توانم. اصل قضیه این بود که به وسیلۀ مأموران حفاظتی ساختمان وزارت خارجه، یا درتبانی وتطمیع آن ها، درآرشیف شکسته شده و به شمول سند قدیمی معاهده دیورند، بسا اسناد سری دیگرنیز مفقود گشته بود.

اواخرماه های مأموریت نجیب الله لفرایی درمقام وزارت خارجه بود. معین وزارت خارجه حامدکرزی بود. برای دیداربا معین وزارت خارجه برایم وقت داده شد. دردیداربا حامدکرزی متوجه شدم که اسناد مهم از آرشیف دزدیده شده است. آقای کرزی گفت:

این موضوع واقعیت ندارد. دنبالۀ ندهید. اسناد ومدارک همه سرجای شان هستند.

گفتم: جناب معاون، مستندات تاریخی براساس یک برنامه ریزی اطلاعاتی صورت گرفته واستخبارات پاکستان در رأس کار قرار داشته است.

حامدکرزی با لحن محتاط اظهارداشت:

البته که پاکستانی ها دوست دارند اسناد ومدارک را با استفاده ازجنگ جاری سرقت کنند؛ مگربه شما اطمینان می دهم که این کار نشده است.

سوال بعدی را مطرح کردم:

اگر شما مطمین هستید، به عنوان نامه نگاربه من اجازه بدهید که ازاسناد ومدارک عکس بردارم و با چاپ آن درنشریه رفع شبهات شود.

حامدکرزی گفت: لازم نیست از مستندات آرشیف عکس برداری شود. عکس اندازی ازین اسناد مجاز نیست.

سوال: اصولاً اسناد ومدارک از آرشیف ناپدید نشده است؟

جواب: هیچ سندی مفقود نشده. به شما اطمینان می دهم.

سوال: می توانم از آرشیف وقفل دروازه دیدن کنم؟

جواب: نه شاید لفرایی صاحب خفه شوند!

سوال: مرا هم اجازه عکس برداری ودیداراز اسناد نمی دهید. موضوع سرقت اسناد را نیز تکذیب می کنید؛ این که ذهنیت مردم را قناعت نمی دهد. ناگزیرباید به خوانندگان بنویسم که مقامات نه مستندات را نشان می دهند، نه دروازه آرشیف را. ذهن مردم تحریک شده است ودرزمینه اسناد دیورند حساسیت ها زیاد است.

حامدکرزی ناگهان صدای خود را آهسته کردو با اشاره به سوی چهارآسیاب که درآن زمان سنگرهای راکتی حکمتیار مستقربودند، اشاره کرد:

گپ بین ما وخودت باشد. اگریک کلمه حرف درین باره مطرح کنم، باران راکت به طرف شهرافزایش می یابد.

سوال: اما درقبال سرقت یک سند تاریخی ورسوایی نفوذ آی، اس، آی دراداره های کلیدی مملکت به عنوان مسئول باید چیزی بگویید.

حامدکرزی بازهم تکرارکرد:

شما باید درک کنید که درین شرایط هرچه از زبان ما گفته شود، غیرازین که راکت باری شدید شود، نتیجۀ دیگری ندارد. خواهش من این است که به این موضوع دامن نزنید. وضع ما همین است. شرایط سخت است. درتمام ادارات حکومت همین وضع حاکم است.

حامدکرزی چند ماه پس ازآن دوباره درپاکستان اقامت گزید.

حالا ایشان در موجودیت قدرت های بزرگ وده ها هزار سرباز وپایگاه های نظامی وسیع، سخنان سیاسی خود را شکل دیگری بیان می دارد:

«افغانستان کشور مستقل است.»

 

به مثال دیگری اشاره می کنم. درهمان سال اول پیروزی مجاهدان، بازی با واژه های«مستقل»، «اسلامی»،« مبارزه با استکبارومزدوران استعمار» و... مود روز بود. حال آن که نه چیزی «مستقل» بود؛ نه «اسلامی» ونه کسی با « استکبار» درنبرد بود. احمدشاه مسعود فقید پس از شکست درکابل وعقب نشینی به پنجشیر، با تأسف اظهارداشت:

شکست درجنگ کابل، شکست نظامی نبود، شکست «معنویت» بود.

ازآن زمان فاصله زیادی نداریم تا همه چیز به فراموشی گذشته شود. جنگی بود چندجانبه که کشورهای «اسلامی» به هدف رسیدن به منافع خود دریک کشوری که ادعا می شد برای «اسلام» یک ونیم میلیون شهید ودومیلیون معلول هدیه داده است؛ به راه انداخته بودند.

درهمان روزها درتلاش انجام یک گفت وگوی مهم با شادروان احمدشاه مسعود بودم. کسی ازدستیاران ایشان احتمال داد که ممکن است بتوانم درخانه رحیم خان «حاضرباش ومحرم رازظاهرشاه» که مورد استفادۀ حکومت قرار گرفته بود، سوال های خود را به مسعود مطرح کنم.

 منزل رحیم خان درحاشیه راست جاده نشیبی گردنۀ باغ بالا به سوی سینما بهارستان واقع است. درزمان ببرک کارمل ودکترنجیب الله، جزو مکان های «ضبطی» بود وازآن حسب لزوم، استفاده دولتی صورت می گرفت. بعد از سقوط دکترنجیب الله خانه رحیم خان، به «آمریت پنجشیر» شهرت گرفت ومسعود هم گاه گاه درآن جا درجمع فرماندهان ومتحدان خود ظاهرمی شد.

 

به اتفاق یک پیرمرد به اصطلاح «رک وراست گوی» وریش تراشیده که ذکرنامش را درین جا مناسب نمی دانم، به خانه رحیم خان رفتیم ومنتظرشدیم. درسالن انتظار حدود بیست تن دیگرنیزحضور داشتند. نگاه ها به سوی ما که هردو ریش نگذاشته بودیم، دورخورد. کسانی مرا می شناختند و کم وبیش دربارۀ حوادث روز و آینده جنگ ها سرصحبت بازشد. پیرمرد همراه من، مردی بود سخنران، صاحب لحن شفاف وبرخوردار از اطلاعات روز وهمچنان خبره دربیان تاریخ نبردهای هیتلر. دست خود را به هنگام شرح وقایع دوران هیتلر چنان به شکل عمود و گاه نیم دایره به حرکت می آورد که یک نازی تمام عیار بدل می شد.

 نخستین فرد عینی وزنده یی را که من به عنوان هوادار نازی های آلمان، آن هم درافغانستان دیده بودم، همین مرد بود. من او را به برکت یک رشته اطلاعات پراکنده دربارۀ برخی اسرارهیتلر که او ازآن نا خبربود، گرویدۀ خود ساخته بودم. البته دست آورد من نیزازشناخت پیرمرد بد نبود. به تدریج دریافته بودم که وی با همان دسته ازخاندان شاهی رابطه داشت که درگرماگرم جنگ دوم جهانی، با هیتلر به طورسری درتماس شده بودند. او اطلاعات زیادی دربارۀ خواص واسرارهیتلر ونازی ها داشت. همیشه می گفت که جنگ «تنظیم ها» برنده ندارد و گروه ها باید نخست به ارزش های مردم تمکین کنند وبعداً مسأله درسطح منطقه وجهان حل شود. نظریه اش درآن زمان که بازار زورآزمایی وغرور گروه های مجاهدین گرم بود و همه گروه ها، مرگ وزندگی کشور ها وافغانستان را با مرگ وزندگی خویش عجین می پنداشتند، عجیب می نمود وخریداری نداشت.

پیرمرد متهور در مجلس انتظار «آمریت» نتوانست دیدگاه های بی سانسورخودش را نزد خود نگهدارد. لحظاتی بعد متوجه شدم که رشته سخن را دردست خود گرفته ومانند ماشین گندم درو، درکشت زارشنوندگانش که اکثراً مجاهدین عادی نبودند، می راند. موضوع سخنرانی اش همان چیزی بود که درصحبت های خصوصی با من مطرح می کرد. پیرمرد دریک بخش چنین اشاره کرد:

یک دندگی رهبران مجاهدین را که من می بینم، خیلی سخت است به جایی برسند. این ها شب خواب می بینند و روز، برای ثابت کردن خواب خود، به کشتن پیروان خود و شهرنشینانی که هیچ ضرری به آن ها نرسانده اند، می پردازند. برادر! هیتلر با آن همه عظمت خود درکره زمین، از یکدندگی خورد شکست خورد و دود شد. ازشکست ها یاد بگیرید نه ازکامیابی. هیچ کس ازشما تا حال کامیاب هم نشده. کامیابی درنظرتان این است که یکی ازشما ازبین برود. این هم از امکان خارج است. بیخی درخواب هستید... شما چی گفته درهرچیز اززور گپ می زنید وخبر ندارید که دنیا درچه حال است. اول خدمت کنید، بعد توقع داشته باشید. گردن نرم به مردم نشان دهید وخود را همرنگ جماعت بسازید. این دنیا به ناحق پیشرفت نکرده. به این شکلی که شما پیش می روید، آخرش به ترکستان می رسید!

پیرمرد با این نوع گفتار، همه را مخاطب قرارداده بود. با خود اندیشیدم:

« هرسخن جایی وهرنقطه مکانی دارد. درجایی نیستی که بی خریطه فیرکنی!»

نگران بودم که کسی او را بی محابا به اهانت نکشد. لمحاتی کوتاه سپری شد واحساس کردم که یکی ازآن میان، خود را جمع وجور کرد تا تاخت وتاز پیرمرد را جبران کند. مردی بود درحدود بیش ازچهل سال و چهارشانه. ریش دراز وسیاه صورتش تازه وگردش را مستور ساخته بود. تزئینات ظاهری اش شامل پطلون چریکی ابلق، بوت های ساقداروبراق وکرتی ابرکوت رشقه یی بود. موهای اصلاح شده اش زیرکلاه پکول، نظم صورتش را تأمین کرده ویک حلقه تسبیح با دانه های سنگی قهوه یی که درلای انگشتانش پیچ خورده بود. ازوجناتش پیدا بود که ازفعالان نسبتاً مهم ومقتدردرجماعت مجاهدین است. علی الظاهر آدمی بود درس خوانده، مکتبی و مهذب.

 

مژه های سیاهش را یکی دوبار آهسته روی هم خوابانید و روبه سوی پیرمرد کرد وگفت:

برادر، عرض شود که درک اسلام ومسلمانی ازتوان آدم هایی که زندگی شان را به جیره خواری وعیاشی گذرانده وازحقیقت انواراسلام دل شان روشن نشده، به چیز هایی دست می اندازند که ساخته دست استعمار واستکبار است. این اشخاص یا خود کمونیست بوده یا ریزه خوارکمونیست ها هستند وازاستقلال، آزادی وعظمت اسلام بی اطلاع هستند. طوطی وارازدیگران یاد می کنندوهنوز نمی دانند که این ملت شهیدپرور می خواهد دنیا را اصلاح کند وبحمدالله که فتح وظفرهم درانتظارش است. افراد منافق وبیگانه با اسلام جنگ مقدس مجاهدین را وارونه تعبیرمی کنند. بی خبرازین که مجاهدین قهرمان که نام شان درجهان بلند شده و پوزخرس های قطبی را به خاک مالیده وتمام دنیا را ازالحاد نجات داده اند، به غیراز الله به هیچ چیزی توکل نمی کنند. مستقل وسرافرازاند وبه جز ازملت غیور، به هیچ کسی ضرورت ندارند. بعضی اشخاص بی خاصیت که ازلحاظ عقیده ووجدان مریضی لاعلاج دارند، هنوز هم به هوش نیامده و...

صدای پیرمرد رشته گفتار سخنران را قطع کرد:

جناب... ادامه نده. اول وآخرحرف هایت را فهمیدم.

دست خود را با تحکم بالا برده وچشمانش گردش شده بودند. مرد مجاهد درتکمیل نظراتش ادامه داد:

آدم هایی مثل شما ازلذت ونعمت آزادی حقیقی محروم هستید.

پیرمردگفت:

شعارنده. این گونه شعارها مملکت را خراب کرده. چیزی که تومی گویی گلبدین هم می گوید. سیاف هم می گوید وهمه تان یک گپ را می گویید. گپ تان یکی وعمل تان چیز دیگراست.

دیگران خاموش بودند. پیرجمع حضار نگاهش را ازجمع حضار عبورداد وبه مخاطب اصلی گفت:

نظرتو قابل احترام است برای من مگرحقیقت ندارد. دورنمی روم؛ ازخودت مثال می زنم. سرتاپایت نشان می دهد که هیچ چیزی ازمستقل بودن درتو نیست. ساعت سیکوپنج بند دستت، ساخت سویس است. کلاهت ساخت پشاور، کرتی ات ساخت کوریا وهانگ کانگ وکفش هایت ترکی اند. تسبیح دستت را شاید کدام کسی ازحج برایت تحفه آورده. حالا اگرفرضاً همه چیزهایی راکه ممالک خارجی واستکبار تولید کرده از بدنت بیرون کنیم، به تو چی می ماند؟

مجاهد برافروخته شد:

ریش سفید بی حیا... به حرف زدنت نمی فهمی. راستی که آدم عیاش وبی عقیده خودش خود را نشان می دهد.

مزاج پیرمرد هم داغ ترشده بود وگفت:

تو واری آدم مستقل را که من می بینم به غیراز بدن وموهایت بدنت، متباقی همه از خارج آمده. اگرشامپو وصابون خارجی هم نباشد خدا می داند ازتو چه جورمی شود!

فضا برهم خورد وبه توصیه نگهبانان ازمجلس بیرون شدیم.

این مثال ها بدین جهت ذکرکردم تا به نسل حاضرگفته باشم که چرا هنوز نخبه گان سیاسی فکرمی کنند که با گفتن این گونه جملات، جایگاه شان محکم می شود؟ وابسته ترین عناصر، همین سخن را برزبان می آورند. این نحلۀ سیاسی کماکان امید دارد که با تکرارخسته کن مستقل بودن های کاذب وغیرواقعی به تجارت سیاسی نامشروع مشروعیت می بخشد.  حتی آدم های تازه سیاسی شده و بی خبرازکنه مسایل، چنین سخنی را برزبان نمی آورند. این سخن دررژیم های وابسته به حدی به گوش مردم به تکرار می شد که حالا برای مصرف سیاسی محدود نیز کاربرد ندارد. تاکید روی مستقل بودن، درعین محتاجی ووابستگی کامل، چیزی غیرازفریب کاری نیست. درک موقعیت و طریق راستگویی وراستکاری با مردم، جاده ناصاف دشواری ها را صاف می کند.

رئیس جمهور می گوید» «افغانستان با وجود نیازهایی که دارد، با وجود فقری که دارد و با وجود حضور حدود 150 هزار نیروی خارجی و با تمامی ویرانی هایی را که این کشور در طول 30 سال گذشته تجربه کرده است، یک کشور مستقل است. باوجود همه نیازها، امریکا امروز معاشات ما را می پردازد. اما، وقتی بحث از منافع افغانستان می شود، منافع مسلمانان و منافع منطقه مطرح می شود، منافع افغانستان و پاکستان و ایران و همسایه های ما مطرح می شود، در این صورت افغانستان مستقلانه تصمیم می گیرد و خواهد گرفت.»

آقای کرزی درگفت وگوی خود با تلویزیون جیو پاکستان یک نکتۀ تأسف باردیگری هم برزبان رانده است که رسانه ها به آن تمرکزنکردند. ایشان گفته بود: «برادران پاکستانی ما به افغانستان پاسخ درست نداده است، ما به این باور هستیم که شما و دستگاه های پاکستان بیشتر متوجه تقاضای امریکا هستید تا آن که ما در افغانستان باشیم.»

ایشان پاکستان را متهم کرده که تابع فرمایشات امریکایی ها است و افغانستان به «تقاضای» امریکا ارزشی قایل نیست.

با توجه به نکاتی که دربالا روایت کردم؛ حالا شما خواننده عزیز احتمالاً می توانید وضعیت را تحلیل کنید.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵۵       سال        هفتم              عقرب     ۱۳٩٠     خورشیدی         اول نومبر ٢٠۱۱