مثل سنگی که از کوه دور افتاده است
مثل موجی که از رود
مثل برگی که از درخت
از تو دور افتاده ام
مثل بادی که در جنگل راهش را گم می کند
سر بر درخت ها می کوبد
و درختش را نمی یابد
گم ات کرده ام
ثانیه ها بی درنگ عبورم می کنند
ساعت ها
زود
زود
از راه می رسند
زمان شتاب عجیبی دارد
که از سر ما رد شود
برود به سیر سده های
که نه "تویی" وجود دارد
نه" منی"
سرزمین دور افتاده گان دست نیافتنی ست
من راهش را نمی دانم
دلم برایت تنگ شده
برگرد! پیش از آنکه زمان راه ما را گم کند.
|