جناب محترم نصیرمهرین
سلام
محترما، بنده با اینکه نمی خواهم دررابطه به نوشتار شما درتاریخ افغانستان، تقاضا ویا هم ارزویی داشته باشم؛ ولی با افتخاریکه دررابطه به موفقیت های شما منحیث یک مؤرخ درمحیط بوجود امده است، از ملحوظی علاقه فراوان دارم ونمی خواهم این موفقیت شما نزد مردم زیر سوال رفته وهرکی چیزی بنویسد، که سبب شود تا مردم بیشتر متوجه ودقت درنظریات شما را داشته باشند . به هرحال می خواستم نظر تانرا به نکته یی معطوف دارم وآن اینکه بنده ازجمله یکصد ودو نفری هستم که خوشبختانه ویا برعکس، درلست کودتا گران بیست وششم سرطان 1352تحت رهبری شاغلی محمد داوود بودم .زمانی نزدیک وموفق وگاهی هم مغضوب ومطرود بودم، که هر دویش دلایلی به خود دارند که ارزش ضیاع وقت گران بهای شما را ندارد .
ولی در رابطه ی مضمون شما در شمارۀ قبلی سایت محترم کابل ناتهـ، نمی شود چشم دید خود را از نظر شما پنهان کرد. وآن شناخت از مرحوم جنرال میر احمد شاه خان است .
ایشان وقتیکه از ترکیه به کشور تشریف اوردند، با لباس اراسته نظامی چهره ی گندم رنگ وبشاش، پر تبسم ومهربان، با همه ویومیه در صحن وزارت دفاع ملی صاحب منصبان بلالخاصه افسران جوان را مورد الطاف خویش قرارمی دادند. عین رویه را جنرال صاحب محمد یونس خان مرحوم هم داشتند که ایشان به قندهاررفتند ومیر احمد شاه خان در ریاست طوپچی مصروف خدمت شد. میراحمدشاه خان بعد برتبه ی جنرالی ارتقأ نموده و به صفت آمر طوپچی قول اردوی قندهار تبدیل شد.
اینکه ایشان با رسولی وزیر دفاع جمهوریت صنفی بوده باشند ویا خیر اطلاع ندارم. ولی در رابطه به لیاقت شان می دانم که ارکانحرب بود. یعنی از صاحب منصب عادی دارای معلومات بیشتر بود و بعد از اخذ امتحان به تحصیل ارکانحربی اعزام گردید. حین برگشت به کشور،به خاطر معلومات ولیاقتش بود که دولت مقامات عالی را در چوکات اردو برایش سپرد. چنانچه دولت جمهوری وظیفه ریاست طوپچی اردو را برایش تفویض کرد. ولی بدبختانه جنرال موصوف در رابطه به عدم ترفیع برتبه ی تورنجنرالی، از عصبانیت کار گرفته نزد همه مردم شکوه وشکایت می نمود که شایسته به یک جنرال نبود. بخاطریکه مثل این زمان هنوز رتبه های جنرالی پیش پای افتیده وبازاری نشده بود وجنرالان حیثیت سیاسی خود را درکشورداشتند؛ ومردم هم با ایشان به همان پیمانه برخورد می کردند.
ازجانب دیگرجنرال میراحمد شاه خان برادرزاده جنرال سیدعبدالصمد خان سریاور محمد نادر شاه پادشاه سابق که کاکای شاغلی محمد داوود می شد بود. وزیردفاع رسولی این موضوعات را می دانست وبه چنان اشخاص نمی خواست طرف شود. برعلاوه جنرال مذکور برادری ک نفر دانشمند کیمیا در رشته دواسازی بود که در فرانسه تحصیلات خود را به پایان رسانیده بود وبه یک طریقه که نمی دانم چطور بوده باشد با شاغلی محمد داوود رابطه داشتند وگاهی از اوقات هر دو باهم ملاقات کرده و قبل از تاسیس نظام جمهوریت شاغلی محمد داوود نظریات ان دانشمند بزرگ کشور را می شنیدند و روابط دوستانه داشتند. بد بختانه همین اکنون نام آن بزرگوار که فوت کرده اند بخاطرم نیست ولی این موضوع به همه معلوم است.
از این ها که بگذریم وداخل در رابطه کودتا ی جنرال مذکور شویم :
بنده خود شاهد قضیه هستم و روزی ازروز های تابستان 1355شاغلی گل محمد کوهستانی که رئیس تفتیش اداری دیوان محاسبات صدارت عظمی بود، به منزل بنده تشریف آورد. چون موقع صرف غذا ی چاشت بود ودر منزل ما قورمه ی کچالوپخته شده بود به احترام کوهستانی دوعدد تخم مرغ درغذا علاوه کردیم. بعد ازصرف غذا آقای کوهستانی فرمودند که خان اغا نمی پرسی که برای چکار به خانه ی شما امده ام؟
برای شان عرض کردم که وقت چاشت بود از اینجا ه تیر می شدید به منزل بنده تشریف اوردید. ایشان فرمودند که به کچالو خوردن دق نشده بودم. به جواب شان گفتم:
من خومثل شما رئیس نیستم که پلودرمنزلم پخته شود!
گفت: کودتایی خوهستی کودتایی. گفتم : جکتورن هستم نه رئیس !
خنده کرده گفت: یک کودتا در جریان است رئیس ان جریان به من وظیفه سپرده تا به شما اطلاع دهم که ایشان علاقه دارند با شما تماس گرفته ودر ان حرکت شما را شامل سازند. اندکی خاموشی حکم فرما شد بخاطری که حین تاسیس جمهوریت نام های عبدا لحی قاضی وشاغلی عبداالغفار میدان وال را غرض اشتراک در کابینه از طریق امر گروپ خود به رهبر کودتا سپاریده بودم. اقای میدان وال واقای کوهستانی رفیق های صمیمی بودند وکوهستانی در رابطه به کودتای اقای میوندوال طرف تعقیب بود وبه خاطر میدان وال که نام انرا داده بودم اندکی سایه وار خود را زیر تعقیب می دانستم چنانچه هفته وار تنزیل کرده می رفتم. چنانچه روزی از روزها در سال1352 بعد گرفتاری اقای میوند وال ،روزی سید ظاهر شاه یکی از سیاست مداران مشهور بی رابطه به دیدن بنده در ریاست میخانیکی تشریف اوردند ودر حین سوالات شان متوجه می بودم که به
چه دقت سرا پا حرکاتم را زیر نظر دارند شاید ایشان صمیمانه امده باشند مگر بنده در ان سطح نبودم که چنان شخصیت از بنده هیرو بتراشند وتوصیف فرمایند. روی آن تجارب از کوهستانی وصحبتش در رابطه با پیشنهاد کودتا، حیران ولا جواب بوده و با تردد پرسیدم که رهبر کودتا کیست ؟ گفت، جنرال سیدمیر احمد شاه خان .
من به کوهستانی صاحب عرض کردم که جنرال صاحب بنده را می شناسند برای شان از جانب بنده عرض کنید که از این شوربای چرب تیر شود که نشود گلوی شانرا بسوزاند هم چنان متذکر شدم که از این موضوع به هیچ کس نمی گویم واشتراک هم نمی کنم بعد صرف چای کوهستانی صاحب خدا حافظی کرده وهیچ گاهی با هم ندیدیم
چون هردو حیات ندارند روح شان شاد باد
این بود جریان کودتای جنرال میر احمد شاه خان در حالیکه اکنون شما انرا در مقاله خود نمی پذیرید که کودتا می کردند بنده یقین دارم هر گاه حیات می داشتند خود واضحاّ می گفتند که کودتا می کردم
موفق وسربلند باشید ارادت مند شما خان اقا سعید |