غزل، جمال ترا چند، چند واله شود
که در حوالی لحنت، قرین لاله شود
نگاه جوهری ات را به شرق و غرب ببخش
که قاف قاف برازندگی قباله شود
به اقتفای قدت آفتابِ مهره شناس
خمیر خامه و شهد و سحر، زواله شود
«هزار نکتة باریک» کو که شعر جهان
به هر لطافت زلف ترت کلاله شود
یکی دو حرف بزن تا جهیل های زمان
به رودبار زبان ملل، حواله شود
سه، چار گام دگر کوچه را به زلزله ده
که چشم ثابت و سیاره چاه و چاله شود
گلاب کابل و بلغار و غور را بدمم
که طعم آمدنت را کمین نواله شود
به شصت و چند رسد اعتلای شعر که تا
تنِ تمامِ ترا قـرن بیست ساله شود
صوفیه ـ تابستان 1390ش
|