کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

                 پرتونادری
                                                             
 آن تارخام گسسته 

 
 

 

یکی دو سخن آغازین

 

در سالهای حاکمیت طالبان ، موسیقی درکشور از چوبه بلندی حلق آویز شده بود و اگر افغانستان را هم که چیزی به نام موسیقی باقی مانده بود ، در برون کشور نفس می کشید و آن هم به سختی. باری گزارشی شنیدم دررادیو بی بی سی از زنده گی زنده یاد استادرحیم بخش در کویته پاکستان، وقتی در پیوند به وضعیت موسیقی از او پرسیدند، پیر مرد به سختی گریست و گفت تا از کابل و کوچهء خرابات یادم می آید دود از جگرم بلندمی شود.ازسخن استاد اشکهای داغی از چشمانم جاری شد. یادم آمد که روزگای صدای استاد با چه شکوهی همه جا پخش می شد که: سر دریای کابل جوره ماهی...

من در آن سالها برای رادیو بی بسی در پشاور کار می کردم. افزون بر گزاشهای روزمرهء سیاسی و اجتماعی ، هرفته برنامهء داشتم زیر نام« گزارشهای فرهنگی افغانستان». در این بر نامه گذشته از رویداد های فرهنگی در پیوند به چگونه گی ابعاد گوناگون فرهنگ و هنر افغانستان نیز هر ازگاهی گزارشهایی نیز به نشر می رساندم. این نوشته را که می خوانید بر بنیاد یکی از چنین گزارشهایی شکل گرفته است

 

 تاهکال پشاور و موسیقی افغانستان

 

در منطقه تاهکال شهر پشاور پاکستان هنرمندان و آواز خوانان افغانستان بازار گرمی دارند،.وقتی چشمت به این همه اعلان ،اشتهار و سرلوحه های رنگارنگ گروههای هنری و مراکز آموزش موسیقی می خورد و در هر گام با یک هنرمند و آواز خوان کشور رو به رو می شوی،کمتر تصور می کنی که در جای دیگری غیر از افغانستان قرار داری!

هر چند بعضی از گروههای هنری و شماری از آواز خوانان پناهنده بنا بر اجبار زنده گی موسیقی را چنان کالایی به بازار برده و گاهی هم به حفظ ارزشها و سنتهای موسیقی خودی توجهی نشان نمی دهند ، با این حال شماری دیگری از آواز خوانان و هنر مندان در تلاش آنند تا ارزشها و سنتهای موسیقی اصیل کشور را کماکان پاسداری کنند. در آموزشگاههای موسیقی که این جا به وسیلهء شماری از هنر مندان و نوازنده گان ایجاد شده است، همه روزه شماری از جوانان پناهندهء افغان به چنین مراکزی می آیند و به آموزش موسیقی و آواز خوانی می پردازند. گاهی هم شماری از شاگردان پیشگام براساس همان رسم کهن، مراسم «گُر» گذاری رای در برابر استادان به جا می آورند. در افغانستان مراسم گر گذاری یکی از سنتهای دیرین سال در شیوه آموزش سنتی موسیقی و خاصتا موسیقی کلاسیک به شمار می آید. آوازخوان و نوازنده یی که از چنین راهی نگذرد، گویی هنر او در حلقهء موسیقی کلاسیک کشور رسمیتی ندارد.

در حقیقت با اجرای مراسم« گرگذاری» شاگرد یا شاگردانی مرحلهء بلند تر آموزش موسیقی را چه در هنر نوازنده گی و چه در هنر آواز خوانی آغاز می کنند و پای به مرحلهء بالا تری می گذارند.د ر منطقهء ارباب رود پشاور«مرکز موسیقی عرفان» از مدتی بدینسو فعالیت دارد و یکی از مراکزبا اعتبار آموزش موسیقی افغانستان درپاکستان دانسته می شود. این مرکز را نوازندهء چیره دست و نام آور کشور استاد محمد احسان عرفان در همکاری با شماری از اهل موسیقی ایجاد کرده است.

استادمحمد احسان عرفان،ستار نواز سرشناس کشور ،همه روزه شماری از جوانان را دراین مرکز بادستگاه های موسیقی افغانستان واساسات علمی موسیقی آشنا می سازد. هرچند شاگردان این مرکز هنری گاه گاهی ترانه ها و سرود هایی رانیز زمزمه می کنند؛ اما عمدتاً این مرکز به آموزش هنر نوازنده گی می پردازد و شاگردان بیشتر از همه به نوازنده گی ستار، رباب و طبله می پردازند. شاگردان می آیند و مراسم گر گذاری را در حضور استاد عرفان اجرا می کنند.

 

چگونه گی مراسم گر گذاری

 

از استادعرفان می پرسم که یک شاگرد، چه زمانی شایسته گی آن را پیدا می کند تا مراسم گرگذاری را به جای آورد. او می گوید که این مراسم پس از آن به جا آورده می شود که شاگرد، گامهای مقدماتی در موسیقی را برداشته باشد. یعنی دیگر در پیوند به این امر که او در آینده آواز خوان یا نوازنده یی خواهد شد نگرانیی وجود نداشته باشد.یعنی شاگرد باید مراحل مقد ماتی و ابتدایی آموزشهای نوازنده گی و یا آواز خوانی را با موفقیعت پشت سر گذاشته باشد و به همین گونه درپیوند به استعاد او پرسشی وجود نداشته باشد.

در مراسم گر گذاری که در « مرکز موسیقی عرفان» راه اندازی می شود به قول استادعرفان نه تنها شماری از چهره های شناخته شدهء موسیقی کشور؛ بلکه شماری از هنرمندان موسیقی پاکستان نیز دعوت می شوند.او در پیوند به چگونه گی اجرای مراسم گر گذاری می گوید که پس از آن که همه استادان دعوت شده در جایگاه خود قرار می گیرند، شاگرد پتنوسی از شیرینیهای رنگارنگ ، گر و تحفه هایی را که تهیه کرده است در مقابل استاد می گذارد. بعداستاد تار خامی را که به نام (پاندره)) یاد میشود ، به دست شاگرد می بندد با اجرای چنین مراسمی در حقیقت ر سما اعلان می شود که هنرمندی به شاگردی استادی زانو زده است .

***

 افغانستان پیوسته تاریخی داشته است دیگرگونه . این تاریخ خونین کمتر مجال داده است تا زنده گی در این کشور به گل و شگوفه یی برسد. زنده گی در این کشور گویی همیشه در یک دایره سیر میکند، دایره یی که گویی محیط آن راسه حادثهء خون ، ویرانی و توقف به وجود آورده است. حادثه یی به میان می آید خون وویرانی در پی دارد ،حادثه در نقطه یی به پایان می رسد ،هنوز مردم از زیر بار مصیبت آن قامت راست نکرده اند که حادثهء دیگری با ظرفیت بزرگتری از ویرانی و خونریزی آغاز می شود. یک چنین تاریخی به هیچ پدیده هنری و اجتماعی در این کشور مجال رشد نداده است.

چنین است که ما کشور استعداد های نیم سوزیم. در این جا کمتر استعدادی توانسته است تا به گونهء کامل بدرخشد. اسعداد ها درخشان نمی شوند؛ بلکه بیشتر به گونهء نیم سوز، می سوزند و دود و خاکستر می شوند. گاهی ما از خود می پرسیم که ما چرا مانند این یا آن کشور هنرمندان ، شاعران پژوهشگران و سیاسیون بزرگ و بر جسته در سطح منطقه و جهان نداریم؟ پاسخ چنین پرسشهایی دقیقاً بر می گردد به همین امر که ما فضای برای درخشنده گی نداشته ایم و هم اکنون نیز نداریم. پرنده گان در قفس نمی تواند بالاتر از سقف قفس پروازی داشته باشند. اگر پرواز بلند می خواهیم باید قفس را بشکنیم و اگر درخشنده گی می خواهیم باید، فضای آزادی داشته باشیم.

موسیقی افغانستان نیز پیوسته چنین وضعیتی داشته است ،برسی این امر از گذشته های دور تا امروز کاری نیست که از دست من به د رآید.من تنها به همین سده های اخیر توجه می کنم.چنان که در سده های اخیر موسیقی افغانستان گاهی دست به دیوار ،گاهی دست به عصا و گاهی هم لنگ لنگان گام بر داشته و هم اکنون در چار راه سیاه خاموشی و تعصب چنان دریوزه گر پیری نشسته،آهنگ و آواز گدایی می کند! ازاین همه فراز ها و فرود ها که بگدریم در نیمه سدهء نزدهم میلادی موسیقی افغانستان تلاش کرده است تا با قامت بلند تری گام بردارد؛اما نمی دانست که در پایان سدهء بیستم با طالبان در گورستان خاموشی دیداری خواهد داشت.

مهندس صدیق قیام در زمینهء موسیقی در افغانستان تحقیقات سودمندی انجام داده است،او که در ارتباط به چندی و چونی موسیقی کشور و رمزو راز راگها یا دستگاه های موسیقی کلاسیک و شیوه های اجرای آن نتایج تحقیقات چندین ساله اش را در کتاب پر حجمی زیر نام (( از آهنگ تا صدا)) اخیراً در شهر پشاور،انتشار داده است، می گوید که در سده ء نزدهم باز سازی موسیقی افغانستان در دوران امیر شیر علی خان زمانی آغاز شد که شماری از هنرمندان و آواز خوانان به همین هدف از کشور هند به کابل فراخوانده شدند. او می گوید که این هنرمندان در کوچهء خرابات کابل که امروز ویرانه ء بیش نیست جایگزین شدند.

در همین زمان شماری از آواز خوانان و نوازنده گان کشور در نزد استادان هندی به آموزش علمی موسیقی پرداختند. همان گونه که گفته آمدیم ،موسیقی افغانستان در روند هستی خود تحولات و تغیرات گسترده یی را پشت سر گذاشته است .چنان که گاهی تا آستانه ء فروپاشی به پیش رفته و گاهی هم حرکت رو به تعالی داشته است.

 به گفتهء صدیق قیام پس از باز سازی موسیقی د رکوچه ء خرابات در زمان امیر شیر علی خان ، چهره های درخشانی در عرصهء موسیقی کشورپدید آمدند. او از استاد قاسم یاد می کند و می گوید که استاد قاسم هم مکتب گذار موسیقی بود و هم مبارز راه استقلال که کاج بلند صدایش از کوچهء خرابات قامت افراشت. به همین گونه به گفتهء او شخصیت دیگری که ازکوچهءخرابات کابل سر به در آورد استاد سر آهنگ است که لقب بابای موسیقی را از کشور هند به دست آورده است.

مجید سپند ستار نواز شناخته شده ءکشور نیز در ارباب رود پشاور آموزشگاهی دارد که روزانه شماری از جوانان بهاین آموزشگاه می آیند و پنچه های شان را با تار های پولادین ستار آشنا می سازند. ستار می آموزند و می خواهند تا غم غربت و دوری از وطن را در زمزمه های تار های ستار رها سازند. اودر پیوند به سابقهء مراسم گر گذاری در آموزش سنتی موسیقی در افغانستان می گوید: در دوران امیر شیر علی خان زمانی که آموزش سنتی موسیقی در کوچهء خرابات آغاز شد، رسم گر گذاری نیز پدید آمد. ظاهراَ چنین فکر می شود که رسم گرگذاری از کشور هند به افغانستان آمده است.

به گفته مجید سپند اساساُ فلسفه ء گرگذاری این است که رابطهء شاگرد و استاد به رسمیت شناخته شود. راه اندازی جشن گرگذاری با هزینهء آن بر عهدهء شاگرد است. به گفتهء سپند، استاد در این جشن،در بند دست شاگرد تا خامی می بندد و این تار خام بیانگر رابطه بسیار نازک و حساس شاگردی و استادی است.یعنی اگر این تار در یک جهت بیانگر پیوند و رابطه است در جهت دیگر این مفهوم را نیزمی رساند که این رابطه بسیار حساس است و می تواند هر لحظه گسسته شود. این خطر شاگرد را برآن می دارد از تمام نزاکتهای شاگردی و استادی با خلوص نگهداری کنند و نگذارد که این پیوند از هم بپاشد. این رشته می تواند رشتهء خلوص باشد! این رشته مفهوم بزرگ نمادین دارد. در زبان مردم افغانستان نیز رشتهء خام کنایه از حساس بودن یک رابطه است که خطر گسستن هر لحظه آن را تهدید می کند.

رسم گر گذاری نیز از خود شرایطی دارد ، مجید سپند می گوید که در جشن گر گذاری تنها کسانی حق اشتراک دارند یا به زبان دیگر از کسانی دعوت می شود که آنها خود باید مرحله گر گذاری را سپری کرده باشند.البته چگونگی اجرای مراسم گرگذاری در بخش نوازنده گی و آواز خوانی یک سان است، مثلا اگر شاگردی گر گذار نوازنده است است در این صورت زیادتر نوازنده گان دعوت می شوند و اگر شاگرد گر گذار آواز خوان است در آن صورت آواز خوانان بیشتر فرا خوانده می شوند.

این جشن هنری، با هنر نمایی هنرمندان آغاز می شود . یعنی اگر گر گذارری نوازنده است، نوازنده گان شروع می کنند به هنرنمایی ،آنها به نوبت پارچه های خود را می نوازند ،در پایان استادی که به او گر، گذاشته شده است به هنر نمایی می پردازد و پارچه هایی را اجرا می کند. در صورتی که گر گذار آواز خوان باشد ،آواز خوانان و استاد به نوبت به آواز خوانی می پردازند.

هنر نمایی استاد در حقیقت اعلان موقیعت بلند هنری اوست، یعنی به حاضران می فهماند که او در آن درجه و موقیعت هنری قرار دارد که می تواند هنرمندی رارسماً به شاگردی بپذیرد. اجرای مراسم گر گذاری برای شاگرد این مفهوم را ارائه می کند که او در حقیقت درحضور گروهی ازهنرمندان به شاگردی کسی زانو زده است و استاد همیشه برگردن اوحق استادی خواهد داشت ،حتی اگر در آینده اگر این شاگرد به شهرت و موفقیتهای بزرگی هم که دست یابد.

مرحلهء گر گذاری در آموزش سنتی موسیقی در افغانستان هنوز به معنای پایان کار نیست. محمد احسان عرفان می گوید که پس از مرحلهء گرگذاری، مرحله« شَکَر» گذاری وجود دارد.گاهی واقع شده است که یک شاگرد سالهای درازی در میان مرحله گر گذاری و شکر گذاری ریاضت می کشد. او می گوید یک استاد زمانی به شاگرد خود اجازه میدهد تا مراسم شکر گذاری را به جا ی آورد که باید شاگرد به مراحلی از کمال و پخته گی رسیده باشد.

در مراسم شکر گذاری استادان بلند پایه ء موسیقی دعوت می شوند. در آغازشاگردی که شکر گذاشته است به اجرای برنامه می پردازد. استادانی که در حقیقت گروه داور اند ، به دقت تمام به هنر نمایی های شاگرد توجه می کنند ، به او گوش می نهند، گوش نهادنی با تمام حواس و روان . بعداُ آن ها هر کدام در پیوند به چگونه گی برنامه ء اجرا شده به ابراز نظر میپردازند که ایا شاگرد به آن درجه از پختگی و کمال رسیده است که بتواند خود به گونه شخصیت هنری مستقل به کار هنری بپردازد و شاگردان دیگری تربیه کند یا نه؟ در صورتی که همه استادان یا دست کم اکثریت آنان موفقیت شاکرد را تصدیق کردند ،در آن صورت استادی که شکر گرفته است به شاگرد خود رسماُ اجازه فعالیت مستقلانه ء هنری را می دهد.

مرحله ء شکر را میتوان به تعبیری به مراسم اخذ دانشنامهء موسیقی در آموزش سنتی موسیقی تلقی کرد. گاهی گذشتن از چنین مراحل آموزش سنتی موسیقی در افغانستان بی شباهت به گذشتن از هفت خوان رستم نیست. محمد طارق عزیز میرزا غزنه یی، تقریبا سی سال است که با موسیقی سر وکار دارد و تبله می نوازد.

هر چند او این قابلیت و توانایی را به دست آورده است تا به آموزش شاگردان بپردازد ؛ولی ازین که تا کنون مراسم شکر گذاری را اجرا نکرده است ، بناُ نمی خواهد به چنین اقدامی دست بزند. غیر از این شاگردان موسیقی نیزعلاقه ندارند تا نزد کسی به شاگردی بروند که خود مراحل آموزش موسیقی را رسماً پشت سر نگذاشته است. طارق غزنه یی می گوید که ظرف سی سال گذشته از آن عده استادان و هنرمندانی که به افغانستان آمده اند آموزشهایی دیده و به گونهء پراگنده به شاگردی پرداخته است، با این حال از این که او مراسم و شکر گذاری را رسماً به جای نیاورده، بناً در این مدت زمان نخواسته است تا رسماً به آموزش شاگردان بپرد. اوسرانجام به سال 1999 میلادی نزد استاد محمد عارف چشتی در هنر تبله نوازی مراسم گرگذاری را به جای آورد و رسما به شاگردی او زانو زد. او هم اکنون در همین مرحله است یعنی تا هنوز به مرحلهء شکر گذاری نرسیده است.

***

این چند دهه است که مردم افغانستان روزگار سختی را سپری می کنند،جنگ و سختگیریهای سیاسی ملیون ها تن را از کشور به چهار گوشه ء جهان آواره کرده است. همراه با کاروان چندین ملیونی پناهنده گان ارزشهای معنوی و مادی زیادی نیز از افغانستان آواره شده است. در حقیقت هر پناهنده یک افغانستان ذهنی دارد و درآن زنده گی می کند. در این میان موسیقی و آواز خوانی افغانستان به گونهء گسترده یی پای در گلیم تبعید کشیده است.در دوران حاکمیت مجاهدین ، موسیقی افغانستان صدمه ء بزرگی دید،((افغان موزیک)) یا تاراج شد و یا هم به دود و خاکستر بدل گردید.

شمار بیشتر نوازنده گان ،آواز خوانان و آهنگسازان به سبب در گیریهای خونین تنظیمی و فروپاشی زمینه های کار هنری کشور را ترک کردند.با این حال دراین سالها موسیقی افغانستان هر چند به سختی باز هم نفسی می کشیدو اما صاعقهء بزرگ زمانی فرود آمد که طالبان کابل را قبضه کردند.پیروزی آنها بر کابل آخرین نفسهای موسیقی افغانستان را خاموش کرد. هم اکنون در ساحات زیر کنترول طالبان نه پنجه یی روی تاری می لغزد و نه هم سرودی در گلویی زمزمه می شود.، همه جا خاموش است وتاریک. تنها سایهء سیاه هول و اضطراب است که راه را برای زیستن بسته است.

افغانستان از چهره های پر آوازه ء عرصهء موسیقی کاملاً خالی شده است ، نه تنها کوچه خرابات گهوارهء موسیقی کلاسیک افغانستان،خاموش وماتمزده به نظر می آید،بلکه سالهاست که بردروازهء مکتب موسیقی درشهر کابل قفل سیاه و سنگینی تعصب وکوردلی آویخته شده است. گویی سده های درازیست که ضربهء شلاق بر اندام بلورین ترانه و آواز می پیچید و صدای آن چنان صدای جغد کوری در یک شب تاریک طنین انداز است . آری این یگانه صداییست که دراین خشکسال آواز ، سرود و ترانه ،چنان باران سرخ و سربین بر باغستان هستی افغانستان فرو می ریزد.

 

 

یاداشتها :

 

*- به روشنی نمی دانم که این نوشته در کدام یک از ماههای سال 1380 خورشیدی نوشته شده است، شاید هم درسال 1379.این نوشته بعداً در شمارهء دوازدهم و سیزدهم سال 1380 خورشیدی فصلنامه ء سپیده که به وسیلهء مرکز فرهنگی عرفان در پشاور به نشر می رسید، انتشار یافته است.

*- با پیدایی گروه های آماتور رسم کهن گر گذاری در آموزش موسیقی افغانستان اندک اندک آن شکوه پیشین خود را از دست داده است. چنان که دیگر کمتر کسی می خواهد تا سالها نزد کسی زانوی شاگردی بزند و به ریاضت هنری بپردازد . گویی آن تار خام که روزگاری استوار ترین رشتهء آموزش و پیوند معنوی در میان استاد و شاگرد بود، سالهاست که از هم گسسته و دیگر در موسیقی افغانستان نه استادی در کار است و نه هم ریاضتی. رقص جلف چند دختر بازاری، یک صدای آزاردهنده و به تعبیر حضرت سعدی صدای بدتر از آوازهء مرگ پدر و چند جملهء مستهجن به نام شعر کافیست تا مسیقی امروز افغانستان را تعریف کند. چنین است که در این سالها موسیقی در افغانستان به چیز خدادادی بدل شده است. گاهی به تعبیر ظاهر هویدا این موسیقی نه بلکه موسیخی است، یعنی نا میشنوی موی بر اندامت بر می خیزد. یک ساز ناخوش با آواز ناخوش و رقصهای ناموزون با هم در می آمیزند و می شود آهنگ روز.

 باز هم در پیوند به مراسم گر گذاری باید بگویم که اجرای این مراسم در گذشته آن قدر مهم بوده که پر آوازه ترینان حتی آنانی که به مقهوم واقعی بر سکوی استادی نیز پا گذاشته بودند، با این حال نا گزیر از آن بودند تا چنین مراسمی را به جا آورند و رسماً در پیشگاه استاد بر تر از خود گر گذارند و اعلام شاگردی کنند. اخیراً دریکی از سایت ها، نوشته یی خواندم از جناب نزهت هروی زیر نام« سخنی در چهلمین سالروز در گذشت استاد غلام حسین ». او جایی در این نوشته گفته است :

«امیرحبیب اله خان به اندازهء به استاد غلام حسین ارج می گذاشت که استادان او هر یک استاد امام الدین سیالکوتی و استاد کریم خان سندی را از هندوستان به کابل دعوت نموده ، در دربار محفل شایانی برپا و مراسم « گور گذاری» استاد را نزد ، استاد امام الدین سیالکوتی و استاد کریم خان سندی برگذارنمود»

از این گفته بر می که در آن روزگار استادی که شایسته آن را می داشت تا استادغلام حسین نزد او گر بگذارد وجود نداشته و در جهت دیگر استاد در چارچوب سنت های آموزشی موسیقی در افغانستان ناگزیر از آن بوده است تا نزد استادی مراسم گر گذاری را به جا آورد.

 

باز نویسی

سنبلهء 1390 خورشیدی

شهر کابل

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل   ۱۵٢       سال        هفتم              سنبله/میزان     ۱۳٩٠     خورشیدی               ۱۶ سپتمبر ٢٠۱۱