کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
ده سوال از مایک تایسن


برگردان از حامد علیپور رضوی
 
 

یادداشت مترجم:

باز هم، به روال همیشگی ام یک کمی می خواهم با خوانندگان این ترجمه چند حرفی داشته باشم. در ترجمه های گذشته همیشه ذوق خوانندگان را در نظر گرفته ام و بر اساس آن حدس زده ام که بیشتر هموطنان هرچند که دور از افغانستان هم زندگی کنند علاقمند خواندن مسایل مربوط به افغانستان و اسلام و کشورهای خاورمیانه استند و یا حرفهای نویسندگان و دانشمندان مطرح امروزی برای شان جالب خواهد بود. اما، این ترجمه بیشتر به خاطر علاقه خودم به ورزش بوکس و به ویژه کنجکاوی ام در مورد مایک تایسن صورت گرفته است. امیدوارم که برای خوانندگان خالی از دلچسپی نباشد.

مایک تایسن از آنگونه شخصیت های بود (و هست) که حتی کسانی که از او نفرت دارند، نمی توانند به او توجه نکنند. شاید بیشتر خوانندگان از زندگانی پر از فراز و نشیب تایسن چیزهایی بدانند. من که در امریکا زندگی به سر می برم و با نام و زندگی تایسن بیشتر از بیست سال است آشنایم، با استفاده از شناخت خودم و ویبسایت های متعدد، درینجا یک شرح بسیار مختصر از زندگی او می دهم.

مایکل جرارد تایسن معروف به مایک تایسون در۳۰ جون سال ۱۹۶۶ در بروکلین، نیویورک به دنیا آمده است. وی جوان‌ترین قهرمان بوکس حرفه‌ای سنگین‌وزن و یکی از مشهورترین شخصیت‌های ورزشی دنیا ست. به گفتهٰ خودش مادرش معتاد به مشروب بود. کودکی او با سردچاری های فراوان با مقامات پولیس و قاضی و محکمه سپری شد. چند بار به خاطر جنگ و دزدی به زندان رفت. از سال ۱۹۸۵ وارد دنیای بوکس حرفه‌ای شد. در ۱۹۸۶ قهرمان دسته فوق سنگین شورای جهانی بوکس شد و سال بعد قهرمانی اتحادیه جهانی بوکس و فدراسیون بین‌‌المللی بوکس را هم به دست آورد و عنوان "قهرمان جهان" را از آن خود کرد.

زندگی تایسن هرچند با فقر سپری شده بود ولی در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی ۲۰ میلیون دلار را تنها در یک مسابقه از آن خود کرد. تایسون برای مدتی شکست‌ناپذیر به‌نظر می رسید تا این که در ۱۹۹۰ در مقابل جیمز داگلاس مغلوب شد. خودش می گوید که "غرور بیش از حد و چند دوست بد" باعث شد که برای این مسابقه آمادگی نگیرد و داگلاس را به شمار رقیب اصلاً حساب نکند. شهرت فراوان، پول بیش از حد زیاد، دوستان بد، نبودن آدمهای اهل صالح در دور و پیش او که برایش راه و چاه و زندگی را نشان دهد، و خامی خود او باعث شد تایسن از صراط مستقیم منحرف شود. او بارها با مقامات امنیتی مشکلات فراوان پیدا کرد. در سال ۱۹۹۲ به جرم تجاوز جنسی ۶ سال حبس محکوم شد و پس از ۳ سال از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان گفته می‌شد که شخصیت او متحول شده‌است. خود تایسون می‌گفت که در زندان آثار مالکوم ایکس و کتاب‌های کمونیستی را مطالعه کرده و مسلمان شده است.

تایسون در سال ۱۹۹۶ قهرمانی شورای جهانی مشت‌زنی و اتحادیه جهانی مشت‌زنی را پس گرفت ولی در همان سال مغلوب ایواندر هالیفیلد شد و یکی از عناوین قهرمانی خود را از دست داد. در ۱۹۹۷ در نبرد مجدد با هالیفیلد با دندان گرفتن و کندن بخشی از گوش ایواندر هالیفیلد جنجال جدیدی آفرید. در ۱۹۹۹ دوباره به مدت کوتاهی زندانی شد. در سال ۲۰۰۲ دوباره شانس بازپس‌گیری قهرمانی خود را به دست آورد. او در نشست خبری پیش از مسابقه با لینکس لوئیس به رقیب خود حمله‌ور شد و بر روی رینگ در راند هشتم ناک اوت شد. تایسون در سال ۲۰۰۶ پس از دو باخت پیاپی به دنی ویلیامز و کوین مک‌براید از ورزش حرفه‌ای کناره‌گیری کرد.

در سالهای اخیر او باشنده شهر لاس ویگاس می باشد و به گفتهٰ خودش "زندگی آرام و خسته کن" دارد. از زندگانی او یک فلم مستند درست شده است و خود او هم در چندین فلم رول های کوتاه داشته است. کبوتربازی یکی از علاقمندی های او بوده است و درین اواخر این بخش از زندگی او سوژه یک برنامهٰ تلویزیونی هم شده است.  این ده سوال هم طبق معمول از مجلهٔ تایم گرفته شده است.

 

ده سوال از مایک تایسن

چهاردهم مارچ 2011

 

1.       این برنامه تلویزیونی تازه در مورد عشق و علاقه خودت به کبوترها است.  چگونه علاقمند کبوتربازی شدی؟

وقتی کودک بودم، یکروزی چند نفر بچه های زورگوی مرا آزار می دادند. آنها مرا مجبور کردند که چند کارتن شیر را در یک تعمیر که کسی در آن زندگی نمی کرد، ببرم. تمام ما در بام تعمیر بالا شدیم و من برای اولین بار یک صندوق را دیدم که در میان آن کفترها را گذاشته بودند. من در تمام عمر خود هیچگاه یک کفتر را ندیده بودم. در همان جا با خودم گفتم که من هم میخواهم یکروزی کبوترباز شوم.

2.      آیا این گپ درست آست که اولین جنگ خودت به خاطر یک کفتر بوده است؟

یکبار کسی خواست کفتر مرا بدزدد. او گردن کبوتر مرا شکستاند و بعد این پرنده مرده را به روی من پرتاب کرد. من همرایش جنگ کردم، فقط یک لت و کوب بود. من او را زیادتر زدم تا او مرا. پس می توان گفت که من برنده شدم. به هرحال، قضیه اینطوری بود.

3.     آدم چگونه می تواند یک بوکسر خوب شود؟

یک بوکسر خوب ضرورت نیست که بهترین در تمام دنیا و تاریخ باشد. یک بوکسر خوب باید کوشا و در راه خود متعهد باشد. آدم باید تمام کارهایی را که هیچ ازش خوشش هم نمی آید طوری انجام دهد که بگویی سخت مورد علاقه اش است. باید هر روز خود را امتحان کرد و تا حدی که ناممکن به نظر می رسد پیش رفت.  

4.      وقتی یک بوکسر دیگر راک ناک اوت می کنی، چه احساسی به تو دست می دهد؟

فکر می کنم کارم تمام شده است. این هدفی بود که برای آن مدتها تمرین می کردم. وقتی کودک بودم و یک بوکسر را ناک اوت می کردم از هیجان جست و خیز می کردم. مشاور من، کس دی آماتو، باری از من پرسید، "چرا این قدر هیجانی می شوی؟ تو می دانستی که این کار باید صورت می گرفت. اگر نتیجه چیز دیگری می بود مساوی با شکست می شد."

5.     کدامیک مهمتر است: مردم به آدم احترام بگذارند یا از آدم بترسند؟

اگر ما در یک "مدینه فاضله" زندگی می کردیم، بهتر می بود که مردم به آدم احترام بگذارند. ولی چون ما در همچو جهانی زندگی نمی کنیم، بهتر همان است که مردم از آدم بترسند. من دوست دارم که مردم هم به من احترام بگذارند و هم از من بترسند. ولی اگر انتخاب به دست خودم باشد، میخواهم مردم به من احترام بگذارند. نیروی احترام بیشتر از نیروی عشق است.

6.      بعد از یک عمر مشکلات، کار و بارت دوباره رونق گرفته است. به نصیحت های چه کسانی گوش می دهی؟

حلقه کوچک فامیلی من متشکل از خانمم و خودم است. ما تمام مشکلات را با همدیگر حل می کنیم. در گذشته تمرکز زندگی فقط روی خودم بود.

7.     اگر در گذشته تصمیم های بهتری می گرفتی، آیا فکر می کنی که بهترین بوکسر در تاریخ این ورزش می بودی؟

نمی دانم ولی خوب می دانم که باید تصمیم های بهتری در زندگی ام می گرفتم. آدم نمی تواند در گذشته زندگی کند.

8.     مشکل ترین دوره زندگی ات کدام بود؟

چند سال پیش. در آن سالها پروای هیچ چیز را نداشتم و زندگی ام مثل یک قمار بود. با هرکه، هر چه دلم می خواست می کردم. من آن انسان را دیگر هیچ نمی شناسم.

9.      آیا مشرف شدن به دین اسلام برایت کمک کرده است؟

من به عنوان یک فرد، مسلمان استم. ولی بگذارید تصور کنیم که اسلام در زندگی ام نمی بود. تنها همان روحیه اسلام و اعمالی که اسلام توصیه می کند برای من کافی و مفید است. من باید همیشه در حرکت باشم وگرنه این "ماشین" که زندگی من باشد‌ از کار می افتد. من یک واقع بین استم و با حقایق زندگی همانطوری که رخ می دهند روبرو می شوم. گاه این حقایق سخت به سرعت به سویم می آیند، گاه به مراتب سریع تر از آنکه بتوانم یک دعا و التجا به خداوند بکنم.  خدا باید مرا ببخشد که گاه چند دستورات او را فراموش می کنم. لااقل، از خدا می خواهم که مرا ببخشد.

10.    پنجاه سال بعد از امروز چگونه می خواهی مردم از تو یاد کنند؟

پنجاه سال بعد؟ می خواهم مردم به خاطر بیاورند که خدا مانند من یک بوکسر خشن و ویرانگر هیچگاه خلق نکرده است.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

 

شمارهء مسلسل    ۱۵۱   سال        هفتم              سنبله     ۱۳٩٠     خورشیدی               اول سپتمبر ٢٠۱۱