حوالی ظهر پنجشنبه اول جولای سال پار (2010) میللدی یکی از دردناکترین وجانگدازترین روزهای عمرم به شمار میرود.. در آن روز هنرمند جوانی را درحضور داشت اعضای خانواده اش وعده یی زیاد از هنردوستان وفرهنگیانی که از شهر های مختلف اروپا، در گورستان شهر هانوفر آلمان گرد هم جمع شده بودند؛ به خاک سپردیم و سوگمندانه با او وداع جاودانی نمودیم، که دردبی درمان سرطان جگر یک هفته پیش از آن روز، یعنی به تاریخ 23ماه جون، جانش رااز او گرفته و خانواده ودوستانش رادر سوگ ماتم او نشانده بود، واین جوان ناکام ، این هنرمند بی بدیل واین انسان متواضع، ومهربان رحیم مهریار بود. که من در آغازین سالهای دهۀ چهل خورشیدی سدۀ روان هجری خورشیدی، با او آشنا شدم واو. با آواز گرم وگیرای خود، به عنوان یکی از خوبترین وخوش آوازترین آماتور آن زمان، همکار صمیمی ودایمی ادارۀ موسیقی رادیو افغانستان گردید.
مهریارعزیز سالها بعد، پس از ازدواج با خانم پرستو آواز خوان جوان وخوش صدای رادیو، به عنوان یک زوج موفق ومحبوب هنری در جامعه عرض اندام نمود ودرین راه پیگیرانه وهمراه با پیروزی های پیاپی در داخل و خارج کشور، چنان شهرت ومحبوبیتی را به دست آرودند، که هیچ زوج هنری دیگری از میان زوج های متعدد هنری که من طی نیم قرن گذشته در ادارۀ موسیقی رادیو افغانستان با ایشان آشنا وهمکار رسمی بوده ام، به پایۀ موفقیت ایشان نرسیده اند «تا آنجا که درآخرین سالهای عمرکوتاه هنری اش به او رسماً لقب «ستارۀ هنر .را دادند.؛ وعده یی هم او را« سلطان غزل »نامیدند.
آنچه که در مورد زنده یاد مهریا میخواهم واضحتر بیان نمایم،این است که اوعلاوه ازینکه صاحب آواز بی نهایت زیبا، مطبوع ودل انگیز بود؛ انسانی بود متواضع، مهربان ومردم دوست. وی همواره سعی مینمود که ازحسادت های بیجا، رقابتهای بی مورد، خود خواهی ها وخودبینی هایی که بدبختانه رسمی است دیرینه، درمیان عده یی از هنرمندان وفرهنگیان کشورما، دوری گزیند وتا آنجا که در توان دارد در جهت تعالی شخصیت وتکامل هنری اش کوشا باشد. گو اینکه این بند حکیمانۀ حضرت الولمعالی «بیدل» را هرگز از یاد نبرده بود که می فرماید:
درین زمانه زعلم وهنر نمی پرسند
دوخر گواه کمالت بس است، انسان باشد
بار ی، سخن از رحیم مهر یا وذکر خیر او و درنهایت برجسته ساختن ابعاد گونه گون شخصیت هنری واجتماعی او بود، که اکنون با یک دنیا غم واندوه دیگر در میان ما نیست وبا دریغ ودرد، اینک در نبود او، ازاو یاد میکنیم ومی دانیم که چی مهرۀ مهرناک ومهربانی را در اوج شهرت، موفقیت ومحبوبیتش از دست دادهایم، که جای ومقامش در میان جامعۀ هنری ما ظاهراً خالی مانده است.
رحیم مهریار، در واپسین آهنگی که در آخرین برامد هنری اش در یکی از تالار های شهر هامبورگ سرود چنین میگفت:
عشق است امام من
عقل است غلام من
آری، مهریار عزیز : ای عاشق انسانیت، اخوت و محبت، بدان وآگاه باش که هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است در جریدۀ عالم دوام وتو هرگز نمیرده ای، صدایت را دوستانت همواره می شنوند ویادت را گرامی میدارند و روانت را در جوار رحمت ایزدی(ح) شاد می خواهند.
دوستدار تو وشنوندۀ آواز پرشکوه تو.
عبدالوهاب مددی
|