کاش میشد که بگویم چقدر دلتنگم
کاش میشد که برایت بنویسم
ای دوست!
هیچ کس اینجا نیست
هیچ کس اینجا نیست
جز من و سایه ام ونتهایی
و سکوتی. . که مرا خواهد کشت
و تو ای یار! دیگر بازنگرد
هیچ کس منتظرت نیست
نیا!
همه در عمق خودشان مردند
کاش میشد که برایت بنویسم اینجا
همه با سخت ترین نقطه یی کوه پیوستند
هیچ کس منتظر رود نماند
که بشوید زخم تنهایی خود را با آب
کسی دوری ترا شعر نخواند
هیچ کس حنجره ی زخمی خود را نگریست
هیچ کس پنجره اش را با صبح تقسیم نکرد
همه تنهایی شان را کشتند
هیچ تصویر در هیچ آیینه یی نقش نبست
که همه گم شده گی های مرا را دریابد
کاش میشد که برایت بنویسم اینجا
میله های قفس اندازه یی
پرواز کبوتر ها نیست
|