عزیز الله نهفته را به عنوان یک داستان نویس با داستان نیمه بلند" روایت آیینه" و بعد با داستان نیمه بلند دیگرش" سنگ ها و کوزه ها" شناختم پیش از آن او در میان شاعران و نویسندگانی که در دهه هشتاد سربر کرده بودند به عنوان یک شاعر شناخته شده بود. او با نخستین داستان نیمه بلندش نخستین گام جدی اش را در عرصه داستان نویسی افغانستان گذاشت. ولی تاریخ هایی که بر پایان برخی از این داستان های کوتاه در مجموعه" دست شیطان" نگاشته شده است نشان میدهد که نهفته از سالیان پیش دغدغه داستان نویسی را تو ام با کار شاعری داشته است و در این راه گام هایی هم برداشته است.
من بر هردو کتاب نهفته نوشته هایی داشتم و بیشتر از" سنگ ها و کوزه ها"، "روایت آیینه" را پسندیده بودم و بدون شک آن داستان یکی از داستان های خوبی است که در دهه هشتاد در افغانستان نوشته شده است. داستانی که نویسنده تلاش کرده است تا تجربه ای به اسلوب ریالیزم جادویی داشته باشد ولی تنها جلوه هایی از این سبک در این داستان دیده می شود و بهتر آن است که آن داستان را در جمع داستان های سورریالیستی شمار کنیم یا شاید هم خوب است آن داستان را داستانی ریال با فضا های وهم آلود بخوانیم. از تیپ داستان های ادگار آلن پو. زیرا ریالیزم جادویی به عنوان یک سبک در داستان نویسی شاخصه هایی دارد که در آن داستان تنها بعد سورریال آن لحاظ شده بود. از طنز، پارودی، خرافات و عناصر دیگریکه جان مایه های محتوایی داستان های آن سبک نویسندگی را تشکیل میدهند در آن داستان خبری نبود و
تنها با وارد کردن سورریالیزم در بستر ریالیزم، آن هم در پایان آن داستان نمی توان آن داستان را در زمره داستان های این سبک محسوب کرد. بیشتر آن داستان و داستان هایی در مجموعه" دست شیطان" داستان وهم و رازآلودگی و تعلیق اند. من برای همین از " روایت آیینه" شروع کردم چون سایه سنگین آن فضا ها را در داستان های این مجوعه نیز حس کردم و حتا کرکتر های آن داستان هم در داستان های این مجموعه بار دیگر زنده شده اند و حوادث داستان را شکل می دهند. در واقع همان فضا ها اینک برای من معرف جهان ذهنی نویسنده اند نویسنده ایکه همواره در داستان هایش کابوس می بیند و حتا داستان هایش و جریان داستان هایش، و فضا های غیر ذهنی ای هم که ایجاد می کند با توهم آمیخته اند.
هرچند نهفته در داستان بلند هم از خود قابلیت هایی نشان داده است ولی با خواندن این مجموعه به خصوص داستان های فوق العاده ای چون سلطان آسمایی، دست شیطان، قبر چهارم، انگشتری مصری، به این صرافت افتادم که نهفته ذاتن و به صورت غریزی داستان کوتاه نویس بوده است.
نویسنده یکی از عناصر پایه ای داستان کوتاه را که همان ایجاز باشد با تر دستی در این داستان ها رعایت می کند. داستان های او سرشار از فاصله هایی اند که باید ذهن مخاطب میان آنها پیوند منطقی در یابد یعنی گاهی فضای داستان بسیار خالی می شود و در واقع تمام کار داستان به عهده مخاطب گذاشته می شود. داستان "درد" نمونه بارز این ایجاز درکار نویسنده است ولی این فشردگی را در تمام کار های او می توان مشاهده کرد.
نهفته اهل تعلیق است، داستان هایش غالبن از پایان قصه شروع می شوند تا مخاطب را برای دانستن راز حادثه ایکه افتاده است تحریک کند سپس با مهارت تمام این تعلیق ها را در طول داستان هایش ادامه میدهد. و در پایان برای مان گره های داستانش را می گشاید اما در بعضی داستان ها تعلیق ها همچنان با پایان یافتن داستان در ذهن مخاطب ادامه می یابند. داستان های کوتاه نهفته سرشار از فضا های خالی اند فضاهایی که باید مخاطب زیرک آنها را در درون داستان های او پر کند. سوال های بی پاسخ و حتا نتیجه گیری هایی که دلایل آن ها در همان فضا های خالی وجود دارند. مثلن در داستان نمادین "درد" که در آن زنی در یک اپارتمان به تنهایی زایمان می کند. اصلن ما با آنچه در این داستان رو به رو هستیم زایمان است. زایمان در اتاقی تنها که از پنجره اش صدای اطفال به گوش می رسند این یعنی اشتیاق این زن
به کودک اما اینکه این زن کیست، و چرا تنهاست و چرا حتا تنها زایمان می کند و آن هم در یک اپارتمان همان فضا های خالی پشت این تیپ داستان هایند که ذهن مخاطب پس از خواندن به شدت برای دانستن این راز های سربسته و پر کردن این خالیگاه ها در قصه فعال می شود. یا داستان قبر چهارم که به نظر من یکی از بهترین داستان های کوتاهی است که از نویسندگان افغانستانی خوانده ام. این داستان سرشار از ترس های عام دوران کودکی، احساس گناه از جنایت نخواسته و گوشه های پنهان دیگر است. نهفته در برخی از این داستان ها که بی آنکه تاریخ نگارش داشته باشند دانسته می شود که مربوط به کار های پسین اویند زبان و فضا و ساختار را به وجه احسن به نفع یکدیگر به کار برده است. زبان نهفته کارکرد داستانی محض دارد و نخواسته است تا زبانش دارای پرداخت های شاعرانه نیز باشد بلکه آن ادبیت را تنها به همان قلمرو قصه و ساختار وا گذار کرده است.
به لحاظ تیپ این داستان ها را می توان به چند دسته تقسیم کرد، داستان های وهم آلود و رازناک مثل همان دست شیطان، سم، قبرچهارم، انگشتر مصری و درد، در سوی دیگر داستان هایی قرار دارند با فضا های جنگی که شاید از آن ها بتوان به عنوان داستان های جنگ به مثابه یک ژانر نام برد، مثل داستان های محمد حسین محمدی، در داستان هایی چون زهر و سگ های هار، برادرم چگونه مرد؟، شجاع ترین مرد سال ها، شیارهای یک چهره، گلوله نشانی شده و همچنان داستان هایی هم هستند که بار روان شناسانه دارند هرچند این گونه پرداخت های درونی در بسیاری همان داستان های جنگی نیز دیده می شود. داستان برادرم چگونه مرد که مادری یکی از پسر هایش را که در اثر اصابت راکت به منزل شان مفلوج شده است بد قدم می انگارد و مرگ فرزندانش را که یکی با او راکت می خورد و برادر بزرگتر که اورا استدیوم برای دیدن
مسابقه فوتبال برده است تو سط خلقی ها به جرم پخش شب نامه دستگیر و زندانی می شود و دیگر هرگز بر نمی گردد را نیز از بد قدمی او می پندارد.
تفاوت زمان نگارش این داستان ها کاملن محرز است هرچند بسیاری این داستان ها تاریخ نگارش ندارند ولی از اندازه قوت و ضعف این داستان ها می توان به این مساله پی برد. در این مجموعه داستان هایی هم هستند که در پرداخت قصه و زبان کاستی هایی در آنها وجود دارد. مثل داستان زهر و سگ های هار که می توانست یکی از بهترین ها باشد. این داستان آغاز درخشانی دارد و با همان زیبایی قصه تداوم می یابد ولی در پایان با کار نمادینی که صورت گرفته است داستان دچار افت می شود. کرکتر مرکزی داستان برای کشتن سگ های هاریکه در تمام شمالی پرسه می زنند به کابل برای خریدن زهر آمده است در این خلال پرداخت های زیبای از حمله طالبان به شمالی و فضا های جنگی صورت می گیرد و این پرداخت تا برگشت این کرکتر به شمالی موفقانه صورت گرفته است اما در پایان داستان که کرکتر فکر می کند روی تپه ای این سگ
ها همه یک جا جمع اند و باید نان های آلوده اش را به خورد همه شان بدهد با رمه گوسفندی سر می خورد و آن گوسفندان را سگ می پندارد و رمه ای را نابود می کند. البته یاد کنم که این پایان به لحاظ محتوایی می تواند مشکلی نداشته باشد ولی خوب من به عنوان یک خواننده پایان دیگری را برای این داستان پیش بینی می کردم که می توانست بهتر از این پایان شعاری باشد.
یا داستان اپارتمان رویا که قصه صمد به لحاظ منطقی اشکال دارد یعنی اعتمادیکه صاحب رهنمای معاملات مبنی بر گرو دادن خانه ایکه نخریده است کمی دور از ذهن می نماید. در حالی که قصه فاروق در همین داستان بسیار زیبا است من میان این دو قصه در این داستان پیوند های آنچنانی نیافتم. یا دلیل ماندن معلم در اپارتمان شماره 49 را که حاضر است به قیمت از دست رفتن عزت خانواده اش منطقه جنگی را ترک نکند. شاید نویسنده خواسته است به صورت اغراق آمیزی شجاعت این مرد را نشان بدهد ولی این مرد در این داستان بیشتر از آنکه شجاع باشد احمق است.
چیز دیگری که در این داستان ها دیده می شود حضور کلماتی است که بیشتر در گویش فارسی ایرانی کاربرد دارند به نظر من این کار نویسنده به دلیل این صورت گرفته است که این کتاب در ایران به چاپ رسید و شاید نویسنده خواسته است تا داستان هایش برای مخاطبان هم زبانش در ایران گنگ نباشند یا شاید هم نویسنده با این کلمات و اصطلاحات راحت است و این هیچ اشکالی ندارد. اتفاقن ما چون بیشتر تحت جو سینما و داستان نویسی ایران هستیم و این فراورده ها را می خوانیم و تماشا می کنیم در فهم و استفاده آنها مشکلی نداریم.
در برخی از این داستان ها زبان و پرداخت به آن قدرت و دقت مثلن داستان سلطان آسمایی یا شیار های یک چهره یا قبر چهارم نیست. می شد که روی زبان و پرداخت این داستان هاهم بیشتر کار می شد. مثل داستان سم که اتفاقن نام آن هم برای آن داستان نام خوبی نیست چون نام به نظر من یکی از عناصر ساختاری در هر داستانی می تواند باشد که در بسا موارد به قوام و فهم عمق و زیبایی های یک داستان کمک میکند ولی در این داستان این نام این کارکرد را ندارد.
اما در این مجموعه بیشترین داستان ها عالی اند و حتا کم نظیر. من از داستان هایی چون قبر چهارم، سلطان آسمایی، شیار های یک چهره، زهر و سگ های هار، پدرم و کبوتر هایم، حتا همین داستان شجاع ترین مرد تمام سال ها، به اندازه هر داستان خوب دیگریکه تا حالا چه از نویسندگان داخلی و چه خارجی خوانده ام لذت بردم.
بدون شک نهفته با کار های درخشانی که در این مجموعه به نمایش گذاشته است امیدهای مارا برای ارایه داستان های جدی از جانب او بیش از پیش تقویت کرده است. من بیشتر آن داستان هایی از او را پسندیدم که در هاله ای از رمز و راز و تعلیق های بی پایان پرداخته شده بودند. چیز دیگریکه باید یاد کنم تکرار نام نازو در چند داستان است که حتا در همان داستان نیمه بلند روایت آینه هم این کرکتر به چشم میخورد و در چندین داستان دیگر هم این نام را داستان نویس برای کرکتر هایش برگزیده است یا شاید هم همان نازی روایت آیینه است که داستان به داستان با نویسنده می زیید و این نام میخواهد در زبان نهفته و در داستان هایش به جاودانگی برسد.
|