ز حسـرت بهر گرمـایی ز آغوش تو مـی سـوزم
به تشـریف وجودت از بر و دوش تـو می سـوزم
شـوم آب از سر شوق حضـورت پـاک سـر تا پا
که از برق دو چـشمان و لب نـوش تو می سوزم
حریر سرخ می پیچـد ز سـرمـسـتی به اندامـت
ز پیچ و تـاب آتشـسای تنـپوش تـو می سـوزم
پـرنـد آبـشـار زر فـتـد بـر لـوح سـیـمـینـت
و من از خرمن موی و بـنـاگـوش تو می سـوزم
سـزاوار تـو دیـدم جـایـگـه بـر مردم چشمـم
از آن که مردمان گردیده مدهوش تو می سـوزم
حریفان با خم و چم گـرد تـو مشـغـول از رندی
و من از خنده های مست و پرجوش تو می سوزم
چـنـان در آتشـت پختـی مرا ای آتشین خصلت
که یک لحظه اگر گـردم فـرداموش تو می سوزم
بـه سـوزم گشـته پیوند آنچنان کایی در آغوشم
ز گـرمای نفس و ز شورِ تـپـتوش تو می سوزم
چهار شنبه ١٧ اسد ٨٦ ١٣ = ٨ اگست ٢٠٠٧
* تپتوش یا تبتوش واژه ی لهجه ی محلی هزاره گیست که مفهومِ «نفسک زدن» را می رساند.
|