کارباید کرد
کار را بنیاد باید کرد
آن وطن آن مادری نیکو سرشت را
شاد باید کرد
خانه هایش کوچه هایش
هرکجا ویرانه اش
آباد باید کرد
بر زمین اش تخم نفرت را،
مریزان
ای تو ای نادان،
که استی خفته خواب و
غرق دربحری خرافات
بی گمان
آن وطن خاکش دل آرا است
مادری صد کوه و دریا است
سبزهاؤ هر درختش
خیلی زیبا است
هم مسیحا هم گوارا
هم چوهر افسانه، رویاؤ
فریبا است
از چه قدرش را نمیدانی
ای تو کورو کر
مخرب رفته ای درخواب
سال هاست
ویرانه اش کردی
هم فروختیش هم به خونش
هم به آتش کردی بریانش
زان سبب
هم مویه دارد
هم به خون رنگین و
هم پامال و
هم سازیده گریانش
پاره اش با جنگ کردی
کودکش مسموم
با نیرنگ و هم ازبنگ کردی
کوه ودریا،
چوب ،سنگ، باغ و صحرایش
زخون خلق ها
پررنگ کردی
جان من اندیشه باید کرد
کاربر آن مادری نیکوسرشت را
پیشه باید کرد
تابکی بر خواری اش بستی کمر را
بس کن ازقطع نهالش
برزمین بگذار آن داس وتبر را
دست خود برروی دستی دیگران،
بگذار
خفته گان ناز را
بیدار باید کرد
بی تفاوت بودنی از هرکدامین را
صلیب دار باید کرد
آن کفن های سپید مرده را،
جامۀو دستار باید کرد
تا شوید نیروی بازوئی
توانید باز
آن تالاب مردابی
کمین بگرفتگان
کواست
عامل صد جنایت را
سرنگون سازید
تا بکی با پنچۀ اغیار
این زیبا وطن را پاره می سازی
کشورت گر باشدازتو!!
با جنون
ویرانه می سازی
بی درو بی خانه می سازی
بس کن و بگذار
دست آویزدستش پاره کن
دست ده با دستها
این درد و آلام وطن را چاره کن
تا لبی در خنده آید
مردم بی چاره
از هر کنج دنیا
بارخود برکنده آید
کارباید کرد
ان وطن ان مادری نیکوسرشت را
شاد و هم پربار باید کرد
بنیاد باید کرد
آباد باید کرد
|