در آن ساعت که می آیی به روی خط، یا آنتن
چراغی در شب سرد خیالم میشود روشن
از آن سوهای خط حس میکنم در برگ احساسم
نوازش های نازت را از آن دست و از آن ناخن
من اما در خیابانهای پر هنگامه ی یادت
برای قامتت می دوزم از مهتاب پیراهن
گل سرخ معطر میکشم طرح حضورت را
شبانگاهان میان چشمهایم روزها بر تن
**
هوا آشفته بود، انگار فصل گیچ تریاک است
حضور نازنینت در بهار سرنوشت من
11 اپریل 2011 گوتنبورگ
|