تابید طلوع نو ، آن برگ و برم آمد
نیزار تنم نالید ، فصل دگرم آمد
غم از دل من بر کند ، با شور و شرم آکند
شب رخت سفر بر بند ! کاینک سحرم آمد
در جوشم و چرخانم ، در تابم و سوزانم
سیمرغم و پرانم ، چون بال و پرم آمد
آن مونس دیرینه ، آن یار دل آیینه
آن دلبر پارینه ، وان شور و شرم آمد
سالار سخن آمد ، عشقیم به تن آمد
گم گشته ء من آمد ، نور بصرم آمد
این تک تک پای اوست ، در کوچه صدای اوست
این خانه برای اوست ، کان همسفرم آمد
بگذار « صنم » گردم ، آسوده ز غم گردم
بانوی حرم گردم ، کان میر حرم آمد
صنم عنبرین
|