زهفت چرخ گذشته است نام(مولانا) سخـن عبیـرفشـان از کـلام (مولانا)
به دهـر فـخر نمایند جمله اهل هنـر به فضل ودانـش وجاه ومقام(مولانا)
همیشه همدلی ومهربوده پیشه ی او هــماره بـوده تـصوَّف مـرام (مولانا)
زهرکلام خوشش بوی عشق میآید به عشق شدسپری صبح وشام(مولانا)
به بزم رازملاقات اوبه شمس الحق بـریخـت شهـد حلاوت به کام (مولانا)
دوباره یافت تولـُّد زفیـض آن دیدار زبعد شمس تو بشـنو پـیـام ( مولانا )
زخُمّ معرفت وچشمه سار ناب امـید شده ست یکسره لـبریز جام (مولانا )
فقط نه شرق بود دوستاروشیفته اش بـرو به غـرب ببـیـن احترام (مولانا)
اگرهوای طـریقــت بود تـرا درسـر بـیـا وگـام بـنـه جای گـام (مولانا )
سرای جان عزیزش زیکدلی سرشار زبـوی عشـق معطر مشام (مولانا)
به حق که اوست خداوندگارشعروسخن چراکه شعروسخن گشته رام(مولانا)
بیافت مکتب توحید رونق وترویج زیـمـن معـرفـت واهـتـمام (مولانا )
فلک خراب شود کازعناد کوته ساخت به شـهـر بـلـخ زمان دوام (مولانا )
( توکل) است چوصدهاهزارفرددگر
یکی زشیفــته گـان کـلام ( مولانا )
|