کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
استاد فیض محمد عاطفی،
 
آن ابر مرد نستوه که به ریش مستبدین می خندید !

سلطان علی شنبلی
 
 

 



استاد فیض محمد عاطفی
 

ای نابغۀ شرق وای شهرۀ آفاق

دیباچه نویس اثر دانش و اخلاق

نورسخنت تافته بر مشرق و مغرب

برق قلمت رفته بهرخانه و قشلاق  (عاطفی)

      با روانشاد استاد فیض محمد عاطفی، در دوران خدمت مکفیت عسکری ، آنگاهیکه جوان 22 ساله بودم، معرفت حاصل کردم.  دران دوران خدمت عسکری اجباری بود، هر جوان افغان که پا به سن 22 سالگی میگذاشت، بدون چون و چرا به خدمت سربازی سوق داده میشد، تقسیمات عسکری طوری  بود که عسکرجوان  22 ساله بامیانی را به بدخشان و بدخشانی را به بامیان میفرستادند. از روزی که به دفتر مکلفیت اسمش درج میشد، از همان روز شمول، نخستین روز خدمت سربازی اش به حساب میرفت. بعد ازاکمال دوسال خدمت اجباری عسکری، سند اکمال خدمت را که بنام ترخیص از خدمت عسکری یاد میشد، بدست میاوردند سپس به سوی زادگاه و فامیل بال میکشودند. ووقتی به لانه و کاشانه اش میرسید، گویی عمر دوباره یافته باشد. البته منزل را بسوی عسکری ترک کردن در واقع بسوی سرنوشت نامعلوم خویش رفتن است. البته تمام جوانان را به بهانه خدمت به وطن، ناموس و پاسداری از استقلال، آزادی وتمامیت ارضی که نشانه وطنپرستی و وطند وستی است، به خدمت سربازی میفرستادند.همه مجبور و مکلف بودند مدت دو سال را زیر بیرق افغانستان خدمت کنند. هرولایت افغانستان آب و هوای مختلف دارند. طور مثال در عسکری یک مثل بود و می گفتند:«اگر مرگ می خواهی کندز برو» هرکسی از مناطق سرد سیر اگر به خوست سرباز میشد، فاتحه اش را خوانده، بسوی عسکری می فرستادند، علاوه بر  اب و هوای نامساعد و گرم اش از نگاه اتنیکی و مذهبی و منطقوی نیز خطراتی به عسکر جوان و بی تجربه موجود بود. زیرا ساکنان آن منطقه چون ازخدمت سربازی معاف بودند. کسانی که اجباری به خدمت میرفتند از طرف مردم آن مناطق، خوش امد گفته نمیشد. اینکه در مدت دوسال دران محیط سربسته چه روز به سر، سرباز بیچاره میامد، هیچکسی واقف نمیگردید. پدران در اخیر سال اول اگر توان مالی میداشت ، حتمی یکبار خبر گیر پسرش در هر منطقه ایکه می بود، احساسات و عواطف  پدری وانسانی او را راحت نمیگذاشت، تا خبرش را نمی گرفت. اگر چه من هم در تقسیمات عسکری که مستقیما ازطرف وزارت دفاع صورت میگرفت. به قطعه ژاندارم ولایت بدخشان تعیین شده بودم، ولی در ولایت بامیان کارهای مطبوعاتی که انجام داده بودم  و شناخت وسیعی که با مامورین ملکی و نظامی داشتم، عوض فرستادنم به ولایت بدخشان مرا به کابل اعزام کردند. به معاونت دوستان صاحب نفوذ روانه ولایت کابل شدم. اداره تقسیم کننده یک جنرال با وقار بود و با نظر داشت سابقه ژورنالستیکی به مدیریت مجله اردو، دوباره تقسیم گردیدم. سحرگاه فردای آن روز در حالیکه بیم وضطراب مرا احاطه کرده بود، به دفتر مجله اردو که در مطبعه عسکری موقعیت داشت، داخل شدم و به رسم عسکری سلام داده داخل دفتر شدم، به تعداد شش نفر صاحب منصب در اطراف میز نشسته، چای مینوشیدند، اولین شخصی که با آن مواجه شدم و سلام دوباره  گفتم زنده یاد جگرن فیض محمد عاطفی مدیر مجله اردو بود. مرحومی به سایر افسران مرا معرفی کرد. دران جمع روانشاد لمری برید من نورالله تالقانی معاون مجله، سید حسام الدین، عبدالرحیم وردک وزیر دفاع فعلی و لمری برید من جمال الدین فخری ویکنفر دگرمن  که متاسفانه اسمش را فراموش کردم. البته دو نفر سرباز بی رتبه مثل من که یکی ان غلام سخی نام داشت و عکاس مجله اردو بود و سرباز دیگر عبدالحمید نام، از مزارشریف بود و در پاک کاری و تنظیف شعبات موظف بود . در یادداشت های که به خاطر درگذشت مرحوم نورالله تالقانی یکسال قبل نوشته ام و در اندیشه نو ووبسایت، جنبش ملی انتشار یافت،نتوانستم حق مطلب را بخوبی ادا کنم. البته پسانها  نورالله تالقانی به مثابه یکی از شخصیت های برجسته فرهنگی ـ خدماتی پر باری در عرصۀ فرهنگ و ادب انجام داد و نامش  در قطار نویسندگان صاحب نام افغانستان درج گردید.

    دراین نوشته درباره فعالیت هایم درمجله اردو به تفصیل صحبت کرده ام. بنابران در اینجا روی سخنانم منحصرا پیرامون کارنامۀ هایشاد روان  استاد فیض محمد عاطفی شاعر ونویسنده فرهیخته و بادرد وطن که با دیدگاه و شناخت ژرف از اوضاع و احوال وطن آگاه بود ومضامین طنزگونه منظومش همچون خنجری بران  قلب ارتجاع را نشانه میگرفت و چنان بی پرده دولتمردان و کاسه لیسان حکومت را هدف قرار میداد. که هیچ صاحب سخن دلیر و باشهامت   در شرایط سخت خفقان و ضیق نظامی باوی برابری کرده نمیتوانست. استاد عاطفی  چنان تیز نویس و نویسنده صاحب قلم بود که هنگام صحبت بامخاطب در حالیکه اورا هدایت میداد و رهنمایی میکرد، در هنگام صحبت سرمقاله مجله را با دستانش مینوشت و صحبتش ابداً و هیچگاهی قطع نمیگردید. این استعداد باور ناکردنی اش، حسادت مرا بشور میاورد. وقتی  هنگام صحبت صفحه اش تکمیل میگردید با سر به حروفچین اشاره میکرد، که ورق را میتواند، برای حروفچینی ببرد. او عادت داشت سر مقاله مجله اردو را که یکی از مجلات گرانسنگ ادبی، علمی، فرهنگی و نظامی و هنری بود با تیراژ هزاران شماره، در سراسر افغانستان به تمام قطعات و منسوبین اردو فرستاده میشد. درآخیرین لحظاتیکه مجله اردو، زیر چاپ میرفت، می نوشت.

     بر اساس روایت جناب محمد و زیر اخی کرخی هروی مولف و محرر نستعلیق قسمتی ار اشعار فیض محمد عاطفی بنام «آئینه محیط» که در سال2001 میلادی انتشار داده چنین تحریر نموده است.

   فیض محمد عاطفی، فرزند میرزا خیرمحمد، خواهرزاده منشی عبدالکریم  خان و سایر برادران بافضل و دانش احراری میباشد.

    فیض محمد در سال 1303شمسی درشهر هرات تولد و مکتب ابتدائیه را در شهر باستانی هرات گذشتانده، و از ایام طفلی باهوش و فراست بود. هیأتی که همه ساله جهت انتخاب طلاب لیسه حربیه می امدند وی را به طلاب لیسه حربی انتخاب نمودند. لیسه حربیه و دانشکده حربیه را در کابل تحصیل و صاحب متصب اردوی افغانستان گردید و تا رتبه دگروالی رسید و متقاعد شد.

عاطفی که طبع شعر را از خاندان مادری اش به ارث برده، شاعر با احساس و مانند  دیگرشعرای فامیل خود از نابسامانیها، بی عدالتی و عقب ماندگیهای وطنش رنج برده با وجودیکه پالیسی عسکری شاید همچنین اشعار را از قلم یکنفر صاحب منصب اردو انهم در محیط افغانستان نپذیرد. با آنهم احساسات وطن دوستی او غالب امده همواره اشعار انتقادی، اصلاحی واجتماعی سروده، به لهجه های تَند و شدید کارکنان دولت و نظام سلطنت را مخاطب و نواقص سیاسی و اداری مملکت را بر ملا ساخته است.

     بدیهی است چنین آثار در وقت و زمانش چاپ نمی شد و تاکنون هم نشده، آقای عاطفی در دورۀ زندگی خود تا کنون که لله الحمد صحت دارد شعر سروده و نوشته است، متاسفانه در اثر پراگندگی ما افغانها در داخل و خارج که از حال یکدیگر خبر نداریم مجموعه اشعار موصوف را بدست نداریم.

    در این اواخر آقای وکیل احمد «لامع احراری» پسرمامای «آقای عاطفی» که خود شاعر شیوا بیان و دراین روزها نوشتن آثار شان را روی دست دارم. قسمتی از اشعار اقای «عاطفی» را بنام «آینه محیط» و چند شعر کوچک دیگر را استنساخ و به جناب آقای داکتر شیراحمد خان کهیار هروی که مسلک ایشان فن شریف طبابت است و در راه نشر فرهنک وطن خدمات ارزنده مینمایند، داده بودند و داکتر موصوف این اشعار را به من فرستاده اند.

    البته از نظر طول دورۀ زندگی جناب «عاطفی» این گرد اورده شده خیلی کم و مشت نمونه خروار است. برای اینکه همین چیزی که بدسترس  داریم در حال آوارگی ما از بین نرود آن را تحریر و بدسترس اهل فضل قرار دادم... چون آقای لامع از نگاه فامیلی تا حد امکان با اقای عاطفی در تماس اند و طوریکه وعده کرده اند امید است مجموعه و یا قسمت بیشتری از اثار شان را اگر از بین نرفته باشد بدست اورند و بتوانم همه را درقید قلم آورم و خدمتی در نشر فرهنگ وطن خویش و یادی از اشخاص فاضل و نامور وطن ثبت تاریخ نمایم. و من الله التوفیق. جنوری دو هزارو یک میلادی . لندن انتاریو ـ کانادا.  درحالت مهاجرت.

    « محمدظاهر رستمی درتذکره «کاج ها هنوز ایستاده اند» در مورد عاطفی مینویسد: استاد فیض محمد عاطفی در سال 1306 خورشیدی چشم به جهان کشودند. آنچه مسلم است مجموعه «آینه محیط» فیض محمد عاطفی با وصف قطر کمش آینه ایست ازیک دوره طولانی در تاریخ معاصر افغانستان که در ان نابسامانیهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن دوره را میتوان بخوبی دید.» (بی بی سی)

       آقای رستمی تاریخ تولد زنده یاد عاطفی را 1306 خورشیدی نوشته است. درحالیکه تاریخ درست تولد آن مرحوم  باساس تحریر کرخی هروی در مجموعه «آینه محیط» سال 1303 خورشیدی  ثبت شده و هنگام وفات 86 ساله بود.

    جناب آقای فیض محمد عاطفی روز یکشنبه  تاریخ 15 ماه حوت 1389 جهان فانی را وداع کرد. وفات و نبود او ضایعۀ بزرگ ادبی و فرهنگی به حساب میرود.

   در اینجا چند نمونه از شعرهای انتقادی تُند ایشان را از مجموعه «آینه محیط » که در شرایط اختناق و استبداد دورۀ ظاهر شاهی سروده شده به طور نمونه تقدیم میشود:  نا گفته نگذرم اشعاری را که من به خاطر حلول سال جدید خورشیدی، به پاسخ  ایمیل محبت آمیزشما، فرستادم ، اشعار برگزیده شاعران نامدار میهن محبوب ما و شما هستند، که به شکل خصوصی خدمت شما فرستادم، من هرگز به ان نمیاندیشیدم که آن را شما منصوب به من میسازید و در سایت میگذارید، من فورا دست به کار شده برای عذر خواهی ارواح بزرگان ادب و فرهنگ ما وشما با ذکر این توضیح و رفع تهمت! این نوشته را که دربار ه یکی از سخنسرایان نخبه  وطن ما که همین چند روز پیش داعی اجل را لبیک گفت و در رسانه های برون مرزی ازان کسی یادی به عمل نیاورد، خدمت شما می فرستم تا اگر لازم دیدید، درپهلوی اشعار نوروزی قرار دهید تا  پیش ازین که مورد غضب کسی قرار گیرم . از محبت و شفقت بی پایان شما جهانی سپاس. (شنبلی)               

ماقوم که مرد روز جنگیم

درصحنۀ رزم چون پلنگیم

درکوه بلند چون عقابیم

در بادیه همسر شهابیم

درغیرت خود حریف رستم

درهمت خود رقیب حاتم

مائیم دلاوران آزاد

منسوب به دولت خداداد

در پنجه پشۀ اسیریم

وز نیش خسک بصد نفیریم

باکیک فگنده طرح الفت

داده به شپش همیشه خلعت

ما مملکت مگس فروشیم

همخانه عنکبوت و موشیم

دل داده به فال و رمل جادو

آشفتۀ سینما و سادو

شوق همه باگدی پران است

فکر همه با کبوتران است

یکدانه خروسک کلنگی

یک بودنۀ اصیل جنگی

درمسلک ما وطن پرستان

بهتر ز هزارها دبستان

دربادیه فنا روانیم

بیگانه پرست و خود کشانیم

گرامر بریم یارئیسیم

بازیچۀ دست انگلیسیم

 

رجال برجستۀ ما

 

یک مشت رجال سست عنصر

غارتگرو حیله باز وخونخور

ابلیس وشان فتنه پر داز

بی عُرضه و خانمان بر انداز

در راس امور ما نشستند

دروازۀ عدل و داد بستند

ازخون وجود ما مکیدند

دربستر نرم آرمیدند

بسیار طلا و نقره بردند

سرمایه به بانکها سپردند

کیدلاک ورولزرویس زیر پاشان

فورد است و بیوک در قفاشان

دارند به هر کنار و برزن

صد کوتی و باغ وقصر و گلشن

چون مرغ که شهوتش سر آید

برشانه مادرش بر اید

از بسکه رهین خواب نازند

مارا به شکنجه می نوازند.

این دولت سست بی مروت

برمام وطن کند خیانت

القصه در این محیط دلتنگ

ما شیشه و این ستمگران سنگ

پارلمان ملی ما

شورای وطن بسر فرازی

مشغول بساط گربه بازی

گردیده وکیل ما به هرسوی

قربان قربان بلی بلی گوی

اکثر وکلا که بی زبانند

بازیچۀ دست این و آنند

با چهره زرد و گردن خم

آماده امر صدراعظم

عزت طلب و دسیسه کارند

باخاک علاقه ندارند

هرکس که چنین طبیب دارد

مرگی به قفا قریب دارد

یار زنده و صحبت باقی . در فرصت دیگر بخش های سروده های تند تر او را

پیشکش مینمایم . شنبلی

 

    

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۱       سال        هفتم      حمـــل             ۱۳۸٩  خورشیدی                     مارچ ٢٠۱۱