کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
دنیا کوچک است

حامد علی پور
 
 

 

دنیای ما پر از خنده است
دنیای ما پر از گریه است
 
دنیای آرزوها
 
دنیای ترس ها و بیم ها.
 
درین دنیا ما اینقدر با هم مشترک استیم
 
که زمان آن رسیده است تا بدانیم: دنیا، به هر حال، کوچک است.

(برگرفته از ترانۀ کودکانهء مشهور در آمریکا به نام "دنیا، به هر حال، کوچک است")

 

اصطلاح "دنیا، به هر حال، کوچک است" ترجمۀ آزاد بنده از It’s a small world, after all است که در میان انگلیسی زبانان سالهاست رواج دارد. این اصطلاح در مواقعی به کار می رود که دو نفر بعد از چند دقیقه صحبت باخبر می شوند که به نحوی با همدیگر آشنایی دارند –  به طور مثال، برادر یکی با پسرکاکای دیگر در یک جا کار می کند؛ خویشاوند یکی با خویشاوند دیگر ازدواج کرده است؛ و یا هر دوی شان در یک مکتب بیست سال پیش همصنفی بوده اند.

در زبان فارسی دری ما هر چند معادل این اصطلاح وجود نداشته است، ولی به طور حتم همۀ ما به درست بودن این مقوله بارها پی برده ایم. به طور مثال،  با دوستی که از ما فرسنگ ها به دور زندگی می کند تیلفونی صحبت کرده ایم و بعد دریافته ایم که  یک دوست قدیمی دیگر ما حالا همشهری شان است! و ازین گونه مثال ها.

باری، برای بنده این دو حکایت شاهد درستی این اصطلاح بوده است.  هر دو، باری، بهانۀ هم خواهند بود برای معرفی مختصری از چهار کتاب نیز. امیدوارم تا مسئولیتی که همه کتابخواندگان و باسوادان در معرفی و پیشبرد کتاب و زبان و فرهنگ دارند، نیز در کمترین گونۀ آن برطرف شود

حکایت اول مربوط می شود به اینکه من چگونه سه کتاب ارزشمند از قلم نویسنده و پژوهشگر پُرکار و شناخته شدۀ میهن ما محمد نصیر مهرین را به دست آرم. دنیا کوچک است! 

هر چند با نوشته های ایشان تا حدی آشنایی پیدا کرده ام، اما افتخار آشنایی حضوری با آقای نصیر مهرین برایم نایل نشده است. ده سال قبل یک بار با او نامه نویسی داشته ام و آن زمانی بود که ایشان بعد از وفات پدرم، داکتر رضوی غزنوی، بدان مناسبت محفلی در آلمان برگزار کرده بودند.  در نیم سال گذشته که بنده با کابل ناتهه همکاری مختصری داشته ام، آقای مهرین اسم بنده را هم در پهلوی نویسندگان بزرگ دیگر دیده اند.  هر چند، در مورد خودم باید بگویم که کمال همنشین در من اثر کرده است، وگرنه من همان خاکم که هستم. ولی، آقای مهرین که قیاس نام شان اند، مرا در جملۀ ملک ها حساب کرده اند و با فرستادن سه کتاب از کتب متعدد شان مورد تفقد قرار داده اند. و می بینید که  دنیا کوچک است!

آقای مهرین و آثار شان، برای اهل فرهنگ و ادب، نامی نیست که نیاز به معرفی باشد. با وصف آن، این زندگینامۀ مختصر که با استفاده از "دانشنامۀ آریانا" تهیه شده است، در این جا مناسب می نماید و بعد از آن هم معرفی مختصر این سه کتاب صورت خواهد گرفت.

محمد نصیر مهرین در سال ۱۳۳۱ خورشيدی در شهر کابل به دنیا آمده.  تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه مسعود سعد سلمان و دبيرستان نادريه به پایان رسانيده و مدتی به عنوان کارمند در "د افغانستان بانک" اشتغال ورزيده اند. دانش آموختۀ رشتهٔ تاريخ و علوم بشری در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل اند. ایشان پس از فراغت از دانشگاه به تدريس تاريخ و زبان فارسی دری در دبیرستان‌های شکردره و تخنيکم کابل پرداخته اند. در جوانی از فعالان سياسی دهه پنجاه افغانستان بوده اند و تجربه ها و آموخته های سياسی ایشان در مورد اين دورۀ از تاريخ معاصر افغانستان سخت ارزشمند است.

مهرين چند ماه بعد از کودتای هفت ثور ۱۳۵٧ خورشيدی، شغل رسمی را ترک گفت و به زندگی مخفی روی آورد. بعد از اشغال نظامی افغانستان توسط نيروهای ارتش سرخ شوروی سابق، در بهار سال ۱۳۵٩ خورشيدی از افغانستان خارج شد. ایشان اکنون با فامیل در آلمان زندگی به سر می برند.

برعلاوه از مقاله های متعدد در نشرات و وبسایت ها، از ایشان کتاب های ذیل تا به حال به نشر رسیده است:

 1. چرا افغانستان در مسیر تاریخ توقیف شد؟

2. یادی از انیس

3. قتل های سیاسی در افغانستان معاصر

4. کورسازی در تاریخ ایران، افغانستان معاصر

 5. در پشاور برف نمی بارد

 6. دو چهره از امیر عبدالرحمان خان

 7. افغانستان در مسیر تاریخ و اشتباهات رشتیا

 8. سوگندها در تاریخ افغانستان معاصر

 9. عوامل سیاسی چندهمسری.

 

 کتاب های ذیل در شرف نشر اند (و یا نشر شده اند و این بیخبر از آن آگاهی ندارد!):

 1. وزیر محمد اکبرخان

 2. من لاله رخی با قد سروی دیدم.

شب رفت و سحر نشد (مجموعۀ هجده نبشته)

 گردآورنده: عبدالواسع بهادری؛ زمان چاپ: تابستان 1382؛ چاپ: بنگاه انتشارات و مطبعه میوند – کابل افغانستان؛ 131 صفحه؛ تیراژ: هزار جلد

          عنوان کتاب برگرفته از شعر بیدل با چنین بیت است: دل باز به جوش یارب آمد/شب‌رفت و سحرنشد شب‌آمد. و همانطوریکه در عنوان فرعی آمده است، شامل هجده مقاله از ایشان است.  به گفتۀ خود شان، "بیشترینه نبشته های که درین مجموعه از پیش چشم می گذرد، برای چندین برنامۀ تلویزیونی در شهر هامبورگ تهیه شده بودند." محور این مقالات، بیشترینه، سیاسی و اجتماعی اند.  مقاله های اعتراضی بر خود ما و یک تبصره کوتاه، در فشرده ترین گونه، حرفهای کلیدی را گفته اند که اگر به آنها پرداخته شود، قسمت بیشتری از مشکلات سیاسی افغانستان لااقل مجالی برای راه حل می یابد.  توجه کنید به این گفته ها و پرسش ها، که به باور بنده رهگشا اند: "آیا جای آن نیست تا انگشت ملامتی و سرزنش را به سوی خویش بگیریم و بپرسیم که پس از گذشت چند دهه آن نهاد فراگیر ملی که مردم افغانستان را علیه متجاوزین و مداخله گران و برای غلبه بر ناهنجاری ها، متحد می داشت و درین چند دهه دسترسی بدان بسیار اهمیت داشت، چرا به میان نیامد؟ آیا غیر ازین بوده است که ما فاقد بهره مندی از فرهنگ تفاهم و تحمل آمیز و فاقد درک از ضرورت تشریک مساعی میان احاد و اجزای زیر فشار در جامعۀ خویش بوده ایم؟"، و یا "بهترین راه برای رفع بی اطمینانی مردم توجه به آرزوهای نیک آنهاست. برای افغانستان آینده که باید همه چیز آن از صفر شروع شود، رفتار عادلانه را از همین حالا و از قدم های ابتدایی کار داریم. برقراری نظام عادلانه و تمدن آور و تجارب تلخ وطن ایجاب می کند که به حکومت های گروهی، خانوادگی، قومی، ظالم و ستمگر که کار را به تشنج و جنگ کشانیده و ساختن افغانستان آینده را صدمه می رساند پایان داده شود."

          فرازی از اندیشه های جلال الدین محمد بلخی عنوان سخنرانی است که آقای مهرین به مناسبت عرس مولوی در هامبورگ قرائت کرده اند. راستی در شعر مولانا چه سحر نهفته است که هرکسی از ظن خود یار او می شود؟ هر شوریدۀ او به نحوی برای این سوال پاسخی دارد. مهرین می گوید، "ما از انسانی تجلیل به عمل می آوریم که بخشی از ناامیدان و یأس زدگان هم زبان او و دیگران در پرتو اشعار گرم، دل انگیز و جذابش روح پژمرده، سرد و تشنه را دگرگون دیده و تولدی دیگری یافته اند."

حاصل سه سخن – شادروان علی رضوی عنوان سخنرانی دیگر مهرین است که به مناسبت وفات استاد علی رضوی غزنوی در محفلی در هامبورگ قرائت شده است.  مهرین در مورد هجرت آن مرحوم از غزنه به کابل، می گوید: "روستا زاده یی دانشجو را می بینیم که کمرهمت بست و ره به شهر کابل برد تا از کانون های میسر دانش فزای بهره ای جوید. جوانی که سفارش نامه یی از خان و ارباب و سید و سایر متفنذی را در جیب نداشت تا پشت در رئیس و وزیری ببرد که کارش آنگونه که رواج سکۀ زمانه بود به سامان بنشیند، بلکه همت بلند را بدرقه راه نمود، کتابت نمود و درس خواند."

          دیروز را نمی توان فراموش کرد عنوان مقالۀ دیگری است که خواننده را به یاد مقولۀ معروف "تاریخ تکرار می شود" می اندازد.  مهرین، به شیوۀ ویژۀ خودش که رُک و راست سخن گفتن باشد ادامه می دهد و می گوید، "آنانی که ادعای کار فرهنگی دارند ولی ریگی در کفش های شان نیست، وجدانهای که بیمار نیستند، آنانی که راست گویی و صراحت قلم و بیان را حرمت می نهند، پاکبازانه به طرح و تحلیل مسایل کشور می ورند و تا هنگامی که جوانب مختلف رویدادهای پیشین و تاثیرگذار بر اوضاع امروز، چون آیینه یی در پیش روی ما قرار نگیرد و از آن درس گرفته نشود، رهیافت های آینده دشوار است و با ندانم کاری ها، سردرگمی ها، گمراهی ها و مردم فریبی ها هر نوع کوشش و حرکت را همراهی خواهد کرد. چه خوب است که از نتابج رویدادها درس گرفته شود. دیروز فراموش نشود بلکه با غرض بهره گیری برای فردا و رهایی از دشواری های طاقت فرسای امروز در قلم ها و نشراتی که به تزاید نهاده است، با جسارت و جرأت منعکس گردد."

          دو مقاله اندر باب کتاب مشهور افغانستان در مسیر تاریخ در این کتاب آمده است.  یکی به نام افغانستان در مسیر تاریخ و سخن چند در باب موضع جناب محمد عزیز نعیم  و دیگری سخنرانی که مهرین در کنفرانس بین المملی غبار تحت عنوان نگاهی به موقف سیاسی غبار در لندن ارائه داده اند.

          نعمت حسینی در گفت و شنودی با نصیر مهرین عنوان دیگری در این کتاب است که خواننده را به زوایای زندگی مهرین آشناتر می سازد. روح مهرین از نوجوانی ناآرام بوده است و موجی بوده که آسودگی اش عدم اش بوده است.  به گفتۀ خودش، "در اواخر دهۀ چهل خورشیدی مقالات ادبی و مناسبتی در مکتب می نوشتم ... متاسفانه نوشته های مقدماتی به سامان ننشست که مجاب فعالیت های سیاسی شدم"

          در حاشیۀ رویداد سوم حوت عنوان مقالۀ است که در تکذیب حرفهای نبی عظیمی در کتابش به عنوان اردو و سیاست نوشته شده است. سرگذشت الماس کوه نور عنوان مقالۀ فشرده دیگری است که در آن ریشه های تاریخی این سنگ گرانبها مورد مطالعه قرار گرفته است.

سوگند ها در تاریخ افغانستان معاصر

زمان چاپ:بار اول در سال 1382؛ بار دوم در سال 1387؛ بنگاه انتشارات و مطبعه میوند – کابل افغانستان؛ 112 صفحه؛ تیراژ: هزار جلد

طرح و بسط پدیدۀ به نام سوگند خوردن در یک کتاب 112 صفحۀ و مثال و شاهد آوردن از تاریخ اسلامی و سیاسی میهن ما و نیز تاریخ جهان کار ابتکاری است که مهرین درین کتاب کرده است. مهرین  در مقدمه می گوید،"... انسانها در زندگی خویش بارها و به گونه های مختلف به قسم روی می آورند. شاه و گدا، جنرال و عسکر عادی، بیسواد و باسواد، کهنه پرست و نوجو، عالم دینی، ملا، طالب و بیخبران امور دین و هر گروه و فرقه یی بدان توسل می جویند ... گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که همه روزه گوش های مان سوگند ها و یا قسم ها می شنوند. شاید بتوان گفت که در میان ما افغانها چه در دیار آواره گی و چه در داخل افغانستان روزی را سراغ نتوانیم داشت که در خلال صحبت های و دید و بازدید هایی که افراد با هم دارند، چند باری نیاز به سوگند در میان نیاید."  

          بقیۀ کتاب گریزهای دارد به دنیای شعر که قسم در آن بارها آمده است. از سعدی یاد شده است که گفته: قسم به روی تو گویم از آن زمان که برفتی/که هیچ روی ندیدم که روی در کشیدم.  و یا: به خاک پای تو سوگند و جان زنده دلان/که من به پای تو در مردن آرزومندم. داستان شعر آهنگی که با مطلع "لاله را قسم دادم که رادو را نسوزان" آغاز می شود و برای هموطنان ما آشنا است درین کتاب آمده است که بسیار جالب است.  مهرین از مقالۀ آقای ایشر داس زیر عنوان "ما باشندگان دیرینۀ این سرزمین" نقل قول می کند که در آن در مورد زندگی لاله و رادو حرفهای زیاد نهفته است.

          مهرین شرح می دهد که "اعضای حزب دیموکراتیک ملی که به کلوپ ملی شهرت داشته است به "والله، بالله، تا الله" قسم می خوردند، و اعضای حزب خلق که رهبری آن به عهده مرحوم دکتور عبدالرحمن محمودی بود، به خدا و قرآن قسم می خوردند که با اساسات حزب وفادار باشند. گاهی افراد با هم دست داده و به اصطلاح قول می دهند و قسم یاد می کنند که کاری را انجام خواهند داد مثلاً قول و قرار محمود طرزی و امان الله خان از چنین نمونه است."

          بخش های دیگر کتاب به سوگند ها در تاریخ معاصر افغانستان می پردازد: سوگند دوست محمد خان که روزی پشاور را دوباره به دست بیاورد؛ "قسم تذرع آمیز مکناتن برای جلوگیری از کشتنش. تعهد در قرآن به منظور قتل امیر حبیب الله خان، قسم نمایندۀ امان الله خان با حبیب الله کلکانی، محمد نادر خان را بدعهد و شکنندۀ پیمان در قران میدانند، بخش های ازین کتاب است که برای پژوهشگران در تاریخ معاصر مفید خواهند بود.

          دنیا کوچک است! بخشی که زیر عنوان اشاره یی به قسم های تنظیم های اسلامی افغانستان آمده است، مربوط به دوران می شود که بنده در پشاور پاکستان زندگی می کردم و ازین ماجرا از نزدیک آگاهی داشتم. این حادثه بر می گردد به سال 1367 خورشیدی که هر دو "اتحاد" سه گانه و شش گانه خواستند با هم اتحاد کنند! در آن زمان در پشاور آوازه بود که عربها با "بوجی" های پر از دالر درین جلسه وجود داشتند. الغیب و عندالله. بدبختانه، ما "نتیجۀ" اینهمه سوگندها را یک ربع قرن بعد هنوز هم تجربه می کنیم.

درنگی بر زمینه های استبداد شناسی نادرشاه با مکثی بر چگونه گی قربانی شدن عبدالرحمن لودین

زمان چاپ: سال 1388؛ بنگاه انتشارات میوند – کابل افغانستان؛ 119 صفحه؛ تیراژ: هزار جلد

این کتاب در حقیقت مشتمل از دو کتاب است: کتاب اولی در مورد نادرشاه که "نماد خدعه و نیرنگ" نامیده شده است؛ کتاب دومی در بارۀ عبدالرحمان لودین که "نمادی از فداییان روشنفکر" خوانده شده است.  آنچه این دو بخش را به هم ربط می دهد، همانا کشته شدن این "نمادی از فداییان روشنفکر" به دستور "نماد خدعه و نیرنگ" است.

          بخش اول کتاب به سالشمار زندگانی نادرشاه می پردازد و به اینکه او چگونه با "تزویر، مکر، حیله، و نیرنگ های هنرمندانه و دپلوماتیک" هر چه مخالف در راه خود می بیند از بین می برد. نادرشاه در هر کدام این شیوه ها "موفق" است – "مدعیان تاج و تخت، چون امان الله خان و یارانش، والی علی احمد، حضرت محمد صادق مجددی (نورالمشایخ) و امثال آنها" را اغفال می کند؛ ادارۀ امور را به نزدیکان مورد اعتبار خود می دهد؛ قدرت را با برادران تقسیم می کند و بدین ترتیب استبداد خاندانی را ایجاد می کند؛ و در کاربرد خشونت در مقابل مخالفین هیچگونه معطلی نشان نمی دهد.

          نادر خان در راه رسیدن به کابل فقط یک اصطلاح را تکرار می کرد و آن "نجات وطن" بود. به گفتۀ مهرین، "در برابر طرفداران شاه امان الله می گفت که صاحب تاج و تخت اوست و بدیلی در برابرش وجود ندارد و اما در مقابل مخالفین وی این جمله را به تکرار بر زبان می آورد که در باره کسی که باید زمام امور آینده ای کشور را به دست بگیرد، انتخاب مشخصی ندارد؛ آنچه که اکنون فکرش را به خود مشغول داشته فقط اینست که چه گونه باید امیر حبیب الله کلکانی را سرنگون ساخت او به این طریق بر نیت نهفته در ذهن خوش که برای تصرف قدرت داشت، پوشش می نهاد."

          نمونه های دیگر از فریب و نیرنگ و استبداد نادر خان در کتاب مهرین اینهایند: "او برای جلب اعتماد حبیب الله و یارانش، برادر خویش شاه محمود را که در دوران پادشاهی امیر حبیب الله کلکانی به دربار او در کابل حضور داشت؛ با اماننامه و تعهد کتبی دایر بر عدم اذیت آنها در حاشیۀ قرآن، نزد او به شمالی فرستاد و ایشان نیز با اطمینان به آن سوگند بزرگ نادرشاه، به تاریخ اول عقرب 1308 خورشیدی به کابل آمدند؛ اما هنوز ده روز نگذشته بود که امر اعدام شان به اجرا در آمد."

بخش دوم کتاب در مورد لودین، زندگی کوتاه و پُر بار او، نمونه های نثر و شعرش، و چگونگی قتل او بر مبنای چندین شواهد، می باشد.  از نمونه های شعری او درین کتاب مخمس معروف نعره است که مرحوم غبار هم آنرا در جلد اول افغانستان در مسیر تاریخ آورده است. چند بیت را درینجا تکرار می کنیم:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید

از شر مکر و حیله ی دشمن خبر شوید

تا از صدای صاعقه اش گنگ و کر شوید

وانگه چو رعد نعره زنان در بدر شوید

                   مانند برق جلوه کنان در نظر شوید.

حکایت دوم شاهد اینکه: دنیا کوچک است!  درست یک هفته بعد از آنکه مقالۀ پدر مرحومم، داکتر علی رضوی غزنوی، زیر عنوان "یادی از رفته گان" در ویبسایت کابل ناتهه آمده بود، زنگ تیلفونی از ایالت فلوریدای امریکا برایم آمد. من تعجب کردم زیرا هیچ کسی را در آن ایالت نمی شناسم. طرف با مهربانی سلام و علیک کرد و گفت، "من فریار کهزاد استم و می خواهم با آقای علی پور صحبتی داشته باشم." بنده، خود را حامد خواندم و علیک السلام گفته از تیلفون شان تشکری کردم. ایشان از مقالۀ یادی از رفته گان که با تایپ دوبارۀ بنده در سایت کابل ناتهه آمده بود یاد کردند که در آن پدر مرحوم بنده در مورد پدر مرحوم ایشان، استاد احمد علی کهزاد سخن گفته بودند و در ضمن یاد کرده بودند که کتاب "افغانستان قبل از اسلام"  آن مرحومی سالهاست که نایاب است. فریار کهزاد گفتند که "اما خوشبختانه کتاب تاریخ افغانستان آن مرحوم چاپ دوباره شده است و اگر شما مایل باشید، من آنرا برای شما به طور هدیه می فرستم."  دنیا کوچک است

ناگفته نماند که از فیض دوستی های پدر مرحومم با بزرگان کشور، من هم خوشبختانه با بیشتر از آنها آشنایی اسمی یا رویارویی داشته ام. از آنجمله با آقای نبی کهزاد که الحمدالله حیات دارند و در ایالت کالیفورنیای امریکا زندگی می کنند بارها ملاقات کرده ام.  ولی شرف دیدن مرحوم احمد علی کهزاد هیچگاه بدست نیامده بود و نمی دانستم که ایشان پسری دارند و آن پسر در ایالت فلوریدای امریکا زندگی می کنند و بعد از طریق این پسر دریافتم که پسر دیگر شان در لوس آنجلس کالیفورنیا زندگی می کنند و پسر بزرگتر شان سالها قبل در کابل چشم از جهان بسته است. می بینید که دنیا کوچک است! 

از صحبت با آقای فریار کهزاد سخت خوشحال شدم و از لطف شان تشکری کردم. ایشان نشان از پدر دارند و خود اهل علم و دانش اند،مهندس استند و دکتورا نیز دارند. داکتر کهزاد گفتند که تایپ دوبارۀ کتاب را در نیمه سالهای 1990 میلادی آغاز کرده اند و کتاب در سال 2002 کتاب از چاپ بیرون آمده است.

نقد و بررسی این کتاب بدون هیچگونه شکسته نفسی باید گفته شود مسئولیت تاریخی برای از ما بهتران است. کتاب در دو جلد از دورۀ قبل از تاریخ آغاز می یابد و با بخشی به عنوان "رایان کابلی یا برهمن شاهان کابل" که از نظر مرحوم کهزاد "آخرین فصل تاریخ آریانا یا افغاستان قدیم" خوانده شده است، به پایان می رسد. این دو جلد حدود هزار صفحه را در بر می گیرد و آنچه در پی می آید به هیچوجه عنوان بررسی و نقد کتاب را نمی تواند بگیرد.  درینجا، ما فقط یک معرفی شناسانه وار از کتاب ارائه می دهیم.  به امید آنکه دنیای کوچک همۀ خوانندگان این سطور پر از خنده باشد!

تاریخ افغانستان (در دو جلد)، نشر اول توسط انجمن تاریخ افغانستان، سال 1325 خورشیدی، تیراژ 1000 جلد.  نشر دوم توسط بنیاد فرهنگی کهزاد، سال 2002 میلادی (1381 خورشیدی)، تیراژ 5000 جلد.

          کتاب در جلد به قطع و صحافت موزون به چاپ رسیده است.  در زیر عنوان کتاب در بین قوس آمده است (تاریخ آریانا). در ضمن هر دو جلد یک عنوان طولانی تر فرعی هم دارند. عنوان فرعی جلد اول از ادوار قبل التاریخ تا سقوط سلطۀ موریا نامیده شده است. عنوان فرعی جلد دوم از آغاز سلطنت مستقل یونانو باختری تا ظهور اسلام خوانده شده است.         

          در اولین نگاه، آنچه به نظر منی که سالهاست در محیط غرب زندگی می کنم جالب آمد اینبود که در جلد اول، در فصل پنجم این کتاب، آقای محمد عثمان صدقی با آقای کهزاد همکاری کرده اند و آن بخش را نوشته اند. این گونه همکاری و دوگانگی نوشتن در غرب سالهاست رواج دارد و نویسندگان غالباً با همکاری دیگر فصل ها یا تمام یک کتاب را می نویسند. در دانشگاه ها و مطبوعات امروزه گاه و بیگاه می بینیم که نویسندگان افغان (و غالباً ایرانی) هم اینگونه اشتراکی مقاله می نویسند. می بینیم که دنیا کوچک است و ما نیز این رسم را بیش از نیم قرن قبل داشته ایم.

در  پیش گفتار این کتاب، داکتر فریار با اشاره به بنیاد فرهنگی کهزاد نوشته اند که "این بنیاد که به خاطر حفظ و نشر آثاد کهزاد بزرگ ایجاد شده است، در صدد است تا تمام آثار این دانشمند طراز اول تاریخ کشور را که در سدۀ اخیر یکی از مورخین پیش آهنگ و ممتاز در راه زنده ساختن مفاخر تاریخی کشور ما می باشد، جمع آوری نموده و هر یک را به نوبه به دست چاپ و نشر بسپارد."  دنیا کوچک است! در مطبوعات ما درین چند دهۀ اخیر گاه وبیگاه بحث صورت گرفته است که آیا استفادۀ نامهای "خراسان"، "آریا"، یا "آریانا" یا در پهلوی نام افغانستان مناسب است یا خیر. مرحوم کهزاد این مسئله را در سال 1325 که حدود 65 سال قبل از امروز شود، چنین استادانه شرح داده است: "ما خود می دانیم و بیگانگانی که پیش از ما کم و بیش در اطراف سابقه و موجودیت تاریخی افغانستان متوجه شده اند، خوب ملتفت هستند که این مملکت در عصر حاضر و قرون جدیده به نام "افغانستان"، در دورۀ اسلامی قرون وسطی به اسم "خراسان" و در ازمنۀ قدیم باستانی به نام "آریانا" یاد می شد. ... پس اگر در فصول اولیۀ تاریخ مملکت ما اسمای "آریا" و "آریانا" می آید از آن قطعاً نباید به فکر تیوری های نژادی (راسیزم) افتاد، زیرا در نظر ما و در تاریخ مملکت ما این کلمات از خود مفهوم جداگانۀ تاریخی دارند و این مفهوم واقعی طوری در نام مملکت و در اسمای رودخانه ها، علاقه ها و برخی از قبایل ما حل و مزج است که جزء موجودیت تاریخی ما و کشور ما شده و تغییر آن جعل حوادث تاریخی است."

جلد اول این کتاب از"نظری به دوره های قبل التاریخ" آغاز می شود. در مورد ریشه های لغت آریانا، حدود آریانا، سرود و موسیقی و زراعت و مالداری این سرزمین، و بعد در مورد "مهاجرت آریاها از آریانا به طرف هند و فارس" معلومات مهم تاریخی ارائه شده است. اوستا، زرتشتر، تقسیمات اوستا، یاما-یما-جم-جمشید، کشتاسپ، بخدی... بخش های دیگری اند که درین کتاب به طور مفصل روی آنها بحث صورت گرفته است.

جلد دوم این کتاب به روایت خود مرحوم کهزاد، "از آغاز سلطنت مستقل یونانو باختری (250 ق م) تا پایان حکمفرمایی رایان کابلی و شیوع دین مقدس اسلام را در بر می گیرد." متاسفانه در جلد دوم (یا لااقل درین نسخه که حالا نزد من است) یک نقص طباعتی بزرگ رخ داده است. بعد از صفحه 282، یازده صفحه از قسمت اول کتاب عیناً دوباره آمده است و بعد صفحه 310 شروع شده است. امیدوارم که این یاددهانی برای انجمن کهزاد مفید باشد و این اشتباه طباعتی را اصلاح بکنند.

در پایان جلد اول شرح حال مختصری از زندگی مرحوم کهزاد آمده است که با نقل گوشه های از آن درینجا و آوردن نمونه شعری از مرحوم کهزاد، این مقال را به پایان می بریم.

 "احمد علی کهزاد فرزند میرزا محمد علی در 8 ثور 1287 شمسی در شهر کابل دیده به جهان گشود. در طفولیت دروس خانگی را نزد سید عبدالحمید آغا آغاز نمود و متعاقب آن شامل مکتب خافیا گردید. سپس در مکتب های اتحاد، حبیبیه، جبل السراج و استقلال درس خواند ... بعد از دو سال کار در دارالتحریر شاهی به حیث سکرتر سفارت افغانستان عازم ایتالیا شد. این درست زمانی بود که موسولینی دیکتاتور ایتالیا در آن کشور قدرت را در دست داشت. ... متاسفانه روابط سفیر افغانستان در روم که ناشی از مسایل تبعیضی بود با این جوان زحمتکش و بااستعداد آهسته آهسته خراب شد تا اینکه سفیر صاحب از مرکز درخواست نمود تا وی را دوباره با افغانستان تبدیل نمایند.... کهزاد جوان مجبور شد تا از طریق خشکه عازم وطن گردد و هم علاقه داشت تا کتاب های مورد ضرورت و علاقه اش را از تهران خریداری نماید. برادر امان الله خان سرداد عنایت الله خان در تهران بسر می برد و بدین ترتیب بر وی اتهام بستند که رابطه یی بین امان الله خان و برادرش قایم نموده است. به مجردیکه از سرحد ایران وارد افغانستان شد، وی را تحت نظارت به توقیف خانه آنوقت بردند و مدت تقریباً یکسال را بدون پرسش و ارایه هیچ نوع دلیلی در آنجا سپری نمود... کهزاد بزرگ همچنان عضو انجمن دایرةالمعارف آریانا بود و بدین ترتیب در نوشتن این دایرةالمعارف بزرگ همکاری زیادی نمود است.... وی را همچنان از سخنوران ورزیده محسوب می نمایند، زیرا در فصاحت و بلاغت بی نظیر بود و ساعت ها بدون یادداشت در مقابل عده زیادی سخنرانی می کرد ...آثار این دانشمند ثمرۀ نیم قرن فعالیت های فرهنگی وی می باشد که نه تنها تقریباً تمام دوره های تاریخ افغانستان را در بر می گیرد، بلکه موضوعات هنر، ادبیات، ثقافت، زبانشناسی، معماری، جغرافیا، مردم شناسی، سیاست، امور اجتماعی، مسایل دیپلوماتیک وغیر را نیز احتوا می کند..."        

اینهم قسمتی از یک شعری از مرحوم کهزاد:

ای کشور افغانستان     ای سرزمن باستان

مهد فروغ آریان                  پاینده نامت جاودان

                 پاینده نامت جاودان

ای قلب پاک آسیا       ای منبع صدق و صفا

خاک ترا چون توتیا    در دیده مالم هر زمان

                  در دیده مالم هر زمان

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱٤۱       سال        هفتم      حمـــل             ۱۳۸٩  خورشیدی                     مارچ ٢٠۱۱