. . . خواستگاری بروند. انشاالله تعالی . فقط .امیر حبیب الله
. . . همین نوشتۀ مرا هم جهت اسامی فوق نشان بدهید. فقط
امیرحبیب الله خان " سراج الملة والدین " دردستورنامه یی که به منظور دسترسی به محبوب سلطان نوشته، افزون برادعای خدمت به اسلام وافغانستان، آرزوی خویش را با این استدلال نیزتوجیه می کند، که " قوم واستخوان شریک هستیم ؛خون شریک هم شویم." درحالی که آن قوم شریکی واستخوان شریکی، دارای خون شریکی نیربود. البته درقوم دوستی امیرحبیب الله خان، مانند پدرش امیرعبدالرحمان خان وبقیه حاکمان جای گمانه زنی وتردیدی نیست. می توان گفت که یکی از پایه هایی که در راه حکومتداری به آن اتکا نمودند، قوم دوستی هم بود،اما درین مورد استدلال امیر پذیرفتنی نیست. حتا درانگیزۀ دسترسی امیر به محبوب سلطان نه اینکه قوم دوستی مشهود نتواند باشد، نیات سیاسی او را نیز نمی توان دید. پس آن استدلال خونشریکی پذیرفتنی نیست. علاقه اش را باید در جای دیگری پیدا نمود.
انگیزۀ " سراج الملة والدین" ازحرص شهوت رانی وهوسبازی وزنباره گی اوبرخاسته است. اگرمنظور دریافت انگیزه های "مصاحیان" یا خانوادۀ پدری محبوب سلطان باشد، سزاوارتأمل است. ولی ازروی نتایج برجای مانده وآرزومندی هایی که مصاحبان برای نزدیکی به دربارامیر داشتند، میتوان انگیزۀ آنها را به خوبی شناخت. پس از آن که در سال 1902 ازدواج با محبوب سلطان صورت گرفت، مصاحبان وبه ویژه جوانان ایشان بیشترمقام های مهم نظامی و درباری را به دست آوردند و ازمحافظین مهم قصر شاهی شدند. تعداد زیادآنها به شمول محمد نادرخان،افزون بر دریافت رتبه های بلند نظامی، درسفر هند امیر را همراهی نمودند. در واقع همه برادران محبوب سلطان وظایف مهمی را اشغال کردند. بهره گیری ازآن خویشاوندی نیزبود، که در آینده به برچیدن بساط آرزوی برگشت امان الله خان به تخت شاهی ، نقطۀ پایان نهاده شد.
اما این هم باید گفته شود که اگر " مصاحبان" موافق می بودند ویانه، در هر حال، لزوم دید امیرحبیب الله خان واینکه او تصمیم گرفته بود که محبوب سلطان باید زنش باشد، مصاحبان به عنوان صلاحیتداران دختر، ناگزیر به اجابت ازفرمان امیربودند. زیرا لزوم دید و خواست وآرزوی مطلق العنان جزمواقع استثنایی،(5) باید براورده می شد.؛ ومحبوب سلطان به عنوان انسانی قرار داشته در بافت نظم مردسالار، توان تردید لزوم دید امیر ومردان خانواده را نداشت.
این است که فقط امیـــر برای دسترسی به زنان بیشمار به ویژه زن درس خوانده و زیبایی چون محبوب سلطان،ازنیازهای خوشگذرانۀ او با زنان، وبا پشتوانۀ امکاناتی که مطلقیت در اختیار او نهاده بود،جنبه های اجرایی میافت. نیازهایی که اگر درمورد محبوب سلطان، توجیۀ خونشریکی پیدا می کرد، صد ها تن دیگر را که در حرم داشت، چه جوابی تواند بدهد. صدها زن دیگری که در دربارامیرمعصومانه می زیستند، و از قوم وعمو زاده های او هم نبودند،به دلیل همان حرص یادشده، در واقع محبوس آن هوسرانی امیر بودند.
درین پیوند لازم به یادآوری است که فضای سیاسی- فرهنگیی به دست درازی های گسترده تر امیر موقع می داد. امیراگر می شنید که در پایتخت ویا بقیه مناطق کشور، زیبارویانی وجود دارند، می خواست که فقط دردرباراو باشند. . . .
آن بینش وتوقع حریصانۀ او در محدودۀ چنان تمایلات زن خواهی بیشترقرار نداشت. هرپدید آیی وتولد نهاد واثری هم بایست مهرنام ولقب او( حبیب ویا سراج) را می داشت. اگردرادارۀ امورزنان حرم، شب ویژه یی را " شب سراج " نامید، در بقیه موارد نیز" تمایل داشت،همه چیز بنام خودش منسوب گردد؛ مثلا ً : کوه سراج، (جبل السراج)، تپۀ سراج، (تپۀ بلخ کابل )، نهر سراج، بند سراج، رباط سراج، قلعۀ سراج، عمارت سراج، وده ها سراج دیگر." (6) سراج الاخبار و سراج التواریخ و" بیت العلوم مبارکۀ حبیبیۀ" را نیز باید افزود. . . .
-----
ویژه گی فقط امیرحبیب الله خان در برابررنجدیده گان هزاره
مظالم امیرعبدالرحمان خان در برابر مردم هزارۀ کشورما را، می توان یکی ازوحشت آمیزترین سیاست های مطلق العنانی شمرد. نتایج آثارعمل سرکوبگرانه درقتل های جمعی،فراراجباری، به فروش رسانیدن وبه غلامی وکنیزی گرفتن وغصب دارایی وزمین های آنان چهره نموده است. اما امیرحبیب الله "سراج الملة والدین" که برثمرۀ خونبارسرکوب های پدر قهار خویش نشست، ازین موقعیت بی درد سر،چند رویکرد عفوه آمیز واز جمله گویا"مرحمت" چشم پوشانه از" بدی سابقۀ رعایا" ی هزاره داشت. در حالی که خانواده های اعیانی پس از بازگشت از هند وایران، امتیازات بیشماری را برای مرفه زیستن به دست میاوردند؛ مردم هزارۀ کشور از حد اقل امکانات محروم بودند. با آن هم تنی چند از "میر ومیرزاده" را برای جلب همکاریی ویژه در نظر می گرفت. در سال 1322 ق. فرمانی داد که گوشه یی ازمصایب وارد شده بر پیکر مردم هزاره را نیر میتوان در آن
یافت.
قسمت هایی از فرمان امیررا باز می نگریم :
" برضمایر اخلاص مظاهر . . . میر وارباب و . . . آقه سقال و تمامه رعایای طوایف هزاره واضح باد . . . به موجب این فرمان مرحمت ترجمان بشمایان آگاه می نماییم :
اول ِ آن این می باشد که تا حال ملک و زمین شما مردم بمردمان مهاجر وناقل افغان داده می شد. حکم کردیم که بعد ازین ملک وزمین شمایان بتصرف شمایان باشد و کشته گری می کرده باشید، زمین کشتی شما میباشد. بمردم مهاجرین داده نشود . فقط
دوم اینکه اشخاصی که بخارج علاقه دولت خداداد او بدیگر دول فرار میباشند، همه را بموجب حکم اشتهار فرمان هذا اجازۀ وحکم دادیم که واپس به اوطان اصلی خود حاضر شوند وبخاطر جمعی بیایند از آنجمله فراریان هر قدرمیر و میرزاده باشند،بحضور حاضر شوند که دیده شوند وسرشتۀ گذران وبود وباش شان بخوبی و درستی بسته شود. وهر قدر که رعیتی وارباب باشد باوطان خود حاضر شوند اگر ملک آنها تا حال بمهاجر داده نشده باشد، بعد ازین حکم کردیم که داده نشود. ملک خود ها راتصرف شده،آرام وآسوده می شوند وهر قدر نفری که قبل ازین حکم ملک وزمین شان بمهاجرین داده شده است، آنملک و زمین از مهاجرواپس گرفته نمیشود.وبه بدل آن از دیگر زمین های خالصه سرکاری که جدید جوی کشیده وآباد وقابل زراعت است ملک وزمین داده می شود که آسوده شوند، وآرام باشند. انشاالله تعالی. واین را هم برا ی فراریان خارج علاقۀ دولت
خداداد خبر میکنیم که اگر تا ماه میزان سنۀ یکهزار وسه صد وسه هجری در اوطان خود نیامدند باز زمین های آنها را خاره نمی مانیم. حکم ومی کنیم که بمردم مهاجر داده شود . فقط
واین حکم بر کل طوایف هزاره میباشد الا مردم هزارۀ شیخ علی کوه که تا له وبرفک باشد، ومردم جهارصده و قوم سلطان که مردمان فراری این سه موضع اگر ازخارج دولت خدا داد بیایند منظور داریم بدیگر جا زمین کشتمندی بقدر اندازۀ شان برای مرحمت داده میشود و در خود سه موضع مذکور جا داده نمی شود . فقط
یکشنبه دوازدهم ماه رمضان المبارک سنۀ 1322"
(7)
این که چه تعداد ازمردم هزاره برگشتند،میرمحمد صدیق فرهنگ طی سوال مشابه پاسخ در خورپذیرش دارد. وی می نویسد : " وجود کتله های هزاره در خراسان وایران وبلوچستان انگلیسی وترکستان روسی نشان میدهد که یک عدۀ کافی از ایشان این کشور را برای همیشه ترک گفتند . "(8)
با درنظرداشت جدا افتادگی های مهاجرین و مشکل وسایل اطلاع یابی از فرمان امیرو مشکل وسایل انتقالات، تردیدی برجای نمی ماند که تعداد بیشماری نتوانستند در خلال چند ماه وقت کم، به سرزمین آبای خویش برگشته و ملکیت های غصب شده را دوباره به دست بیاورند.
با آن هم وبا تمام جوانب اغواگرانه ومرحمت نمایی امیر، فقط نویسی او در این مورد حاکی از جلوه های همان تعدیلاتی است که به مطلق العنانی عبدالرحمان خان صورت گرفت. موارد دیگری مانند رهایی تعدادی از زندانیان به ویژه بستن سیاه چاه ها از کاهش میزان خشونت وبا حفظ جکومت مطلقه حاکی بود.
سرنگونی امیر فقط با وسایل قهری
هنگامی که در جامعۀ قرار داشته در زیر سیطرۀ مستبدان، تعدادی ازشهروندان اصلاح طلب آن سعی کرده اند،درزمینۀ چگونگی اداره حیات کشور خویش، با پیشنهادی سهیم شوند، واکنش تند وبی اعتنایی تحقیر آمیزدیکتاتورها ومستبدین رادیده اند. درنظام مطلق العنانی، خود سروبی اطلاع از فرهنگ سهمگیری بقیه شهروندان،شدت واکنش بیشتر است. وهنگامی که مستبدان ودیکتاتور ها همه راه ها را برای ابراز نظر دیگران می بندد، فقط یک راه را برای مخالفین مطرح می کند، که مصم به تغییر هستند. گلوله یی که در شکارگاه کله گوش سر امیر حبیب الله خان را شگافت، نماد فقط یک راه بود در برابرآن فقط اندیشی های خودبینانه ومطلق العنانی امیر. . . .
امیرعریضۀ عذرآمیزو مؤدبانه اصلاح طلبان مشروطه خواه را که به دین اسلام هم معتقد بودند، با تیغ خشم مطلقیت جواب داد وراه را برای قتل خود همواره نمود.
زیرا پندارامیر این بود که فقط آن چه او اندیشیده بود؛ وبرای ادارۀ افغانستان ومردم آن انجام میداد ، درست بود وبس. برای دست درازی های مختلف توجیهات گوناگون داشت.و به قول شادروان حبیبی " این مملکت( افغانستان) را ملکیت شخصی خدا داد . . ." (9) خود می پنداشت.
وقتی امیرریختن خون مولوی محمد سرورخان" واصف" را که درپای دار با صراحت از اصلاح طلبی خود برمبنای باورداشت اسلامی اش دفاع نمود، نپذیرفت.(10)
واضح است که مسلمانی دیگران را نیز فقط برمبنای قدرت خود می سنجید. زیرا با فرهنگ باورداشت های مطلقیت که برتعابیر مورد نیاز خویش از اسلام وبرخی روحانیون جیره خوارنیزتکیه نموده بود، فقط خودرا بهترین مسلمان وبا صراحت و وضاحت سایۀ خدا معرفی می نمود.
ویا وقتی که در برابر زن جسور خویش علیا جضرت سرور سلطان، مادرامان الله خان که با عیاشی ها وزنبارگی امیرمخالف بود،پیشامد زشت نمود(11)، وقتی که اعمال قبیح اودر جامعه شهرت میافت، مخالفت ونارضایتی ونفرت نیز راه وچاره را در اندیشیدن به فقط اعدام او میافتند. دامنۀ آن نارضایتی ونفرت به داخل دربار وخارج دربار راه یافته بود. ازین رو آن فقط های برخاسته ازتحکم فرمانروایانه، فقط وسیلۀ قهری را دربطن خود پرورش داد. ناراضی های دارندۀ فکر واندیشه آرزو های دیگر که نیاز زمانه نیز به ایشان لبیک میگفت،با مسدود دیدن همه راه ها و روزنه های ابراز نارضایتی، فقط یگانه راه را درپیش گرفتند ، که قتل امیربود. . .
رویکردهاو توضیحات
1- امیر عبدالرحمان خان .تاج التواریخ .( سفرنامه وخاطرات امیر عبدالرحمن ختن وتاریخ افغانستان. جلد دوم . ص 326. ترجمۀ غلام مرتضی خان قندهاری. نشر مؤسسۀالازهر. 1379 . پشاور
2- اسدالله سراج. "رویداد های مهم زنده گی اعلیحضرت محمد نادرشاه شهید". صص 7 و 8 . سال هـ . ش 1388 .مطبعۀ احمد. کابل افغانستان
3- مخالفین خانوادۀ سردار یحیی خان گفته اند که این خانواده زمینه را برای ازدواج محبوب سلطان با امیر حبیب الله مساعد نمودند. با توجه به همین ذهنیت است که در کتاب مرحوم اسدالله سراج با تکیه بر طلبگاری امیر حبیب الله خان چنین آمده است :" اقدام طلبگاری امیر توسط فرمان مورخ سه شنبه 20 ماه محرم الحرام 1320هـ .ش. تسجیل گردیده است. واین خود حواب به آنانیست که ادعا دارند سردار محمدیوسف خان برای تقرب به دربار دختر خود راپیشکش نمود." ص 4 منبع بالا.
4- به طور مثال نمونۀ پایان را ببینیم :
" مولوی عبدالرب قندهاری مدیرمعارف کابل وظیفه داشت برای هرزن حرم،القاب عربی تهیه کند وبرای ازدواج نامحدود امیرفتاوی شرعی برابر نماید. مثلا ً فتوا داده شد که " تملک زنا ن از« دارالحرب» غیرمعدود وآزاد است چون پذر امیرجهاد کرده ونورستان را مسلمان ساخته است، پس آنجا حکم دارالحرب را داشته وشاه می تواند به هرتعدادی که زن از آنجابرای خود بگیرد. . ." داکتر سید عبدالله کاظم . یک بررسی تحلیلی تاریخی زنان افغان زیر فشار عنعنه وتجدد. ص 110.کالیفورنیا. 2005
5- یکی ازموارد ابرازعلنی نارضایتی را درواکنش میرزمان الدین خان بدخشانی می بینیم . میرزمان الدین خان، مامور بارچالانی دربار،دعوت شرکت دریک جشن زنانه در ارگ را با این پاسخ رد نموده بود که:« من خود نوکر شاهم ولی خانمم نوکر کسی نیست ودر هیچ محفل رسمی شمولیت نمی ورزد . . .» غبار . جلد دوم . ص 27
6- غبار. افغانستان در مسیر تاریخ .ص 711
7- پوهاند سید سعدالدین هاشمی . نخستین کتاب در جنبش مشروطیت .(در ربع اول قرن بیستم ) جلد اول .ص131/133 . شورای فرهنگی افغانستان. سویدن 1380
8- فرهنگ . افغانستان در پنج قزن اخیر.ص299
9- عبدالحی حبیبی. جنبش مشروطیت درافغانستان. ص5 پشاور1364. سازمان مهاجرین مسلمان افغانستان.
10- مولوی محمد سرورخان واصف لحظات پیش از اینکه به دهن توپ گذاشته شود، در کاغذی نوشته بود: " در حالیکه به آمنت با لله وملائکة . . . ایمان کامل داشتم، به حکم امیرکشته شدم ."( غبار.ص 718 مسیرتاریخ .)
11- علیاحضرت. مادرامان الله خان، آشکارا در محفل بزم وخوشگذرانۀ امیر یورش برده، او وهمراهانش را به باد نکوهش تند گرفته بود.
|