با توجه به وضعیت زنان در جامعه، تجلیل از روز جهانی زن وظیفه ایست انسانی. برگزاری این روز ارزنده فقط مربوط به افرادی معین نمی شود. گرامی داشت این روز مربوط به تمامی جامعه است. مربوط به زنان و مردان است که برای رهائی انسان ها و جامعه ی بدون ستم تلاش می کنند.
اگر در بسیاری از کشور ها این روز تاریخی را با احترام به زن به عنوان نیمی از جامعه ی بشری تجلیل می کنند، در جامعه ی زن ستیز افغانستان می باید هر روز به گونه ی روز جهانی زن بسیج شد و فریاد کشید. می باید علیه ستمی ایکه بر زن افغان روا می دارند متحدانه بپا خواست. زیرا که ستم بر زن افغان فاجعه ی است که تاریخ بشریت آن را به سادگی از یاد نخواهد برد.
هر وقت سخن از ستم بر زن به میان می آید، از خشونت های روحی و فیزیکی و یا لت و کوب هایست که مفت رایگان و بی چون و چرا نصیب زن سرزمین ما شده است.
و اما،
ستم فقط به ضرب و شتم محدود نمی گردد، ستم جنبه های وحشتناکتری دارد که درعقد و نکاح های اجباری، تجاوز های جنسی که گاه زن مجرم شناخته میشود، ممانعت در ادامه تحصیل و بد تر از آن جلو گیری از آموزش، جلوی گیری از تداوی و به داکتر و شفاخانه رفتن، محرومیت از هر گونه تفریح، گاه محرومیت از ارث و میراث و دیگر حقوق شهروندی به عنوان فرد خانواده، بد رفتاری های روز مره و... تبارز می یابند. این بد رفتاری در جامعه ایکه اکثریت مردم در رنج و ستم اند، ستم است مضاعف بر زن.
ستم، بی حرمتی و جنایتی که به زن جامعه ی ما تحمیل کرده اند، بالا تر از حد تصور است. در شروع سال 2011، وئدیو سنگسار روی تارنما های مختلف که یک زن و مرد جوان که از قرار عاشق هم بوده اند، تن بشریت با وجدان را به شدت تکان داد. صحنه کابوسی است که در خیال نیز چینن جنایتی را نمی توان تصور کرد. مردان لبریز از جهالت، نفرت و پنداشت های غیر انسانی به جان دو موجود چنان سنگ پرتاب می کنند که گوئی آدمیت از جهان رخت بر بسته و روی کره زمین خاک توحش ریخته اند. صحنه چنان هولناک است که دیدن اش چیزی فزونتر از جرئت را طلب می کند. توحش چنان در اوج فواره می کند که انسان قرن 21 را به ده ها قرن عقب تر می کشاند.
نه، نمی توان بدین وحشی گیری و وقاحت سر تسلیم پایان کرد و گفت « خوب، جامعه ی ما چینن است...». آنچه بر زن افغان روا می دارند، بربریت است و تاریخ بشری از چینن قومی و از چینن عمل کردی شرمسار میشود. افغانستان با گذشته ی پر بار، با فرهنگ دیرینه و تاریخ مبارزاتی اش در تاریخ تابناک جلوه می کند. نباید گذاشت که چینن جنایت بی مانند بر تمام دست آورد ها و زیبایی ها غلبه کند. نباید سنگسار، آدمکشی و توحش نام افغانستان را باز هم آلوده کند.
امروزه در گستره ی دنیا نام زن در افغانستان با ستم ایکه بر او روا داشته اند گره خورده است. هر چند کوشیدند با مفاهیم مندرس زن افغان را ضعیفه، و بد تر از همه ناقص العقل بنامند. هر چند کوشیدند باز هم از همان خاک روبه دان تغذیعه کرده و با بیرون کشیدن گفتاری نا شایسته نفس دیگر به جامعه ی مرد سالار بدهند. خوشبختانه زن افغان کما کان در عرصه ی های گوناگون زندگی نام اش را جسورانه تبارز داده و از خود حماسه ها بجا گذاشته است. زنان با کار و پیکار، دانش و فرهنگ همچون خورشید درخشیدند و باور های قدیمی را به خاک روبه دان سپردند.
هم اکنون، بر زن افغان ستمی ایکه سالیان دراز روا داشته اند نه تنها کاسته نشده ، بر خلاف به قول برخی آمار این ستم دامنه ی وسیعی تری گرفته است. باز تاب این ستم را گاه در بعضی از ولایات بشکل مرگ و میر دختران نو جوان، خود سوزی ها و خود کشی ها به بضاعت میتوان دید.
ستم بر زن افغان که ریشه بر بافت، باور های جامعه دارد، فقر و بیچاره گی، بی سوادی و نا توانی نیز عوامل موثری بر تشدید این پدیده بوده اند.
دولتمداران که همواره از حقوق زن و مردم سخن گفته اند، بجز از چند لایه قانون که فقط در زمینه ی تئوری جلوه کرده است ، دیگر کاری نکرده اند. جنگ و فقط جنگ نیز بهانه ی خوبی بوده است تا هر گونه کمی، بدی و ظلمی را به راحتی توجیه کنند. جنگ نه تنها در افغانستان در خیلی از ملل جهان انگیزه ای بوده است برای توجیه سیاست های نا عادلانه و سرکوب مردم .
در مناطق ایکه زیر سیطره ای دولت نیست، وضعیت زنان اسفبارتر و ظالمانه تر است. محاکمه های خود سرانه و به تبع آن سنگسار و در بهترین حالت شلاق زدن در ملای عام موارد است که در سال گذشته در کنار و گوشه ی وطن دیده شده است.
در چینن وضعیتی هولناک چه چیز است که بی اعتنائی به حقوق زن، تدوام ستم بر او، همچنان پا بر جاست؟!
یکی از پاسخ ها میتواند عدم خواست حاکمان، زور گویان و قدرتمندان باشد. در جامعه ایکه زن آزاد است آن جامعه آزاد است و آزادگی جامعه خواست قدرتمندان نیست. رهائی جامعه بارگاه و منافع شان را به خطر می اندازد و دیگر نمی توانند قدرتمندان به حاکمیت و زور گویی ادامه بدهند. آزادی زن آزادی کل جامعه را تضمین می کند و ازین آزادی در هراس اند. بدین صورت است که مبارزه برای رهائی زنان کار و بار تمامی انسان ها که خواست آزادی و عدالت اجتماعی را دارند، می باشد.
در جنبش های آزادی خواهی ممالک عربی در شروع سال 2011 زنان در کنار مردان فریاد رهائی سر دادند و در کنار مردان با عزم راسخ تا فرار و شکست دیکتاتور ها پایداری کردند. این نمونه ی خوبی است برای زنان و مردان افغان تا رسیدن به جامعه ی انسانی می باید در کنار همدیگر آزادی و جهانی بدون ستم را فریاد کرد.
************
به نادیه انجمن که قربانی جامعه ی مرد سالار شد و فریادش را در چکامه ی های جان گداز برای نسل های بعد به یادگار گذاشت. باشد تا نسل های دیگر اشعاری از عشق و زندگی بسرایند و سر برون آرند از این عزلت و مستانه بخوانند !
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر بباید به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم
|